تا پایان فروردین ماه؛-مهلت ارسال اثر به گیومه تمدید شد -اختصاصی تارنا
کانون ادبی گیومه با همکاری نشر چلچله نخستین جشنواره شعر مستقل گیومه را برای شاعران بی کتاب برگزار میکند.
دبیر جشنواره درخصوص شرایط آن گفت: این جشنواره مخصوص شاعرانی است که تاکنون کتابی منتشر نکرده و حتی کتابی هم در دست انتشار نداشته باشند.
امید بیگدلی ادامه داد: اشعار باید در قالب شعر سپید باشد و موضوع آن آزاد است. پیش از این قرار بود که همه شرکت کنندگان بین 15 الی 20 شعر سپید خود را تا 28 اسفند سال گذشته ارسال نمایند که این تاریخ تا پایان فروردین ماه تمدید و پس از آن هرگز تمدید نخواهد شد.
بیگدلی افزود: جایزه این جشنواره چاپ اثر سه برگزیده نهایی است و آیین اختتامیه آن مرداد ماه 97 همزمان با سومین سالگرد تاسیس کانون ادبی گیومه برگزار میشود.
علاقمندان به شرکت در این جشنواره میتوانند برای ارسال اثر با ایمیل این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید و شماره تلگرام 09374241011 در ارتباط باشند.
کد خبر: 857
-شاعران در استقبال بهار 97-اختصاصی تارنا
-گزارش تصویری نشست شعر البرز در استقبال بهار 97-اختصاصی تارنا
احمد ماها:-شبیه هیچ خواننده دیگری نیستم -اختصاصی تارنا
احمد ماها، جوان خوش چهره و خوش آتیه و بی ادعای موسیقی کشور است که با آهنگ های به یادماندنی اش در میان خوانندگان پاپ و در دل مردم برای خود اسم و رسمی دست و پا کرده است. آهنگ هایی که گاهی اوقات توسط دیگر خواننده ها خوانده شده، او که در برنامه ی شبکه های مختلف سیما بارها و بارها روی صحنه رفته میهمان ما بود تا بیشتر با کارها و برنامه هایش آشنا بشویم.
از خودتان بگوئید تا بیشتر با شما آشنا شویم.
احمد ماها متولد یکم بهمن ماه سال 1363 اهواز- خواننده و آهنگساز موسیقی پاپ ایرانی هستم.
چطور با موسیقی آشنا شدید؟
من از دوران نونهالی علاقه زیادی به خوانندگی داشتم. یاد دارم از دوران مدرسه سرود و تواشیح می خواندم تا اینکه بعد از گذشت مدتها در سال 81 شروع به یادگیری ساز کردم و با ساز گیتار شروع کردم. من از سال 82 تصمیم به خواندن گرفتم و یاد دارم اولین آهنگی که وارد مارکت موزیک کردم به دور از باورهای خودم همین آهنگ به شکلی شناسنامه کاری من در بازار موسیقی شد. آهنگی که این روزها با نام آهنگ خاطره ها (هم اتاقی) نام گرفته و معمولا در اجراهایی که در شهرها و استان های مختلف انجام می دهم من را با همین آهنگ می شناسند.
چه زمانی به صورت حرفه ای کار خود را شروع کردید؟
من کارم را از سال 89 به صورت جدی تر و حرفه ای تر پیش بردم. به دلیل اینکه برنامه ریزی هایی که برای ادامه کار داشتم فراتر از تفکرات گذشته بود و در همان سال اقدام به بستن آلبومی بنام انعکاس کردم که متشکل از 9 تراک بود و از همان سال بعد از اتمام ساخت آلبوم 7 تراک از آهنگ های آلبوم در رسانه های مختلف و همچنین چندین رادیوی سراسری مورد پخش قرار گرفت.
مشوقتان در این راه چه کسی بوده است؟
بدون شک مشوق اصلی من در این راه مادرم خانم آرام شمس بودند که همیشه و همه جا برای پیشبرد هر چه بهتر کارم حمایتم می کردند.
در سال 96 چه فعالیت هایی در عرصه موسیقی داشتید؟
سال 96 را با انتشار آهنگ عطربهار شروع کردیم که جزو نماهنگ های پخش شده از شبکه های سراسری بود. این آهنگ با تنظیم و ملودی کاوران ناصرپور و ترانه این کار با الناز صفری بود که گیتار این کار هم به عهده یکان دارات بود.
بهترین اتفاق کاری برای شما در سال96 چه بوده است؟
اتفاقات متعددی در سال 96 در حیطه کاری ام ایجاد شد و در این سال چند قطعه جدید در مارکت موزیک تولید کردم.
بهترین فیلم و یا بهترین کتابی که در سال 96 دیدید و خواندید؟
بهترین کتاب (لطفا گوسفند نباشید) و بهترین فیلم از نگاه من اکسیدان بود.
در لحظه سال تحویل برای خودتان و موسیقی ایران چه آرزویی دارید؟
برای همه دوستان هنرمندم آرزوی موفقیت دارم و از خدا می خواهم به تمام آرزوهایشان برسند و نیم نگاهی هم به من داشته باشد.
خاطره انگیزترین اتفاق خوب سال 96 که همیشه در ذهنتان باقی می ماند؟
بهترین اتفاق در این سال روند رو به رشدی بود که با حمایت همراهی دوستان نصیبم شد.
در زمینه کاری چه موفقیت هایی به دست آوردید؟
اول اینکه خدا را شاکرم از نگاهی که طی این همه سال به من داشته و خاطره انگیز شدن ترک هایی که برای مخاطب منتشر کردم.
به کمک زلزله زده های کرمانشاه هم رفتید یا قدمی در این زمینه برداشتید؟
متاسفانه نتوانستم به کرمانشاه بروم ولی در برنامه ای که عواید آن برای زلزله زدگان کرمانشاه بود حضور پیدا کردم و انجام وظیفه کردم که این امر با زحمات هنرمند خوب کشورمون جناب محمود معمر میسر شد.
عید از نگاه شما چه روزی است؟
فکر می کنم روز کسب موفقیت و رسیدن به آرزوها بهترین عید و عیدی برای هر شخص است.
توانستید به هدفهایی که قبل از سال برای خود و زندگی تان داشتید برسید؟
تا حدودی بله. ولی طبق برنامه ریزی هایی که با علی خرم زاده داریم انشاا... اهداف مان را نهایی خواهیم کرد.
سال96 نسبت به سالهای گذشته چه فرقی برای شما و زندگی تان داشت؟
بهتر از سال قبل بوده و مطمئنا بهتر هم خواهم شد.
اولین کاری که در عید امسال قصد انجام آن را دارید چیست?
برنامه ریزی دقیق تر برای طول سال و اهداف جدی تر
برنامه تان برای سال 97 چیست؟
سال 97 برنامه ریزی خیلی جدی و مصمم تری را در نظر داریم که طبق هماهنگی هایی که با مدیر برنامه هایم علی خرم زاده داشتیم در حال طی کردن مجوزهای لازم برای کنسرت کرج و تهران هستیم.
کار جدیدی که برای سال 97 آماده باشد دارید؟
بله قطعه جدیدی دارم بنام حواسم هست با آهنگسازی و تنظیم کامران ناصرپور و ترانه مجتبی رمضانی که به همراه کلیپی تصویری این کار را برای مخاطبان ارائه خواهم کرد.
بهترین هدیه ای که دوست دارید در سال 97 بگیرید چیست؟
نگاه مهربانانه مردم و توجه کافی نسبت به همه هنرمندان بهترین عیدی سال برای من است.
بدترین اتفاقی که در سال 96 افتاد از دید شما چه بود؟
اتفاقات متعددی از جمله زلزله کرمانشاه که قلب همه را به درد آورد.
امسال جای چه کسی سر سفره سال تحویل خالی است؟
اول از همسر برادر بزرگم و دوستان هنرمندم که طی دوسال گذشته ما را تنها گذاشتند. خانم پانتهآ ظاهری، فرخ غلامی، شهاب کمری و خیلی دیگر از هنرمندانی که از جمع ما خارج شدند.
دروغ سیزده امسال شما؟
می خوام برم کره مریخ
و حرف آخر؟
از شما بابت حمایتهایتان ممنونم. از خانواده پرمهرم ندا و بنیامین و همچنین علی خرم زاده که همه جوره کنارم بوده و مهر هنرمند خوش قلبی چون مجتبی رمضانی که نصیبم شد.
کد خبر: 856
ناصر فیض:-طنز در جامعه ای که عدالت در آن زیر سوال رفته کاربرد دارد-
ناصر فیض میگوید هر رویکردی به شعر طنز باید با زبان متعالی صورت گیرد و این توجیه که طنز نیازی به سختگیری ندارد کاملا غلط است.
ناصر فیض در سومین روز از اردوی دختران آفتابگردانها(شعر جوان انقلاب اسلامی) که از سوی موسسه شهرستان ادب برگزار میشود، پیرامون ویژگیهای شعر طنز صحبت کرد.
و با اشاره به اینکه طنز از ابتدای پیدایش زبان فارسی وجود داشته، گفت: طنز معمولا جایی استفاده میشود که بخواهیم به یک ظالم که جایگاه خاصی دارد نیش بزنیم یا اعتراض کنیم، مثلا حافظ به امیر مبارزالدین اعتراض میکرد؛ اما اگر این اعتراض مستقیم انجام میشد، او را محکوم میکردند، پس رندی کرد و در پوشش طنز حرفش را زد.
وی افزود: کاربرد طنز بیشتر در جامعهای است که عدالت زیر سوال رفته باشد. در این مواقع چه صدایی بهتر از صدای شاعر که زبان مردم است؟ طنز مجموعهای از تضاد و تناقض است. همین تناقض شما را میخنداند و شاعر، هنرمندی است که این تضادها را میبیند. فیض ادامه داد: «طنز ناخودآگاه به سوی عدالتخواهی میرود و بهندرت پیش میآید خواستگاه اجتماعی پیدا نکند.
فیض اضافه کرد: شعر فکاهه معمولا آن دغدغۀ اجتماعی را که طنز دارد با خود ندارد، اما گاهی همین فکاهه باعث میشود شاعر حرفش را بزند.» او ادامه داد: «ملاک تمایز شاعر طنزپردار خوب از بد همین است. شاعر تحمل ندارد و اعتراض میکند؛ اما این اعتراض به گونهای است که محکوم نمیشود و دوباره هم فضا دارد که حرف بزند. وگرنه بستن یک مجله کار آسانی است.
این شاعر با بیان اینکه هر شاخه از طنز باید ارزشمندی خودش را داشته باشد و نباید آن را شاخهشاخه کنیم، گفت: آن شعری ارزشمندتر است که به مسائل اجتماعی میپردازد. در گذشته شعر یا جد بود یا هزل. اما الان هزل به شعری میگویند که کلمات رکیک داشته باشد. هر رویکردی به شعر طنز باید با زبان متعالی صورت گیرد و این توجیه که طنز نیازی به سختگیری ندارد کاملا غلط است.
وی در ادامه اظهار داشت: در روزگار ما که ظلمهای پنهان و آشکار بسیاری بر مردم روا داشته میشود، طنز تنها ابزاری است که میتواند ظالمان را به باد انتقاد بگیرد. این خندیدن ما به شعر طنزی که حرف دل ما را در خودش دارد، باعث ماندگاری آن میشود.
فیض در انتها شعر طنز را سلاحی قوی و ظرفیتی بالا برای مقابله با بسیاری از خطرها، ظلمها و تهدیدهای کنونی دانست.
کد خبر: 855
به مناسبت سالگرد افشین یداللهی؛-داغ ترانه هنوز تازه است-
این روزها نخستین سالگرد درگذشت شاعر و ترانهسرای معاصر، دکتر افشین یداللهی است؛ همو که اشعار و ترانههایش، رنگ دیگری به مجموعههای تلویزیونی بخشید و در خاطرهها ماندگار شد.
زندهیاد افشین یداللهی تا آنجا به ایران عزیز اسلامیعشق میورزید که چنین سرود:
ایران ...
فدایِ اشک و خنده ی تو
دل پُر و تپنده ی تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده تو، رهایی رمنده تو
ایران
اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران
تو مانی و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و آخر
هزار و یک بهانه نو شد
و البته برای تکمیل این عشق و ارادت به وطن، به فرهنگ کهن این مرز و بوم نیز اینگونه به خود بالید و چنین ادامه داد:
ایران به آتش میکشد خاموشی تاریخ را
هوشیار پایان میدهد مدهوشی تاریخ را
ایران به شوق زندگی در مرگ رویین تن شده
مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
ایران پُر است از عاشقان؛ این گنجهای بیشمار
مرزی ست پُر گوهر ولی؛ با رنجهای بیشمار
در بند بنشانم ولی، از بندها آزاد شو
قلب مرا ویران کنُ با خون من آباد شو
ما قرنها پای وطن، پیدا و پنهان ماندهایم
ما پای فرهنگی کهن، با نام ایران ماندهایم
آخرین روزهای اسفند ماه سال گذشته و در آستانه نوروز بود که خبر تصادف ناگهانی و درگذشت دکتر افشین یداللهی، شاعر و ترانهسرای بسیاری از خاطرهانگیزترین ترانههای سریالهای تلویزیونی در صدر اخبار فرهنگی قرار گرفت. روزی که ناخواسته بسیاری زیر لب سرودههای به یادگار مانده از این ترانهسرا را زمزمه میکردند:
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی اراده
بی عشق عمر آدم بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد، با عشق داره میشه
عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه س
از لحظه های حوا، هوا می مونه و بس
نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه تو از نو نوشته باشه
و اینچنین شد که قصه زندگی این ترانه سرا و شاعر معاصر از سر نوشته شد و سرنوشت، پایان حیات او را رقم زد. وی متولد سال 1347 بود و اشعار و ترانه هایش از حدود سال 1376، به سریالهای تلویزیونی مانند «مدار صفر درجه»، رنگ و بویی دیگر بخشید:
وقتی گریبان عدم، با دست خلقت میدرید
وقتی ابد چشم تو را، پیش از ازل میآفرید
وقتی زمین ناز تو را، در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را، با اشک هایم میچشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا، از عُمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و عالم به آدم، سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
همین اشعار و ترانه ها بود که نگاهی نوین را در بیان مسائل مختلف، در برابر دیدگان مخاطب نهاد:
از کُفر من تا دین تو، راهی به جز تردید نیست
دلخوش به فانوسم مکن؛ اینجا مگر خورشید نیست؟
با حس ویرانی بیا؛ تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است؛ تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت میشود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت میشود
با عشق آن سوی خطر، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه، دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود، بی پرده مومن میشود
چیزی شبیه معجزه، با عشق ممکن میشود
و البته بسیاری از این ترانه های عاشقانه، تلاش داشتند تا عموم مخاطبان را به نگاه و تعریف جدید از مفاهیم مهم زندگی مانند عشق رهنمون سازد:
کدوم خواستن، کدوم جنون، کدوم عشق
شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی با همیم از عشق میگیم
نباشیم قولمون حتا دروغه
از این عشقایی که زنجیر میشه
هوسهایی که دامنگیر میشه
میترسم چون دلم بی اعتماده
به احساسی که بی تأثیر میشه
نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست
نه اینکه زندگی بی عشق میشه
فقط کاش بین این حِسّای مبهم
بفهمم آخرش چی عشق میشه
مث حرفی که نگاهی، نمیگفته و می گفته
اتفاقیه که گاهی، نمیافته و میافته
افشین یداللهی البته فقط در ترانه ها منحصر نماند و اشعار قابل تأملی هم از خود به یادگار گذاشت؛ مانند شعر زیر که با دو مصراع مشابه در شروع و پایان، به نتیجه میرسد:
گاهی مسیر جاده به بن بست میرود
گاهی تمام حادثه از دست میرود
گاهی همان کسی که دم از عقل میزند
در راه هوشیاری خود مست میرود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده به شکست میرود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است میرود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست؛ میرود
اینجا یکی برای خودش حُکم میدهد
آن دیگری همیشه به پیوست میرود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست میرود
هر چند مضحک است و پر از خندههای تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست؛ میرود
این لحظهها که قیمت قدّ کمان ماست
تیری ست بی نشانه که از شَست میرود
بیراهه ها به مقصد خود ساده میرسند
اما مسیر جاده به بن بست میرود
و این نیز، شعر دیگری از او در حال و هوای عشق است که این مرور شاعرانه را به فرجام میآوَرَد:
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عُمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قُرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانههای عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
کد خبر: 854
سروده حسن شریفی نسب؛-مجموعه شعر نو عامیانه منتشر شد-
کتاب مجموعه اشعار عربی «بنات الغیم» مجموعه شعر عربی نو عامیانه و سروده سید حسن شریفی نسب از شاعران خوزستانی رونمایی شد.
در مراسمی با حضور رئیس اداره فرهنگ و ارشاد خرمشهر، شاعران و دوستداران شعر بومی خوزستان مجموعه شعر عربی بنات الغیم به معنی «دختران ابر» در مجتمع فرهنگی هنری خلیجفارس خرمشهر رونمایی شد. این کتاب از سوی انتشارات دار القهوه اهواز منتشر شده است.
شاعر اشعار این کتاب اظهار کرد: این مجموعه شعر شامل 50 قصیده نو و اشعاری در قالب غزل با موضوع اجتماعی و مسائل روزمره است.
وی افزود: عمده اشعار من از جمله اشعاری که در این کتاب به چاپ رسیده است بیشتر به مطرح کردن فضای روزمره و بیان شرححال مردم عادی جامعه میپردازد.
طبق گفته سید حسن شریفی نسب، این مجموعه شعر نخستین مجموعه شعر نو عربی با زبان عامیانه منتشر شده در کشور است.
سید حسن شریفی نسب، مؤلف مجموعه شعر بنات الغیم از شاعران خرمشهری است که داوری چندین جشنواره شعر عربی استان خوزستان را بر عهده داشت و اشعارش در چندین جشنواره نیز شرکت کردهاند.
وی در این رابطه گفت: در استان خوزستان پیشازاین مجموعه شعر نو به زبان عامیانه منتشر نشده بود و من نخستین کسی هستم که موفق به انتشار این نوع مجموعه شعر شدم و مجموعه شعر بنات الغیم نخستین مجموعه شعر به زبان عامیانه است.
شریفی نسب از انتشار دومین اثر خود در آیندهای نزدیک خبر داد و بیان کرد: مجموعه شعر دیگری نیز در دست چاپ دارم که شامل شعرهای کلاسیک است و تعداد صفحات دومین مجموعه شعر بیشتر از این مجموعه شعر خواهد بود.
کد خبر: 853
به همت حامد عسکری؛-سرو زرین شعر فجر برای دو خواهر زلزله زده خانه ساخت-
با همراهی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حامد عسکری توانست دو خواهر کرمانشاهی آسیبدیده از زلزله را صاحب خانه کند.
به نقل از روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، حامد عسکری پیشتر اعلام کرده بود که توانسته با به فروش گذاشتن سرو جشنواره شعر فجر خود و کمکهای مردمی، ساخت یک خانه ۷۰ متری برای دو خواهر تنها را در سرپل ذهاب شروع کند. او 35 میلیون تومان جمع آوری کرد اما برای به سامان رساندن کار ساخت خانه ۱۲ میلیون تومان کسر داشت.
در حاشیه برگزاری اختتامیه دوازدهمین جشنواره شعر فجر از حامد عسکری، شاعر و ترانهسرا بهدلیل حمایت از مردم زلزلهزده کرمانشاه با اهدای سرو بلورین شعر فجر تقدیر شد.
او در مراسم اختتامیه و هنگام دریافت سرو بلورین گفت: شاید برای تامین کسری بودجه ساخت خانه مجبور شوم این سرو را هم بفروشم.
پس از این بود که با نظر مساعد معاونت امور فرهنگی، بنیاد شعر و ادبیات داستانی تامین باقیمانده مبلغ را به عهده گرفت.
هم اکنون نیز ساخت این خانه در مراحل پایانی به سر میبرد.
کد خبر: 852
-سایه-
متن دکلمه
یک سایه روی حافظه ی دیوار
از سالهای دور هنوز اینجاست
گویی هزار سال در این خانه
با میهمان فرضی خود تنهاست
یک سایه روی حافظه ی دیوار
در حلقه ی محاصره ای ممتد
من را بغل گرفته و می گرید
من را بغل گرفته و می خندد
یک سایه روی حافظه ی دیوار
در ابتذال بودن و فرسودن
دنبال یک هویت مجهول است
در شکل های مختلف بودن
گاهی گوزن می شود و شاخش
تصویر یک درخت اساطیری است
تصویر یک درخت که میراث
یک باغ سربریده ی زنجیری است
گاهی کبوتری است که جفتش را
همبازی قدیم نمی بیند
معشوقه ی سیاه سفیدش را
دیگر به روی سیم نمی بیند
گاهی نهنگ می شود و هر شب
در انتظار ساعت ویرانی است
دیوار در برابر چشمانش
یک ساحل عمودی سیمانی است
شب تور ماهگیری زیبایی است
با شب قرار مختصری دارم
حتی برای ساعت بی خوابی
شب ها زمان بیشتری دارم
اخبار داغ تلوزیون دیشب
مشتی جنازه ریخت کف خانه
در کیسه جمع کردم و هل دادم
پایین میز کوچک صبحانه
اخبار صبح شهر غریبم را
در توده ی غبار نشان می داد
از ارتفاع منظره ای دودی
برجی کثیف دست تکان می داد
این سو هوای صبح ملال آور
آن سو کلاغ های کهن سالند
راننده ها کلافه ی رابندان
گوینده های رادیو خوشحالند
از آی بی کلاه اقلیت
تا یای حرف آخر تاریکی
با هم زبان مشترکی داریم
ما سنگواره های مکانیکی
برخورد می کنیم به تنهایی
دوران کوری است و عصایی نیست
برخورد می کنیم به یکدیگر
اینجا چراغ راهنمایی نیست
برخورد بی اراده ی من با شک
وقت سلام وقت خداحافظ
برخورد من در آینه با پوچی
در انجماد وضعیتی قرمز
من کیست ؟ من کجاست ؟ نمی دانم
من شکل یک شکست تماشایی است
من یک ضمیر ساده ی اول شخص
من کارمند دفتر تنهایی است
من هشت ساعت از شب و روزم را
با چسب ها و منگنه ها هستم
مشغول بایگانی کاغذها
در یک جهان پوچ گرا هستم
من هشت ساعت از شب و روزم را
مهمان این جزیره ی بیمارم
چندین هزار واژه ی ننوشته
خشکیده توی جوهر خودکارم
من هشت ساعت از شب و روزم را
مشغول بسته بندی تاریخم
هر روز بی دلیل تر از دیروز
در انتظار نامه ی توبیخم
من میخکوب صندلی ام هستم
این جلجتا فضای غریبی نیست
نعشی که روی صندلی افتاده
دیگر نیازمند صلیبی نیست
این میله های نازک آبی رنگ
در دفترم تجسم زندان است
دوران برده داری کاغذهاست
دوران انتقام درختان است
لبخند موذیانه ی اربابان
شکل مرا مجسمه ی غم کرد
هر موریانه ای که رسید از راه
از ارتفاع صندلی ام کم کرد
باید که در معادله ی بودن
تصمیم های صفر و صدی باشم
پایان هر عبارت دستوری
قلاب پرسشی ابدی باشم
پیچیده بوی ادکلن پاییز
در محتوای سرد خیابان ها
من را کشانده آنطرف کوچه
عطر حواس پرت زنی تنها
عصر دوباره کوچه همان کوچه
تکرار یک مسیر غریبانه
در غار خود کلید می اندازم
عصر دوباره خانه همان خانه
در مارپیچ پله دو تا گربه
دایم پی نشان تو می گردند
زیر درخت ، داخل گلدان ها
دنبال استخوان تو می گردند
در این آپارتمان مریض احوال
در رفت و آمدند کبوترها
درها به روی هیچ کجا بازند
بازند رو به هیچ کجا درها
هر واحدی مجاور تنهایی است
هر پرده ای به پنجره معتاد است
در این آپارتمان مریض احوال
همسایه ی فضول فقط باد است
در قهوه جوش خانگی ام حبسم
یک قاشق غذاخوری آزادم
در چارچوب آینه غمگینم
در عکس های پرسنلی شادم
دیشب که برق رفت لجوجانه
بال و پر کبوتر خود چیدم
وقتی به هوش آمدم آن سوتر
دستی بریده پهلوی خود دیدم
دیشب که برق رفت نهنگم را
آرام سربریدم و خندیدم
بر ذهن رگ به رگ شده ی دیوار
جای نهنگ ، لخته ی خون دیدم
دیشب گوزن خسته ام از برکه
هی جرعه جرعه عکس خودش را خورد
دیشب که برق رفت گوزنم رفت
دیشب که برق رفت گوزنم مرد
من بعدظهرهای زیادی را
با سایه ی دو دست خودم بودم
از هر طرف به آینه رو کردم
تصویری از شکست خودم بودم
این ابتدای ساعت ویرانی است
پایان یک روایت تکراری
تنها نشسته ام وسط خانه
در باغ وحش کوچک دیواری
در ساعتم قناری بی آواز
خوابیده است و خواب نمی بیند
دور تمام عقربه هایش را
جز گردش سراب نمی بیند
من بچه ی دقایق بی برگشت
یا نوجوان خام خیابانم
یا مرد بی قبیله ی جایی دور
من کیست؟ من کجاست؟ نمی دانم
اصلا همین منی که منم شاید
یک روح در لباس فقظ باشم
تصویر سایه بازی غمگین
یک دست ناشناس فقط باشم
با پرسشی بزرگ ولی مضحک
چشم از تمام از منظره ها بستم
او سایه ی من است در این بازی؟
یا این منم که سایه ی او هستم؟
با ترجمه کمال آبادی؛-اشعار چارلز بوکوفسکی کتاب صوتی شد-
کتاب صوتی «برای من غمگین نشوید» سروده چارلز بوکوفسکی منتشر شد.
کتاب صوتی این مجموعه شعر که توسط سینا کمالآبادی ترجمه شده با صدای حامد خدادادی در ۵۰ دقیقه و ۵۵ ثانیه با قیمت ۱۲ هزار تومان در کارگاه اتفاق راهی بازار شده است.
سینا کمالآبادی درباره این کتاب میگوید: این مجموعه گزیدهای از شعرهای بوکوفسکی است و اکثر آنها شعرهایی است که یا در اواخر عمرش آنها را منتشر کرده یا از سه کتابی است که بعد از مرگش منتشر شده است. مجموعهای از شعرهای مورد علاقهام از بوکوفسکی را که توانستهام با آنها ارتباط برقرار کنم برای ترجمه انتخاب کردهام. سعی کردم بیشتر شعرهایی را که تم مرگ دارند و به آخر عمر بوکوفسکی نزدیک میشوند یا زمانی که بیماری داشته و نگران مرگ بوده و شعرها را نوشته، انتخاب کنم.
نسخه کاغذی «برای من غمگین نشوید» سروده چارلز بوکوفسکی در ۹۶ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۲هزار تومان در نشر عنوان با همکاری موسسه فرهنگ و هنر رهافیلم منتشر شده است.
کتاب اینگونه شروع میشود:
مرگ میآید
با پاهای ورمکرده
و گل سرخی میان دندانهایش
نامه به جان ویلیام کریبنگتون، خب همیشه همینطور بوده، پرنده آبی، اعتراف، سلام و خداحافظی، برای جین، خراباتی، نهایت اندوه، درباره درد، نصیحت دوستانه به بسیاری از جوانان، تعریف، مامان، مردی که کمی اونطرفتر چمنها رو میزنی، یکی برای جاده، موقعیت غریب ما، فراموش کنید، فکر و دل، جمعبندی، سردرآوردن، آدم فضایی، اولین شعر پس از برگشت، نمیشود کاری کرد و قرچقرچ از شعرهای این کتاب صوتی هستند.
کد خبر: 851