اما تو اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی
زبانم میگوید.زبانم میگوید به امید روزی که
روزگارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب و غمگینتر از دم جدایی باشد
اما دلم میگوید به امید روزی که
آشیانت بالاتر از آشیان عقاب
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت
بر لبانت لبخند وصد هزار پری کنیزت باشند.
تو که تازه رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چجوری مارو دیوونه دیدی؟
تو چجور نقشه برامون کشیدی؟
عمریه عمریه که عاشق خداییه این دل ما
آخر خط و باز فداییه این دل ما
تو یکی بیاو از پشت دیگه خنجرش نزن
ذوالفقار عشقتو تو یکی برسرش نزن
دل مارو تو دیگه در به در این در و اون درش نگن
گل ما رو به خزونه تو باعشقت دیگه پرپرش نکن
بیچاره خوش باورو ساده و پاک دل ما
واسه یک ذره وفا عمری هلاک دل ما
بیا با ما تو یکی از ته دل یار بشو
راس راسی بیا باما عمری گرفتار بشو
تو که تازه رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل مارسیدی
تو چجوری مارو دیونه دیدی
تو چجور نقشه برامون کشیدی
نکنه هوس گریبون دلت رو بگیره
نکنه تا جون گرفت دوباره این دل بمیره
نکنه اشک مارو تو هم بخوای دربیاری
نکنه حوصلمونو تو بخوای سر بیاری
ما دیگه حوصله ی حرفای پوچ و نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت کوچ و نداریم
سر به سرم بزار ولی سر به سر دلم نذار
یه باری از دوشم بگیر مشکل رو مشکلم نذار
نکنه اشک مارو تو هم بخوای در بیاری
نکنه حوصلمونو تو بخوای سر بیاری
ما دیگه حوصله ی حرفای پوچ و نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت کوچو نداریم.
بیا با ما تو یکی از ته دل یار بشو
راستی راسی بیا با ما عمری گرفتار بشو
ای زاده ی هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای شناگر قابل تو آب نمیدیدی
بازیچه ی شبگردان مهتاب نمیدیدی
ای زاده ی هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از
اصل نجابت لعنت به تو و ذات خرابت
اینک تو واین مرداب اینک تو واین مهتاب
بیداری اگر این است
رفتیم دگر در خواب ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو درین نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت
خبرگزاری شعر
رفتیمو ازین رفتن رفتیمو ازین رفتن
بسیار تورا بخشیم
آزادی و قلب تو بر رفتن ما خندید
آن تازه رس نوبر گر حال مرا پرسید
گو شکر خدا گفتمو راضی ز ثوابت لعنت به توو ذات خرابت
بر اصل و نسب بالی ای اصل و نسب عالی
ای کاش نبینی تو آن روز که پامالی
ای عاشق پوشالی اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای عاشق پوشالی گفتم که گلی
افسوس پاتا به سرت خاره
ای بیخبرو مدهوش این مستی و
پیروزی چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنه ی آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو وذات خرابت
در آیینه ات بنگر حیوان صفتی بینی
هاشا مکنین باور این دست تو نیست اینی
این است ترازوی عدالت تو پادشه مکرر و رذالت
ارزانی آن تازه رس خوش قدو قامت
تو پیش کشو قصه ی ماهم به سلامت
ای زاده ی هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از اصل نجابت
لعنت به توو ذات خرابت
پایان سخن بشنو این قائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود صبرو قرارم
گر حوصله این بودو چنین پا به فرارم
اینگونه اگر گربه صفت بودمو حاضر به جوابم
لعنت به منو عشق و بر این ذات خرابم.
مرحبا. مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو
مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو
به خیالم که تو شاه پریونی
باوفای خوب و پاکی مهربونی
به خیالم که اگه وفا کنم من
قدر این مهرو وفارو تو میدونی
به خیالم که تویی عصای پیریم
توی دستات دستای منو میگیری
به خیالم که در این عهد جوونی
لحظه ای رو بی وجودم نمیمونی
چه خیاله پوچ و چه فکر محالی
همه قصه همه رویا همه واهی
دنبال یه روزنه یه روشنایی گشتمو
ندیدم اما جز سیاهی رسانه آهنگ
منو بگو چه ساده دل چه ساده و چه خوش خیال
زیر چه ابر تیره ای باز کرده بودم پرو بال
تورو بگو تورو بگو چه بی وفا انگار نه انگار بامنی
نشستی با رقیب من حرف از محبت میزنی
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو…......