1399/1/22   نقد کتاب   کدخبر: 1133   نظر: 0   بازدید: 1443   خبرنگار: چاپ

حسنا محمد زاده :

یادداشتی بر کتاب" گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود"

یادداشتی بر کتاب" گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود"

سخن گفتن از شاعری که اشعارش جزء اولین زمزمه‌های موزو‌ن دوران نوجوانی‌ات بوده، شیرین است و در عین حال دشوار. محمد علی بهمنی شاعری‌ست که غالبا حرفش را بی‌پرده می‌گوید. به گونه‌ای که در آن‌ها معنای خیالی یا غیر واقعی کمتر دیده می‌شود و مفاهیم بر پایه‌ی راست‌گویی و بیان واقعیت شکل گرفته‌اند یا لااقل به نظر، واقع‌نما هستند:

 

می‌گویم و می‌بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین

آن‌گونه می‌خندد که گویی هیچ از این غم‌ها نمی‌داند( 42)

معنای چنین ابیاتی واقعی و عقلی‌ است چنانکه به نظر می‌رسد بر اساس تجربه‌ای حسی - عینی شکل گرفته‌اند. آن هم با تخیلی منفعل و عاطفه‌ای به شدت فعال. از این رو صریح، باو‌رپذیر و طبیعی‌اند و مهمترین عامل رسیدن به چنین صمیمیتی، روش بیان و بکارگیری زبان گفتار است که پیشینه‌ی بروز آن در شعر، به دوران مشروطیت بر‌میگردد. شاعران مشروطه با تغییراتی در محتوا و فرم به تدریج زمینه‌ای برای کاربرد زبان گفتار در شعر فراهم کردند و کوشیدند تا به عمد از زبان فاخر گذشته فاصله بگیرند. در نتیجه زبان شعر در دوره‌ی مشروطه به زبان مردم نزدیک شد و لغات و تعابیر و حتی لحن مورد پسند عوام وارد شعر شد. این رویکرد ابتدا در سطح واژگان، تعابیر، اصطلاحات و ضرب‌المثلها و سپس در لحن گفتار نمایان شد می‌توان گفت اوج این حرکت به تجربه‌های نیما برمی‌گردد. در این شعرها زبان، نخستین مسأله‌ایست که باید به آن پرداخته شود چرا که شاعر در آفرینش ادبی خود از زبان و ظرفیت‌های بالقوه‌ی آن بیشترین الهام را می‌گیرد و این زبان است که در ارتباطی ارگانیک با سایر عناصر شعر، بیانگر تجربه‌ایست که شاعر با تکیه بر آن، رویدادهای عینی و ملموس زندگی‌اش را با حالات عاشقانه پیوند می‌دهد و دنیایی حسی و صمیمانه خلق می‌کند که احتمال واقعی بودنش بیش از خیالی بودنش است پس می‌توان چنین شعری را زیر‌مجموعه‌ی مکتب وقوع قرار داد درباره مکتب وقوع گفته‌اند: «این مکتب تازه را که برزخی است میان شعر دوره‌ی تیموری و سبک معروف به هندی «زبان وقوع» می‌گفتند. و غرض از آن بیان کردن حالات عشق و عاشقی از روی واقع بود؛ و به نظم درآوردن آنچه که در میان طالب و مطلوب به وقوع می‌پیوندد. یعنی شعر ساده و بی‌پیرایه و خالی از هرگونه صنایع لفظی و اغراقات شاعرانه.

 در زبان وقوع دیگر جناس لفظی و معنوی و ارسال‌المثل و رد‌ّالعجز علی‌الصدر و کنایه و استعاره و ایهام و ابهام و مانند اینها وجود نداشت، بلکه صاف و صریح زبان حال بود و بیان واقع.» (مکتب وقوع در شعر فارسی، احمد گلچین معانی ص 3-4)  دکتر محمود فتوحی در کتاب صد سال عشق مجازی به طبقه‌بندی شاخصه‌های آن پرداخته و معتقد است: وقوع گویی مثل هر دبستان ادبی دیگری اصول و ویژگی‌هایی دارد که آن را از دیگر شیوه‌های شعری متمایز می‌کند. شعر وقوع بسیار ساده و سرراست است و سخنی است عاطفی، راست مانند و واقع نما که جزئیات حالات و رفتارهای عاشق را بیان می‌کند. شعر وقوع چیزی فراتر از این نیست. برای دبستان وقوع شش اصل می‌توان با‌زشناخت که شاعران و منتقدان  روزگار وقوع کمابیش آن را می‌شناخته‌اند. آن اصول عبارتند از:

1.گزارش حال 2. بدیهه سرایی 3. سادگی سخن 4. راستی سخن 5. بیان جزئیات عاشقی 6. عشق ورزی با جمال بشری» (صد سال عشق مجازی ص 134)

 

1. غزل وقوع حسب حال است و بر اساس بیان حال واقعی و تجربه شده‌ی شاعر شکل می‌گیرد چه بسا تجربه‌ای باشد که دیگران به آن نرسیده باشند مثلا وصفی از بی‌طاقتی عاشق در ایام فراق و ماجراجویی‌های آن دوران، که تنها برای کسانی که با این حال آشنا‌یند قابل درک است:

طاقت نمی‌آرم تو که می‌دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب‌های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟ (ص83)

2. بدیهه گویی در آن نمایان است و شاعر، تجربه‌ی عاطفی خود را بی درنگ و همزمان با دچار بودن در آن حال به واژه می‌کشاند و از این رو غلیان عاطفه در آن نمایان است چرا که هر قدر فاصله میان لحظه‌ی دچار بودن و زمان گزارش زیاد شود از تأثیر سخن کاسته می‌شود برای مثال سرمای شدیدی را که عاشق از دوری معشوق و ناامیدی از وصال او احساس می‌کند به واسطه‌ی بدیهه گویی اینچنین ملموس به تصویر کشیده می‌شود:

یخ کرده‌ام ! اما نه از سوز زمستان

اما نه از شب پرسه‌های زیر باران

یخ کرده‌ام- یخ کردنی در تب- تبی که

جسمم نه  دارد باورم می‌سوزد از آن (91)

3. سادگی سخن، یکی از اصول مکتب وقوع است. به شکلی که طرز بیان در ابیات بسیار صریح است با واژگانی ساده و ساختهای نحوی عادی و طبیعی، تا جایی که حتی گاهی مایه‌ی خود را از زبان محاوره‌ی روزمره و تعابیر کوچه و بازار می‌گیرد:

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست

تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها ... به کجا می‌کشی‌ام خوب من؟

ها...نکشانی به پشیمانی‌ام! (151)

4. راستی سخن، به معنی به واژه کشاندن دیده‌ها و بیان سرراست ویژگی‌های آن است به گونه‌ای که وجود چنان امری در عالم واقع ممکن باشد

رفته بودم که در آن منظره چشمی بچرانم

نه... که تا چشم مرا هست بر او خیره بمانم

چه گذشته‌ است که من مرد سفرهای دو روزه

دیرگاهی‌ست سفر کردن از او را نتوانم (100)

 

*

لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری

که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می‌آید آیا از زبانی اینهمه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری(96)

اینگونه است بیان‌ حالات و رفتارهای نکته سنجانه‌ی عشق در شعر وقوع که در عشق‌های سراسر شرم ایرانی نمونه‌های بسیار دارد  و لزومی ندارد که محتوای شعر صرفا بیان تجربیات واقعی شاعر باشد تا عنوان راستی به آن بدهیم. ممکن است چنین تجربه و گفتگویی در واقع اتفاق نیفتاده باشد و شاعر آن را در خلوت و برای دل خود سروده باشد به هر حال همین که چنین سخنی در امکان وقوع است و می‌تواند اتفاق بیفتد معیار وقوعی بودن را دارد. لذا به قطعیت وقوع آن کاری نداریم

5. بیان جزئیات عاشقی، به عبارتی دیگر همان بیان طریقه‌ی عشق ورزیدن، کشف حالات عشق، طرز مودت و...است

تن یخ کرده آتش را که می‌بیند چه می‌خواهد؟

همانی را که می‌خواهم تو را وقتی که می‌بینم(88)

 

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بی‌کسی «ها» می‌کنم هر شب (99)

6. عشق به جمال بشری از مهم‌ترین شاخصه‌های مکتب وقوع است اگر چه عشق ورزیدن به معشوق زمینی منحصر به غزل وقوع نیست اما غزل وقوع مختص همین موضوع است. از میان شاخصه‌های عنوان شده تنها «صراحت و سادگی» و «راست مانندی» مختص مکتب وقوع است و چهار ویژگی دیگر در انواع گوناگون شعر فارسی یافت می‌شود.

من با کسی رازی ندارم مرد و مردانه

جز با زنی در عشق بی اندازه دیوانه 

دوشیزه‌ای که وصف او با آن همه خوبی

در روزگاری اینچنین ماند به افسانه (122)

باید گفت در زندگی شاعر و‌قوعی تنها یک راز است که باید از دیگران پنهان شود آن هم راز " عشق شاعر به معشو‌قش"، است. در واقع تفاوت اصلی این نوع عاشقانه‌ها با عاشقانه‌های صوفیانه در همین جنس راز است. این راز از نوع اسرار عارف یا فیلسوف نیست که بر خود او و بر اهل جهان پوشیده باشد و در آن بحث اسرار هستی، معمای آفرینش و راز و رمز‌های عالم غیب مطرح نیست بلکه فقط صحبت از رازی است که پنهان از چشم دیگران است و بر خود عاشق و چه بسا محبو‌بش هم پوشیده نیست.

تو چه رازی که به هر شیوه تو را می‌جویم

تازه می‌یابم و باز-ا‌ت اثری پیدا نیست (ص73)

 

اما به هر حال این راز پوشیدنی نیست چرا که راز‌داری و سخن رازناک گفتن، نقطه‌ی مقابل وقوع‌گرایی است و شیشه نمی‌تواند رازش را بپوشاند، به قول سعدی «بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق/ آبگینه نتواند که بپوشد رازش» شاید هم اصلا راز بودن و پنهان کردن آن از دیگران به استناد بیتی از شاعر، فقط از ترس چشم زخم به معشوق است:

تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم که می‌ترسم

به جانت چشم زخم آید چو می‌گویند تحسینم(ص89)

و گاه این راز پنهان کردنی، می‌تواند معمایی قابل کشف باشد که هنوز از منظر عاشق هم در پرده ی ابهام مانده است:

چه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی

تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری(ص97)

عشق از آن رو پنهان است که ساختار اجتماعی و فرهنگی و موازین شرعی ایجاب می‌کند که رفتارهای دو دلداده در خلوت متفاوت از جلوت باشند و همین پنهان بودن و پوشیدگی می‌تواند گرانیگاه و مفهوم مسلط بر شعر عاشقانه باشد. شاعران عاشق همواره در شعرشان معشوق را پوشیده می‌داشته‌اند. بر خلاف شاعران عارف که در رقص و سماع آشکارا از عشق خود سخن می‌گفتند و آن را به بانک بلند می‌سرودند.

شعرم همیشه در خود حرفی نگفته دارد

زیرا که تا همیشه تو در نگفته‌هایی

غزل‌هایی که به تحلیل ابیاتی از آن پرداختیم معمولا در راستای عمودی شعر به ثمر می‌نشینند که با بیت‌محوری صرف حاکم بر غزل کلاسیک در تضاد است. کمتر ردیف و قافیه‌های دشوار در آن به چشم می‌خورد و این به آن معناست که جاذبه ی شعر به واسطه‌ی جذابیت‌های موسیقیایی کلاسیک و رو‌ساخت واژه‌ها حاصل نمی‌شود بلکه اگر اتفاقی هست به لایه‌های درونی زبان برمی‌گردد

اما گاهی این صمیمیت و روانی مغلوب قوانین از پیش تعیین شده و آشنای زبان می‌شود آن هم در ابیاتی که شاعر آن را خالی از آرایه و صنعت نگذاشته‌است و در آن از صور خیال بهره برده‌است.

نشسته‌اند ملخ‌های شک به برگ یقینم

ببین چه زرد مرا می‌جوند سبز‌ترینم

برای پر‌زدن از تو خوشا مرام عقابان

کبو‌ترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟ (ص 135)

و یا در غزل‌هایی که ضرورت به کارگیری هنرمندی‌های مرسوم در غزل کهن و بافت به شدت آرکائیک زبان، حتی معانی نو را تحت سیطره‌ی خود درآورده و از طراوت آن کاسته‌است:

گرچه به یک اشاره ی این کوتوال پیر

تسخیر گشتی ای دژ تسخیر ناپذیر

«گرد‌آفرید» تو فقط از اسب‌‌اش اوفتاد

اما چه‌ها که رفت به سهراب قلعه‌گیر (ص 124)

همینطور ابیاتی که معمولا تصاویرشان به دنبال ارجاع به واقعه‌ای تاریخی و یا تلاش شاعر برای رعایت مراعات نظیر میان واژگان شکل گرفته‌است مانند تناسب میان نخ، رشته و گره در این بیت:

منی که هر نخ من رشته‌ای ز فریاد است

به خاطر تو گره‌‌خورده بی‌صدا شده‌ام(ص95

 

و ارجاعات و تناسب‌های به کار رفته در ابیات زیر:

 

در غزل‌های سلیما‌نیت بنشان‌اش که چون من

خنده‌ی دیو‌ات نگر‌یاند اگر دزدید او را (ص 139)

 

«سیاوش» ‌وار بیرون آمدم از امتحان گرچه

دل «سودابه» سان‌ات هر چه آتش بود با خود داشت (ص141)

 

با تمام این وجود جنس شعر محمد علی بهمنی همان است که گفته‌شد: حسب حال شاعر با تکیه بر صمیمیت زبان و واقع‌گویی عاطفه‌محور آن هم با تکیه بر حس غنی و روح زلال شاعر، که ردپایش را در تک‌تک ابیات می‌توان لمس کرد.

 

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: تارنا محمد علی بهمنی حسنا محمدزاده گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود نقد کتاب

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.