1399/1/3   شعر امروز   کدخبر: 1148   نظر: 0   بازدید: 940   خبرنگار: شمیلا شهرابی چاپ

رحمان بشردوست مطرح کرد:

عشق رسالت دارد، انسان را به کمال برساند.

عشق رسالت دارد، انسان را به کمال برساند.

اختصاصی تارنا

این روزها  باید دلسوزانه و هدفمند برای فرهنگ و ادبیات قدم برداشت، رحمان بشردوست از دغدغه ادبیات می گوید.

* ازچه زمانی دست به قلم شدید وفعالیت هنری را شروع کردید؟

از سال ۸۰ با شرکت در انجمن های باران و توللی شیراز(که در منزل مرحوم فریدون توللی برگزار می گردید) شروع کرده ام و این شروع تا سال ۸۵ ادامه داشت، ازسال ۸۵ تا ۹۰ به دلایل کاملا شخصی از فضای شعر دور ماندم و ازسال ۹۰ دوباره به شعر برگشته ام.

 

*هیچ حسی زیباتر از خلق اثر و نشر کتاب نیست.وقتی کتاب بدستت می رسد، بوی کاغذ نو و لمس جلد آن لذتی بی مثال است.

از حس خودتان درمورد کتاب خود بگویید ونام کتاب برگرفته از چیست؟

 

 این حس زیبا وصف نشدنی و انکار ناپذیر است، کتاب مثل فرزند آدم است و طبیعی است وقتی متولد می شود به همان اندازه شوق، شور، شعف و هیجان با خود به همراه دارد.

شخصا غیر از این ذوق ها، منتظر بازخورد دوستان شاعرم بودم و برایم نقدها و نظرات دوستان و اساتید محترم مهم بود.

و اما اسم مجموعه..

بعد از انتخاب حدوداً ۵۰ ترکیب و اسم از اشعار مجموعه، به این نتیجه رسیدم  نام را از یک غزل بگیرم که در  کتاب موجود است که مطلع آن غزل در پشت جلد چاپ شده است.

 

(جان سختی ام به سُخره گرفته ست مرگ را

*اقرار* میکنم که به عشق تو زیستم)

در نگاه بعد، شاید تمام عاشقانه ها به نوعی یک اقرار و اعتراف است."ژان ژاک روسو"سوییسی، فیلسوف، جامعه شناس و موسیقیدان و ادیب در کتاب *اعترافات* به طور واضح به این رویکرد متوسل شد و خود خویشتن را به قلم کشید.

و در نگاه دورتر، حضرت حافظ میفرمایند:

 

(فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم ... بنده ی عشقم و از هر دوجهان آزادم)

 

 

* در اشعار شما عشق و سخن در موردآن را بسیار دیده ایم.

این همه صحبت از عشق ونگاه ژرف وعمیق به آن از کجا نشئت می گیرد؟

 

 خب طبیعی است که انسان با عشق پا به عرصه ی هستی می گذارد و جز این رسالتی ندارد.

این مهم در تمام لایه های زندگی انسان گسترانیده شده است.

بدون شک از ازل تا ابد این مفهوم عمیق در اشعار همه شاعران به نوعی یافت می شود،حتی در اشعار شاعرانی که به زعم خویش و منتقدین با مضامینی غیر از عشق(مثل اشعار اجتماعی یا اعتراضی امروز) به شعر می پردازند باز رد پای عشق در آنها موجود است.

چه بسا که بقول سلطان غزل؛ بهترین مبارزه عاشقانه نوشتن است. عشق در تمام سطوح،عشق به خدا، انسان، هم نوع یا حتی معشوق زمینی.

 شعری از فریدون مشیری به خاطرم رسید که در فرازی از آن می فرمایند:

(جهان بیمار و رنجور است

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

اگر دردی ز جانش برندارم، ناجوانمردیست)

 

و در انتها، بله،البته، هر شاعری عاشق است.

 

* چه نکته ای در اشعار شماست که سخاوت یک قلب را درعشق برجسته می کند؟

 

 شخصا فکر میکنم بعد از پیچیده گویی هایی که در سبک های ادبی سابق گذشت و شاعران آزمون و خطاهای زیادی پشت سر گذاشتند، شعر امروز و بخصوص غزل امروز نیاز به یک پوست اندازی، تنوع، تجدید فضا، ترکیب سازی های جدید و نوآوری نیازمند است.

شاید ساده نویسی و زبان نزدیک به زبان گفتار، صمیمیت کلام که به مخاطب فرصت همزاد پنداری میدهد، و بیان احساسات درون شاعر دست به دست هم داده و نگرشی تازه به مخاطب ارائه می دهد.

 

* به این جمله ( آدم از عشق زمینی به عشق آسمانی می رسد؟)اعتقاد دارید و آیا این عشق ها در جامعه کنونی هم موجود است؟

 

 بدون شک تمام عشق ها رسالت دارند که انسان را در مسیر کمال و تعالی سوق بدهند و عشق های زمینی با محوریت های دوست داشتن، فداکاری، دگرخواهی، از خود گذشتن، تمرین، تمکین وغیره، که اگرچه کم اما هنوز موجودند، پنجره ای هستند به سمت کمال، تعالی و عشق حقیقی.

 

* شما هم دررشته ادبیات فارسی تحصیل می کنید واز سویی هم جامعه شناسی که کاملا در بطن جامعه هستید و نگرشی متفاوت دارید،جای خالی چه چیزی را در شعر امروز می توان احساس کرد ؟

 

 من فکر میکنم هر شاعری باید در مرحله اول به آلام امروز مردم و نیازهای جامعه خود آگاه باشد.

اگرچه از شاعران انتظار نمی رود که با تحقیقات میدانی به عرصه ی شناخت جامعه شناسانه به این شناخت دست پیدا کنند، اما همانطوری که بسیاری از مکاتب ادبیات از علم جامعه شناسی و علوم اجتماعی شکل می گیرد و به ادبیات وارد می شود، پس به فراخور دنیای پیچیده امروز شاعر باید از هر علمی بخصوص علوم اجتماعی و جامعه شناسی طرفی بسته باشد.

 

امروزه فاکتور گم شده ی شعر بعد از اِلمان ها و صناعات ادبی،از بعد جامعه شناسی دور ماندن از فضای حقیقی زندگی مردم و همزیستی با آنان است.

این درست، که شعر زاییده ی مخیله ی شاعر است اما این مخیله شاعرانه باید در زیست شاعر و هم نوعان او محسوس باشد.

 

* گاهی در جلسات شعر شاهد نقد های تند و بی پروا و گاهاً حتی شاهد توهین و جسارت به شاعرهم می شویم،در بعضی مواقع حتی شبیه خصومت است.

آیا اینگونه نقد ها تاثیری در روند کار شاعر های نوپا وجوان دارد و  موجب دلزدگی آن ها نمی شود؟

 

 در ابتدای این پاسخ،استناد میکنم به سخن دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب نقد ادبی که

 می فرمایند: نقد، تشخیص سره از ناسره است.

پس هم باید سره بیان شود و هم ناسره.

متاسفانه فضای انجمن های امروز چندان فضای مناسبی نیست و بعضی از دوستان از شاعران نوپا انتظاری در حد "شاملو "یا "منزوی" و" قیصر" دارند.

من فکر میکنم برای نقد و بررسی شاعران جوان و نوپا باید هر کسی را باظرف خوداو سنجید، نکته ای که در هر انجمنی حاضر می شوم بیان می کنم.

باید به جوانان فضا داد،

عرصه ی ادبیات اینقدر فراخ هست که برای تمااام شاعران فضا برای فعالیت باشدو همیشه تمام دوستانم را در مواجهه با عزیزان تازه کار به برخورد مهربانتر و توام با فروتنی دعوت کرده ام.

 متاسفانه در انجمن ها این پوستر سازی ها و بولد کردن ها آفت ادبیات امروز است.

 

 

 

*شما به شاعران جوان وتازه کار شرکت در انجمن ها را توصیه می کنید ؟

 

 من به اکثر شاعران نوپا سفارش کردم انجمن ها را مدتی بشنوید

 و خودم هر جا بودم در حد سواد ناقص خودم سعی کردم انجمن برای دوستان نوپا بیشتر جاذبه داشته باشد تا دافعه و سفارش و توصیه هایم هم دقیقا در همین راستا بوده است.

 

 (مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد)

 

*بعنوان حرف اخر

یک جمله در وصف قداست قلم بگویید.

به این بیت اکتفا میکنم:

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم

هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت.

فرخی یزدی

 

ممنون از شما وهمکاران خوبتان که دغدغه ی ادبیات دارید و در این مسیر تلاش می کنید.

 

گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: تارنا غزل اقرار رحمان بشردوست مجموعه غزل رحمان بشردوست فریدون توللی

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.