1399/4/4   شعرنو   کدخبر: 1220   نظر: 0   بازدید: 5685   خبرنگار: کیوان گلزارنیا چاپ

رضا کاظمی :برخی شاعران فقط نگاه خود به شعر را معیار میدانند و نگاه های دیگر را برنمیتابند

رضا کاظمی :برخی شاعران فقط نگاه خود به شعر را معیار میدانند و نگاه های دیگر را برنمیتابند

اختصاصی تارنا

رضا کاظمی شاعر،نویسنده ،روزنامه نگار و فعال ادبی که به عنوان یکی پیشگامان شعر کوتاه از او یاد میشود به ابعاد مختف جامعه شاعران و بررسی شعر امروز ایران پرداخت.

در میان اشعار شما نوشته های یک سطری و کوتاه بیشتر دیده می شود که اتفاقا تاثیرگزار و قابل تامل است.

نظرتان راجع به گویایی شعر کوتاه و بلند چیست؟

 

البته از من شعرهای بلند بسیاری در برخی از کتاب‌هایم منتشر شده است ولی متاسفانه در فضای مجازی (به‌خصوص اینستاگرام که بازدیدکننده‌ی بیش‌تری دارد) به دلیل محدودیت تعداد کلمات، بیش‌تر شعرهای کوتاه و بسیار کوتاه مورد توجه و استقبال واقع شده، و این‌که از همین شعرها کل فعالیت شعری من قضاوت بشود منصفانه نیست، و از طرفی تنبلی بسیاری از مخاطبان این اجازه را بهشان نمی‌دهد تا راجع به شاعری که اشعارش را می‌خوانند کمی تحقیق و جست‌وجو کنند و سابقه‌ی فعالیت ادبی‌اش را ببینند و بعد قضاوت کنند. بگذریم، اما: سوالِ گویایی شعر کوتاه و بلند سوالِ جامع و کاملی نیست، و تا حدی ابهام برانگیز است. هر کدام ( شعر کوتاه و شعر بلند بلند) هم می‌توانند گویا و خوب و قابل پذیرش باشند، هم خیر. آن‌چه در شعر مهم است کیفیت آن است نه کوتاهی و بلندی آن.

 

 

 

این روزها هشتک های زیادی زیر اشعار دیده می شود، به طور مثال هشتک مینیمال یا هشتک چامک. درمورد خصوصیات و تفاوتشان با اشعار دیگر مختصری توضیح میدهید؟

 

 

من خوشبختانه یا متاسفانه ، با عنوان‌گذاری بر شعر چندان موافق نیستم. به نظرم ایجاد چهارچوب و قید و بند می‌کند. و نیز با دسته‌بندی شعر و شاعران هم مخالفم. شعر سپید یا آزاد، هم می‌تواند کوتاه باشد هم بلند، و این کوتاهی و بلندی هم در تعداد سطرها نیست، چه بسا شعر بلندی (به لحاظ تعداد سطرها و بندها) که شعری کوتاه محسوب می‌شود، و برعکس. در شعر کلاسیک هم داشته‌ایم و داریم. به‌طور مثال گاهی یک بیت از صائب یا بیدل یا طالب آملی برابری می‌کند با یک مثنوی یا غزل بلند از شاعری دیگر. بنابراین به زعم من و بسیاری دیگر: شعر عنوان‌گریز است. به‌خصوص شعر معاصر. آن‌چه شعرها را از هم متمایز می‌کند کیفیت (فرم و محتوای خوب و محکم) آن‌‌هاست. 

  

 

با توجه به فعالیت های هنری در دنیای مجازی این روزها شاهد نقدهای متفاوت هستیم که بر مساوات و برابری معنایی عمودی و افقی صحبت میشود. گفته می شود شعر علمی... آیا بنظر شما شعر مثل هندسه و ریاضی در مختصات علمی می گنجد؟

  

 

مسلما مفهوم برابری معنایی عمودی و افقی متفاوت از بحث علمی بودن یا دخیل بودن مختصات علمی در شعر است. بحث بر برابری یا همسنگی فرم و محتواست. اشعاری که فقط یک بخش را رعایت کرده باشند (مثلا فرم یا ساختار) و در بخش دیگر ضعیف‌تر باشند اشعار چندان محکم و ارزشمندی نیستند. بماند که در همین مسئله هم می‌توان تشکیک وارد کرد؛ که این‌جا مجال پرداختن به آن نیست. ببینید، شعری که در آن به خوبی از صنایع ادبی، تصاویر ناب، تشبیهات و حس‌‌آمیزی، زبان منسجم و محکم، و غیره استفاده شده باشد می‌گویند دارای محور افقی است، و شعری که تناسب محتوی و فرم در آن رعایت شده باشد، و ارتباط منطقی معنا و ساختار در آن برقرار باشد، به طور مثال اگر کلمه‌ای یا سطری از آن حذف شود شعر ناقص می‌شود و ارتباط خود را با مخاطب قطع می‌کند می‌گویند دارای محور عمودی است. بنابراین به شعری که در آن هم محور عمودی رعایت شده باشد هم محور افقی می‌گوییم شعر خوب و کاملی است. پس ربطی به علم هندسه و ریاضی و غیره ندارد. در ضمن، شعر علمی مفهومی ندارد چرا که علم قانون‌پذیر است و شعر قانون‌گریز.

 

    

در بیشتر اشعار شما در مورد تنهایی گفته شده است. پررنگی کلماتی مثل تنهایی، دیدار، انتظار در شعر از کجا نشات گرفته، آیا به واقع این کلمات نمود دنیای خارج از شعر شماست؟

 

 

ببینید به‌حتم دنیای درون هر شاعری در دنیای بیرون او نمود پیدا می‌کند. شعر تخیلی و بدون حضور تجربه‌های حسی شاعر -به نظر من- مفهومی ندارد؛ یا لااقل و حتما با حضور بخشی از تجربه‌های حسی‌اش خلق می‌شود. بنابراین احوالات شخصی و درونی هر شاعری (حس‌ها، اتفاقات، تجربه ها، تفکرات، ...) در اشعارش منعکس می‌شود و نمود پیدا می‌کند، شعرش را می‌سازد، نوع نگاهش به جهان و پیرامون‌اش را نشان می‌دهد. جهان‌‌بینی هر کس بر مبنای خودبینی‌اش (درون‌نگری-خودشناسی‌اش) شکل می‌‌گیرد. از زاویه‌ی نگاه خود به جهان می‌نگرد و آن را تصویر می‌کند. بنابراین اگر مفاهیمی که گفتید در شعرهای من از بسامد بالاتری برخوردار هستند خب نشان از تجربه‌های حسی، ذهنی و عینی من دارند دیگر. ببینید وقتی کسی عشق را تنهایی را فراق و انتظار و... را تجربه نکرده باشد چه‌گونه می‌تواند از آن‌ها بنویسد یا آن‌ها را طوری شرح دهد که خواننده یا شنونده با آن‌ همزادپنداری کند یا خودش را در آینه‌ی آن ببیند؟ به نظر من که نمی‌تواند! اگر هم می‌نویسد برای مردم باورپذیر نمی‌شود. شاید بتواند یک شعر زیبا و محکم بنویسد ولی حتما بدون روح و جان خواهد بود. مثل ساختمانی مستحکم با معماری بسیار زیبایی که خالی از سکنه است.  

 

 

 

 

 

شعر خوب چه نوع شعری است؟ آیا بلند بودن و ‌تعداد ابیات بیشتر یک شعر، در یک کلام زیاده گویی در شعر نشانه‌ی کیفت آن است یا خیر؟

 

 

 

پیش‌تر عرض کردم که شعر خوب به بلندی و کوتاهی سطرها یا ابیات نیست، و پارامترهای دیگری هم هست که در صورت به کار گرفتن و استفاده از آن‌ها باعث می‌شود تا شعری خوب داشته باشیم. بحث فرم و ساختار درست و محتوای غنی و استفاده‌ی هر دو در شعر آن را از شعر متوسط یا ضعیف متمایز می‌کند. بنابراین کیفیت شعر مطرح است نه کمیت آن.

 

 

 

*اگر شعر معاصر به همین شکل پیش برود آینده درخشانی نخواهد داشت

 

آینده‌ی ادبیات به‌خصوص شعر را برای کشورمان چه‌گونه می‌بینید؟

 

سوال سختی است و به نظر من پاسخ قطعی ندارد. مسلما هر پاسخی بشنوید بر مبنای آن‌چه در حال حاضر بر شعر معاصر می‌گذرد و آن‌چه در گذشته بوده است خواهد بود. یعنی به طور دقیق نمی‌توان گفت این سیر و روند آیا نزولی خواهد بود یا در مقطعی مجدد به نقطه‌ی اوجی که داشته باز خواهد گشت.

بنابراین اگر شعر معاصر با همین رویه‌ای که شاهدیم (حرف از اکثریت است نه اقلیتِ کیفی شعر) پیش برود آینده‌ی درخشانی نخواهد داشت. کیفیت آثار همچنان فدای کمیت آن خواهد شد. ولی آن‌چه تجربه‌ی تاریخی نشان داده همیشه بعد از هر فرودی در ادبیات شاهد دوره‌ی شکوفایی و اوج مجدد -البته در لباس و فرم (سبک و ساختار و زبان و...- جدید بوده‌ایم. از شعر کلاسیک بگیرید و سبک‌های متفاوتی که پشت سر گذاشته و دوره‌ی بازگشت داشته و فراز و فرودهای بسیار، تا اوج گرفتن شعر نیمایی بعد از افول دوره‌ی آخر شعر کلاسیک - تکرار و تاکید می‌کنم: بحث نزول کیفی به لحاظ محتوایی و قطع ارتباط با زندگی روزمره‌ی مردم است و غیره، نه نزول قوت و استحکام شعری- و بعد، شعر سپید و اوج شعرهای شاعرانی توانا چون شاملو، اخوان، فروغ، آتشی، اوجی، سپهری و بسیاری دیگر. و بعد، باز هم افول کیفی اشعار (یا بهتر این‌که: یکنواختی و سطحی بودن، بدون قله‌های قابل تشخیص) که تقریبا در دوره‌ی حاضر قابل مشاهده است. بنابراین باز هم احتمال اوج دوباره‌ی شعر در آینده‌ای نامشخص هست، و بی انصافی است گفتن این‌که شعر معاصر دوباره قد علم نخواهد کرد، یا جایگاه خود را از دست خواهد داد.      

 

 

گاهی از شما یک شعر تک سطری یا کوتاه خوانده می‌شود که بسیار تاثیر گذار است به طور مثال این تک سطری:یکی آمد به "سلام"، یکی رفت به "خداحافظ" و این میان، یکی بود که اصلا نیامد!

بشخصه عاشق این شعر یک‌سطری شما هستم و حس می‌کنم تاثیر به سزایی دارد. چه‌گونه می‌شود این‌گونه کوتاه اما موثر نوشت؟

 

 

مسلما شعر هرچه موجزتر باشد (البته شعر خوب) نوشتن و خلق آن سخت‌تر خواهد بود. شما باید در عین رعایت و استفاده از المان‌های لازمه‌ی شعر، از کلمات و سطرهای کم‌تری نیز استفاده کنید. یعنی یک محتوای غنی و گسترده را در چند سطر یا حتی یک سطر (که شاید بتوان ادعا کرد که این نوع یک‌سطری‌‌ها را در سال‌های اخیر، بیش‌تر من ارائه داده‌ام، و البته در مجموعه‌ای با همین نام نیز منتشر شده است) گنجاند و نوشت؛ به طوری که هیچ کم و کسری نداشته باشد. به هرحال، در کوتاه‌نویسی مهارتی نهفته است که شاید در بلندنویسی نباشد یا سخت باشد. البته این حرف به هیچ وجه ناقض ارزش اشعار بلند و خوب نیست.     

 

 

فکر می‌کنید تملق ها، تعریف و تمجیدهای غرض‌ورزانه و بدون آگاهی چه به سر شعر و ادبیات این سرزمین می‌آورد؟

 

سوال خوبی است. البته همه‌مان این را می‌دانیم که تعریف و تمجید بیهوده و بیجا، چه از سر ناآگاهی باشد، چه به قول شما غرض‌ورزانه باشد بلای جان ادبیات (شاعر یا نویسنده) است. و پیامدهای منفی بسیاری هم دارد. یکی از پیامدهای آن پایین آمدن کیفیت اثر است. یا نهایت این‌که: ماندن در همان حد کیفیت قبل. این‌گونه تعریف و تمجیدهای بیجا امر را بر شاعر یا نویسنده مشتبه می‌کند که دیگر نیاز به آموختن یا تلاش بیش‌تر برای ارتقای کیفیت آثارش ندارد. از طرف دیگر باعث می‌شود طرفِ مورد بحث نقدپذیر نباشد و به انتقادکنندگان از بالا و با تکبر نگاه کند.

به نوعی تعریف و تمجیدهای بیهوده دیکتاتور پرور هستند و بت‌ساز؛ و رواج‌دهنده‌ی نوچه‌پروری و باندبازی‌های ادبی، که متاسفانه در جامعه‌ی ادبی‌مان بسیار شاهدش هستیم. به هر حال، بسیار تخریب‌گر است، چه برای شاعر، چه برای مخاطب، چه برای ادبیات.

 

 

امروز ما فقدان شاعران پیشرو و رو به جلو نسبت به دهه سی و چهل را مشاهده می‌کنیم،از دیدگاه شما چه عواملی باعث ایجاد

وضع موجود شده است؟

 

 

دلایل بسیاری می‌توان آورد که چرا در دهه‌های سی و چهل  شاعران و نویسندگان تاثیرگذار و جریان‌ساز بیش‌تری داشته‌ایم و

در دوره‌های بعد شاهد آن شاخص‌ها و قله‌های ادبی یا به قولی غول‌های ادبی نبوده و نیستیم.

شاید یکی از دلایل، شرایط و اتفاقات تاریخی آن دوره‌ها بوده، مثل کودتای 28 مرداد و خفقان بعد از آندیگری هم‌عصری‌شان

با نیما و تاثیرپذیری و پیرو بودن‌شان در سبک تازه‌ و انقلابِ شعری او،بعد، تجربه‌گرایی شخصی آن شاعران در فضایی تازه، که

هرکدام آغازگر جریان‌‌های تازه‌ای در شعر بودند. چه به لحاظ زبان و فرم، چه به لحاظ زاویه‌ی دید و محتوای اشعار و

جهان‌بینی‌شان. به هرحال، این مسئله بررسی بیش‌تر می‌طلب. که یا در این مجال نمی‌‌گند یا باید به اهل‌‌ تحقیق سپرد.. 

 

 

* تا قبل از فراگیر شدن فضاهای اینترنتی مطبوعات ادبی کاغذی رونق داشتند.

 

 

در همان دهه سی و چهل شمسی یکی از ابزارهای مهم اجتماعی و تاثیرگزار، مطبوعات به خصوص مطبوعات ادبی بودند، اما

امروز شاهدیم یک به یک مطبوعات ادبی بسته می‌شوند و عده  کمی هم که فعال هستند به شدت با ضعف مخاطب روبه‌رو

اند؛ این موضوع را حاصل چه اتفاقاتی می‌دانید؟

 

 

 

البته بحث تاثیرگزاری بر مخاطب از طریق مطبوعات فقط منحصر به دو دوره‌ای که ذکر کردید نیست، بلکه تا زمانی است  که

مطبوعات کاغذی و صفحه‌های ادبی‌شان همچنان رونق داشتند؛

یعنی تا قبل از فراگیر شدن فضاهای اینترنتی (سایت‌ها، وبلاگ‌ها، فیس‌بوک، و بعدتر هم اینستاگرام و...) به عنوان رسانه‌‌های

شخصی شاعران و نویسندگان. و یکی از دلایل مهم‌اش هم به خدمت گرفتن دبیران و کارشناسانِ کارکشته و تاثیرگذار در

ادبیات معاصر برای صفحه‌های ادبی آن نشریه‌ها بود.

 

 

به طور مثال مجله‌ی کارنامه که دبیر شعرش منوچهر آتشی بود و دبیر داستانش هوشنگ گلشیریی، و مجلات دیگری چون

آدینه، گردون، دنیای سخن، عصر پنجشنبه، و... که دبیرانی چون سیدعلی صالحی، شهریار مندنی‌پور (نویسنده)، و... داشتند.

 

بنابراین اشعار و داستان‌هایی که توسط چنین کارشناسانی برای چاپ تایید می‌شدند از کیفیت بسیار بالاتری برخوردار بودند تا

آثاری که در مجلات دیگری که دبیران مطرحی نداشتند یا ندارند.

 

همین یک مثال می‌تواند پاسخ سوال شما باشد. و علاوه بر آن، نبودن فضای نقد سالم در جامعه‌ی ادبی و نیز بی‌توجهی

شاعران به کیفیت آثارشان فضاهای مجازی، چون نه منتقدی هست یا اگر هست از دیدشان پذیرفته نیست،

 

و دیگر کثرت رسانه‌های شخصی در اینترنت، و دسترسی رایگان به مطالبی که می‌خواهند بخوانند و بسیار دلایل دیگر. پس

عجیب نیست اگر نشریات کاغذی ادبی از رونق و استقبال بیفتند یا -تاسف‌بار- این‌که برخی‌شان تعطیل شوند.

 

 

*جشنواره ها معیار خوبی برای کیفیت آثار نیستند.

 

 

جشنواره های ادبی فراوانی در سال، چه دولتی چه زیر چتر انجمن‌های ادبی برگزار می شود، اساسا آیا شعر قابل داوری است و

دیگر این‌که آیا شما این نوع برگزاری جشنواره ها را مناسب می‌دانید؟

 

 

 

شاید به‌طور نسبی بتوان آثاری را برگزیده اعلام کرد، ولی به قطع و یقین خیر. چرا که هر داوری نگاه و معیار منحصر به خود را

دارد و در انتخاب آثار اعمال می‌کند. بسیار دیده شده اثری در یک جشنواره برگزیده نشده ولی همان اثر منتخب جشنواره‌ی

دیگری بوده است.

 

بنابراین، به نظر من جشنواره‌ها معیار خوبی برای کیفیت آثار نیستند. تازه می‌تواند برای برخی برگزیده‌ها اثر منفی هم داشته

باشد و ایجاد ذهنیت شاعر یا نویسنده‌ی برتر بودن بکند، که خب این نخوت و تکبر می‌آورد و نیز در برخی موارد باعث تنزل

کیفی آثار می‌شود (البته این بیش‌تر برای جوان‌ترها مصداق پیدا می‌کند)؛ از طرف دیگر، من به طور کلی با جشنواره‌های ادبی و

هنری و انتخاب برگزیده‌ی برتر‌ و دادن جایزه و لوح و سکه و چه و چه موافق نیستم. به زعم من ادبیات مسابقه نیستکه بخواهد

برنده و بازنده هم داشته باشد.

 

 

گاهی دیده می‌شود شاعران نسبت  به هم جبهه می‌گیرند و چندین دسته و گروه ایجاد کرده‌اند و به شدت به هم می‌تازند، این

رفتار نشات گرفته از چیست؟

 

به هم تاختن و بر علیه هم حرف زدن و برای هم شاخ و شانه کشیدن و حتی دعواهای لفظی کردن با نقد آثار همدیگر بسیار

متفاوت است.

 

مسلما هر عقل سلیمی مورد اول را مذموم می‌داند و مورد دوم را تایید می‌کند. متاسفانه مورد اول در جامعه‌ی ادبی ما رواج

بیش‌تری دارد که دلایل‌اش هم جای بحث دارد.

شاید یکی از دلیل‌هایش پایین بودن آستانه‌ی تحمل شاعران نسبت به هم و به آثار هم باشد. و دیگر این‌که برخی از این

دوستان فقط معیار خودشان را برای شعر قبول دارند و نگاه‌های دیگر را برنمی‌تابند، که این‌هم ناشی از خودبینی و تکبرِ بی دلیل

و نیز ناشی از مطلق‌پنداری در شعر است، نگاهی که به زعم من نادرست و مخدوش است. می‌دانیم که معیار شعر، یک شخص

یا یک گروهِ همفکر نیست، چرا که از هزاران زاویه می‌توان به شعر نگاه کرد و همه نیز درست باشند. از طرف دیگر - باز هم

متاسفانه- برخی دوستان جای نقد شعر به نقد شاعر می‌پردازند، و اگر با شاعری مشکل داشته باشند شعرش را هم مشکل‌‌دار

می‌دانند و به نقد منفی آن می‌نشینند. در  صورتی که بین این دو باید تفکیک قائل شد. به هر حال گروه‌ها و حلقه‌ها و مافیاهای

ادبی همیشه بوده‌اند، و شاید تنها راه، پرهیز از این حلقه‌ها باشد و سر به کار خود پیش رفتن. یعنی جای پرداختن به حاشیه به

متن پرداخت. یا به قول عزیزی عمل کرد که: به‌جای به هم پریدن با هم بپریم!   

 

 

 

اجازه بدهید کمی هم به نقدهایی که به شما وارد می‌شود بپردازیم. عده‌ای می‌گویند رضا کاظمی در اشعارش فاقد جهان‌بینی

است! اول این‌که معنی جهان‌بینی در شعر یا ادبیات چیست، و بعد آیا اساسا این جمله در حق اشعار شما درست است؟

 

 

 

خب، احتمالا فهم این دوستان از جهان‌بینی یا اشتباه است یا اصلا متوجه معنای جهان‌بینی نیستند. باید از خودشان پرسید که

جهان‌بینی در شعر یعنی چه و آیا می‌شود شاعری یافت که جهان‌بینی نداشته باشد؟

به هرحال، نگاه هر شاعری به پیرامونش و انعکاس دریافت‌هایش از این نگاه در شعرهایش می‌شود جهان‌بینی او. یکی از

زاویه‌ی جامعه‌شناسی به جهان نگاه می‌کند و این نگاه در شعرهایش هم منعکس می‌شود، که نمونه‌های بسیار دارد. اخوان در

برخی شعرهایش، شاملو به همچنین، سیمین بهبهانی، و برخی دیگر. شاعر دیگری از زاویه‌ی روان‌شناسی به جهان و انسان‌ها

نگاه می‌کند و نگاه ریزبینانه‌اش را در شعرهایش منعکس می‌کند.

 

فروغ در برخی اشعارش و باز هم اخوان و...؛ برخی از زاویه‌ی سیاست به جهان و  انسان‌ها نگاه می‌کنند و این نگاه در اشعارشان

هم متجلی می‌شود.

برخی از شعرهای شاملو و اخوان و گلسرخی و سلطان پور و...، وتعدادی ازشاعران نیز با نگاه فلسفی یا طبیعت‌گرایانه مثل

سهراب سپهری، برخی هم به جهان و انسان با نگاه عاطفی و عاشقانه، و و و. خب پس تمام شاعران دارای جهان‌‌بینی‌های

خاص خود هستند، نه؟ در مورد من و شعرهای من هم عالمان اهل انصاف بگویند یا خواهند گفت. در هر صورت برایم چندان

مهم نیست چه می‌گویند، مهم راهی است که می‌روم و به درستی‌اش ایمان دارم. همین.

 

 

 

 

 

در یکی از نقدهایی که به شما وارد می‌کنند می‌گویند در اشعارتان کنش سیاسی نسبت به زمانه وجود ندارد، با این‌که شما

همواره از شاملو، اخوان و آتشی تمجید کرده‌اید. در این مورد نظرتان چیست؟

 

 

 

من متوجه کنش سیاسی در شعر نمی‌‌شوم! آیا این‌که برای اتفاقات سیاسی شعر بگوییم واکنش سیاسی محسوب می‌شود؟ و

چه‌گونه؟ اگر منظور به صورت شعاری باشد که خب از عنوانش مشخص است شعر محسوب نمی‌شود و شعار است.

 

ولی با واکنش در قالب شعر موافقم، و شاعرانی که این‌گونه شعرهایی نوشته‌اند هم جزو شاعران مورد علاقه‌ام هستند. ولی

این‌که بگوییم چرا فلانی مانند بقیه نیست و باید باشد و مثل ما برای هر کنش سیاسی اجتماعی‌یی واکنش شعری داشته باشد

برای من -و فکر کنم برای هیچ‌کس- قابل قبول نیست.

 

"باید"ها قالب و چهارچوب هستند و سدّ راهِ رهایی و خلاقیت در شعر یا هر هنر دیگری. به هیچ هنرمندی نباید گفت چه بکند

یا چه نکند. از طرفی قرار نیست همه از یک زاویه به جهان و اتفاقاتش نگاه کنند، همان‌طور که قبل‌تر هم گفتم.

 

به هر حال، شاعرانی هم هستند و بوده‌اند که نگاه‌شان از جنس دیگری است و جهان‌بینی‌شان متفاوت. هیچ کجا کیفیت شعر و

خود شاعران را از روی واکنش‌های‌شان نسبت به مسائل مختلف  قضاوت نمی‌کنند. اگر قضاوتی در کار باشد از کیفیت شعرها و

نگاه شاعرانه‌شان به جهان و انسان خواهد بود. در نهایت: من قائل به تعهدِ آشکار و مستقیم شاعر یا هر هنرمندی نسبت به

جامعه و مردم نیستم؛ چون تعهد و مسئولیت نیز چهارچوب و قالب ایجاد می‌کند. ولی چون می‌دانم آن شاعر یا هنرمند هم جزو

مردم و جامعه‌ی خود است بنابراین همان تعهدهای مذکور ناخودآگاه در آثارش نمود خواهد داشت.     

 

 

شما فرمودید شاعر الزاما نباید موضع‌گیری سیاسی در اشعارش داشته باشد آیا بدون کنش سیاسی در شعر

می‌شود از رکود ادبی گذر کرد و پوست انداخت؟

 

 

البته طبق آن‌چه در پاسخ به سوال قبلی‌تان گفتم، یعنی شعر نه شعار. والا نمی‌دانم چنین اتفاقی خواهد افتاد یا خیر، ولی آن‌چه

می‌دانم این است که هر شاعری باید به تعالی و پیشرفت شعرش فکر و عمل کند

 

حتما در مسیری که رو به جلو حرکت کرده آن اتفاقاتی که مد نظرتان در شعر است رخ خواهد داد.و دیگر این‌که به قول شما:

خارج شدن از رکود و پوست‌اندازی الزاما نیاز به کنش‌ها و موضع‌گیری‌های سیاسی در شعر ندارد.

 

مگر دلیل اوج و فرودهای ادبی در دوره‌های قبل (از کلاسیک به نیمایی و بعد به شعر آزاد و حجم و موج ناب و...) کنش‌های

سیاسی شاعران بوده است؟ به هر حال به نظر من در هر دوره‌ای شرایط مختلفی برای تغییر (چه کیفیت، چه سبک و فرم، و...)

در شعر ایران بوده و هست؛ که یکی از آن‌ها می‌تواند مسائل سیاسی باشد.

 

 

 

گفتید ادبیات در زمان معاصر رو به افول است آیا این مکتب های نوظهور در شعر همچون شعر پیشرو، آوانگارد، پست مدرن

می‌توانند به گذر از شعر امروز منجر شود؟

 

 

 

البته بنده این‌طور نگفتم و گویا شما می‌خواهید حرف در دهان من بگذارید! شما از آینده‌ی شعر پرسیدید و بنده عرض کردم

دقیق نمی‌توان گفت چه اتفاقی در آینده‌ی شعری ایران می‌ا‌فتد، و بعد احتمالات را برشمردم.

 

به هرحال، راجع به حرکت‌ها و جریان‌های شعری مورد ذکر باید گفت: فکر می‌کنم باید تجربه شود، چنان‌که در دوره‌های قبل

هم از بین تجربه‌های شعری بسیار برخی سربلند بیرون آمدند و ادامه دادند و باقی -غالبا- ناموفق بودند و در غبار ماندند، به

نوعی فقط به کار ثبت در تاریخ ادبیات آمدند. بنابراین باید دید آینده‌ی این جریانات چه خواهد بود و کدام‌شان راه را باز خواهند

کرد و به کمک شکوفایی و اوج گرفتن دوباره‌ی شعر فارسی خواهند آمد.

 

*در کوتاه نویسی مهارتی نهفته است که اید در بلند نویسی نباشد.

 

 

کوتاه‌نویسی در این دهه اخیر بسیار مورد استقبال قرار گرفته است، شما به عنوان یکی از پیشروهای شعر کوتاه آیا ساده نگاه

کردن شاعران جوان به این سبک را از دلایل فراونی تولید این سبک می‌دانید ؟ و آیا واقعا نوشتن شعر کوتاه  ساده‌تر از قطعات

بلند است؟

 

ببینید شعر کوتاه یا بسیار کوتاه مصداق سهل ممتنع بودن است. بنابراین مورد استقبال قرار می‌گیرد، به خصوص در دوره‌ای که

فرمودید و بین جوان‌ترها. ولی مسئله این‌جاست که فقط کوتاه و فشرده بودن‌اش دلیل شعر بودن آن نیست.

 

آن‌چه به آن استحکام و جانِ شعری می‌بخشد رعایت و اعمال بسیاری از صنایع ادبی در آن است. به طور مثال همان‌طور که

قبل‌تر گفتم: تصویرسازی، تشبیه، تخیل، ایجاز، تشخص، موسیقی، استعاره، و و و. به هرحال، وقتی این‌ها را در نظر نگیری و از

طرفی فقط به دلیل ظاهری سهل بودنش دست به تجربه بزنی، می‌شود آن‌چه شاهد هستیم: نوشته‌هایی سطحی که حتی نام

شعر هم بر آن نمی‌شود گذاشت،شاید همان دل‌نوشته که می‌گویند باشد.از طرفی راحتی یا سختی سرودن شعر خوب و با

کیفیت، ربطی به کوتاهی و بلندی سطرها ندارد، بیش‌تر به شاعر و توانایی‌هایش مرتبط است. و البته نمی‌توان منکر این شد که

گنجاندن بسیاری از مفاهیم غنی‌یی که نیاز به شرح و بسط بیش‌تری دارند در چند سطر کار آسانی است،

 

چنان‌که در باره‌ی شعر بلند چنین نمی‌توان گفت. به هرحال، مهم کیفیت شعر است نه کوتاهی و بلندی‌اش، و نه سنجش

سختی و راحتی سرودن‌اش.  

 

 

 

شما این سبک را به دو بخش کوتاه و کوتاه کوتاه  بخش بندی می‌کنید تفاوت این دو شاخه چیست؟

 

 

 

تفاوت خاصی ندارند مگر در ایجاز بیش‌تر یا کم‌ترشان. هرچه شعر کوتاه‌تر باشد مسلما دارای ایجاز و فشردگی بیش‌تری نیز هست؛ و حتما برای این‌که شعری -تقریبا- کامل باشد نوشتن‌اش ساده نیست. تبحر می‌خواهد و تجربه و خلاقیت؛ چنان‌که در پاسخ به سوالات دیگر شرح دادم.

 

 

دلیل اینکه تعداد زیادی از دوستان شاعر ما در پی خراب کردن شاعران و  قلم‌شان هستند حتی برای خود شماچیست؟

 

 

 

والا چه عرض کنم؟! راجع به خود من مهم نیست، چون توجهی به آن نمی‌کنم و برایم اهمیتی ندارد که چه می‌گویند و چه می‌خواهند. برایم مهم این است که کار خودم را بکنم و راه خودم را بروم.

همیشه هم همین‌طور بوده‌ام. مسلما توجه به حاشیه‌ها انرژی و وقت آدم را می‌گیرد و مانع کارش می‌شود؛ پس هیچ آدم عاقلی حاشیه را به متن ترجیح نمی‌دهد!

 

در مورد دیگران هم باید از خودشان بپرسید. شاید برای‌شان وجهه می‌آورد، شهرت محسوب می‌شود، مورد توجه قرار می‌گیرند، یا فکر می‌کنند فلانی جای‌شان را تنگ کرده، یا شاید هم اصلا بیماری سادیسم دارند! و هزار و یک دلیل دیگر. البته من به شدت این رفتار را محکوم می‌کنم و ناپسند می‌دانم، ولی خب بودن‌اش انکار ناپذیر است.

 

 

این موضوع از تجربه شخصی من و چندی از دوستان شاعر جوان است: بعضی از شاعران بنام، گاهی حتی خود را در جایگاهی می‌بینند که حاضر نیستند مثلا سوال یک شاعر نو پا را جواب بدهند و گاه با برخوردهای تند دیگران را ازخود می‌رانند. شما فکر می‌کنید تکبرو غرور از شاعر یک شاعر نامی می‌سازد؟

 

به نظر من نباید زود قضاوت کرد، به‌خصوص در فضای مجازی که فکر می‌کنم منظورتان است. ببینید یکی از دلایل‌اش می‌تواند کثرت سوال کننده‌ها و کم بودن وقت آن شاعران باشد، و احتمالا بر اثر اصرار زیاد باعث ناراحتی‌شان شود و پاسخ ندهند یا از خودشان برانند. قضاوت کردن سخت است.

البته گاهی هم همین‌طور است که گفتید: برخی دچار کبر و غرور بیجا هستند، و خب این از محبوبیت‌شان کم می‌کند. و البته باید دید اصلا محبوبیت برای‌شان مهم است یا خیر. که به نظر من نباید برای شخص مهم باشد چون دچار تظاهر خواهد شد.

وقتی محبت در ذات شما باشد طبیعتا محبوب هم خواهید بود و نیازی به تلاش برای به دست آوردنش ندارید. به هرحال، تکبر از نظر هیچ‌کس پسندیده نیست، و حتی باعث بالاتر رفتن شأن و منزلت هنرمند هم نمی‌شود. شأن و ارزش هنرمند به آثاری است که ارائه می‌دهد، همراه با شخصیتی که ناخودآگاه و ذاتی احترام برانگیز باشد. البته این نظر و اعتقاد من است که می‌تواند مورد قبول برخی هم نباشد.

من دارا بودن هر دو وجه را برای یک هنرمند قبول دارم، و سعی می‌کنم و امیدوارم در مورد خودم هم صدق کند.  

 

گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شعر نو خبرگزاری شعر تارنا شعر کوتاه رضا کاظمی tarna عصر جمعه بانوی قصه‌های مادر»، ماه در حوضِ بی‌ماهی پستچی جای نامه تنهایی آورد «می‌رویم گل انار بچینیم، نمی‌آیی پابرهنه تا ماه عاشقانهٔ جنگ reza kazemi

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.