1399/12/02   شعر امروز   کدخبر: 1246   نظر: 0   بازدید: 1646   خبرنگار: کریم قیطانی فرد چاپ

سعید جهانپولاد: امروزه شاعران جدی خیلی کمتر آثارشان را منتشر می کنند  و در فضاهای میدانی  جامعه ادبی  همیشه غایب اند.

سعید جهانپولاد: امروزه شاعران جدی خیلی کمتر آثارشان را منتشر می کنند و در فضاهای میدانی جامعه ادبی همیشه غایب اند.

اختصاصی تارنا

 سعید جهانپولاد ،شاعر،مترجم وپژوهشگر زبان و ادبیات تطبیقی ملل است او فعالیت های ادبی خود را از اواسط دهۀ شصت با نشریات و روزنامه های اطلاعات (صفحۀ بشنو از نی)، سلام، ادبستان فرهنگ و ادب، آدینه، گردون، دنیای سخن، کارنامه، کلک و... و فصلنامه های فلسفه و هنر در زمینه نقد ادبی آثار ادبیات داستانی ایران و جهان آغاز کرد. جهانپولاد در دهه هفتاد با همکاری دفتر ماهنامۀ معیار و اعضای تحریریه، کارگاه شعر و نقد شعر دهه هفتاد را، با گروهی از فعالان عرصۀ شعر و ادبیات آن زمان، کلید زد که منجر به جنبش شعر دهه هفتاد شد، جمع و گروه کارگاهی معیار با آمد و رفت هفتگی و گاه در دفتر نشریه های دیگر، جایی برای تغییر و دفرم در شیوه های تازه و بدیع و طبع آزمایی و تجربه اندوزی جوانانی که می خواستند از زیر نفوذ و تاثیر شیوه و سبک نوشتاری شعری بزرگانی چون شاملو،اخوان،سپانلو،آتشی و فروغ فرخزاد بیرون بیایند و ظرفیت های دیگر زبان فارسی را، در ارائه سبک و فرم بیانی و ساختارهای دیگری بجویند، بعدها منجر به شکل گیری جریانی موسوم به جنبش شعر دهه هفتاد شد.


جناب جهانپولاد عزیز با توجه به محتویات ارزشمندی که در کارنامه ادبی خود دارید، می خواستم از دغدغه شاعران ، منتقدین و مخاطبین جدی شعر این گفتگو را شروع کنیم، که معتقدند اوضاع شعر و ادبیات امروز یا دهه نود بسیار بحرانی است.  بفرمایید نظرتان در این مورد چیست؟

 

من نظرم اینست که در وضعیت و دوره سوم تحولات و جریان های فرهنگی  و ادبی معاصر ایران بسیار کم نوشته ایم، یعنی به تعبیر ساده تر، فقدان کتب  و مقالات نظری  و مبانی انتقادی  ادبی  در ایران به اندازه انگشت های یک دست است و این یعنی نداشتن پشتوانه  نظری  علمی   و سنجشی.

و این وضعیت اسفبار کمک کرده  به نوعی خفقان بیان ادبی  و کاهلی و تنبلی عضلات ذهنی  ایرانی  و رکود  و بحران چپ و راستی  که ما و ادبیت امان  را به سمت زوال  و مرگ تراژیک ارزشهای فرهنگی و ادبی امان می برد.

 

 دغدغه های ما و همفکران مان  نتیجه رویکرد واقع بینانه  و عملکرد تجربه مدار زیستی  ما در این یکی دو دهه متاخر است نه آنقدر دچار خودشیفتگی شده ایم و نه آنقدر خوشبینانه و آرمان خواهانه داریم این وضعیت را سنجش می کنیم.

بحران ناشی  از نداشتن پشتوانه علمی  و نظریه پردازی های منعطف بر جریان در زمانی  و بر زمانی اوضاع  فرهنگی و ادبی ماست. ببینید نشریات و مجلات الکترونیکی و سایت ها در صفحات ادبی  خود، بدون داشتن هیاتی کارشناسانه  و نیز بدون  سنجش علمی و ادبی آثار به تولید انبوه شعر دامن زده اند  و انتشار شعر در صفحات ادبی این نشریات و مجلات  و حتی نشر و انتشارش به صورت کتاب و مجموعه اشعار، آنقدر سهل  الوصول شده که هر نوآموز و نوآمده ایی  با ایجاد روابط عمومی سیاه قلم ها و چرکنویس ها و آثار کم مایه خود را در کنار آثار صاحب قلمان  و کهنه کارها منتشر می کنند .

همین موضوع به ظاهر بی اهمیت، در سیر طبیعی خودش زیرساخت های ارزش گذاری ادبی و فرهنگی  و سطح دانش ادبی و ذخیره دانش ادبی نسلی را بر باد می دهد، که داده  و می بینید.  امروزه شاعران جدی خیلی کمتر آثارشان را منتشر می کنند  و در فضاهای میدانی  جامعه ادبی  همیشه غایب اند.

دغدغه های بینا نسلی  ما نحیف تر شدن زبان ادبی معاصر ماست  و انتشار بی رویه  کتاب اشعار و آثار کم مایه و مبتذل  و خفقان بیان ادبی  و رکود و رخوت پرسشگری و گفتمان انتقادی و فرهنگی.

وقتی بحران از همین جا سر بیرون زده و با دیگر چهارچوب های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روزگارمان  در جهان کنونی مضاف بر علتها شده  که صادقانه بگویم  جز تعدادی متفکر و روشنفکر و اهالی قلم که دارند دست و پا می زنند  و مقاومت می کنند  و گفتمان های انتقادی  را متصل به راه انداخته اند مابقی در هجوم پر تنش  و سرسام آور شبکه های مجازی  و ابر اطلاعات  جهانی شاخه هایی در هوا منتشر شده اند  بی برگ و بی بار  که هر چند گاه  تندبادی بتوفد و صدای شک شک شکستن شان  به گوش می رسد.این طرح وضعیت بحرانی ماست


 

 اگر تاریخچه ادبیات این چند دهه اخیر را ورق بزنیم می بینیم که اگر اتفاق خوبی در ادبیات افتاده از طریق شاعران و فضای غیر دانشگاهی است، پس دانشگاه ها برای ادبیات چه می کنند؟ چرا در فضای دانشگاهی بسیار کم دیده می شود ادبیات شاخ و برگ تازه به خود بگیرد؟




هیچ؛ دانشگاهها راه دیگری را می روند که نظام آموزشی  و ادبی و فرهنگی  بسته و وابسته  به خواست و اراده  قدرت سیاسی  و نظام حاکم  و در جهت مشروعیت دادن  و قوام بخشی بر اصول و مبانی ایدولوژیکی سیستم حکومتی  طرح موضوع می کنند، بگذارید ساده تر بگویم، دانشگاه های ما نبش گور می کنند؛  و  صد البته  بقایای تاریخی و باستانی  و آثار ادبی که جزو سنت ادبی و فرهنگی  ملت و سرزمینی  محسوب می شود بنا به فراخور سیستم اطلاعاتی  هر نظامی ، آنرا مصادره، تحریف، و کانالیزه و مصرف می کند  مثلا  بخشی از تاریخ ادبیت سنتی  ما را تحصیل می دهند و درست آنجا و کسانیکه در جهت مشروعیت دادن  به خاستگاه های ایدولوژیکی  نظام حاکم  و دین  و باورها هست ، حافظ را ، سعدی را ، فردوسی را،  آنطور که در بسط و گسترش  و یا غنا بخشی به فرهنگ سلطه و ادبیات سلطه هست ترویج می کنند، پس در واقع دانشگاه های  ما دورند از جریان های جدی و واقعی  شعر و ادبیات ما.

همه جای دنیای معاصر جریان اصیل و جدی شعر و ادبیات  از همراهی و هماهنگی  و سنجش  و ساپورت  دستگاههای فرهنگی  و دانشگاههای علمی و فرهنگی منعطف و منتج  می شود و حمایت گسترده اساتید دانشگاهها و نمایندگان فرهنگی و سیاسی پارلمانی با خود همراه دارند ..اما در ایران این پیوند  گسسته شده و هر کدام راه خود را می روند، دانشگاه های ما و دانشجویان بیشتر درگیر  مدرک  دکترا و استوارنامه هایشان هستند،  تا خلق  و تولید اندیشه، و دکترین و تا زمانیکه چنین سیاست  مدرک  زدگی  اولویت  اول  دانشگاهها باشد وضع ما چندان تغییری  نخواهد کرد.

 

پس مباحث انتقادی مثل روانشناسی، زبانشناسی،  فلسفه ، جامعه شناسی و غیره چگونه به سمت ادبیات جریان یافته اند؟ آیا سیل جریانات بینا رشته ای وضعیت ادبیات را بحرانی تر نمی کند؟ آیا هجوم دیدگاه های دیگر رشته ها به ادبیات فرصت خود بینی و پاسخ دهی می دهد؟ 

 

چگونگی  آن ناشی از مطالعات بینارشته ایی نویسندگان  و مترجمان آنهاست، مثلا خودم؛ حلقه های متاخر نقد ادبی قرن بیست و یکم را از سه کتاب برجسته همین دهه  که در آمریکا  و در بین دانشگاههای  تراز  اول  جهان هستند  و این سه کتاب در زمینه نقد ادبی قرن بیست تا بیست و یکم  را در خود دارد و مباحث کلیدی آن هست را بدست آوردم  و امسال سال پنجم آن هست که چکیده ایی از هر سه کتاب را به صورت ترجمه و تالیف  درآوردم و بدست ناشر دادم که بزودی منتشر می شود مباحث قرن بیست و یکمی تمامی  مطالعات بینارشته ایی است  و قصد من از تدوین و تالیف این کتاب قطور  پایه ریزی  بنیان  و مبانی  نقد ادبی  ایران است ورژن  نقد ادبی ایرانی  که این مبانی  نظری را در خود دارد. صد سال دیگر هم اوضاع نقد ادبی ما بسامان نمی شود. اگر مخاطبان  و دوستان ما بروند  تفاسیر و تحشیه های دکتر شفیعی کدکنی  و  پورنامداریان و دیگران را بخوانند  متوجه می شوند  مقوله  نقد ادبی چیز دیگری است،  و تفسیر به رآی و نظر و شرح و بسط موضوع دیگر؛ منظور من اینست که اگر طلا در مس رضا براهنی  و قبلتر از آن سه کتاب بسیار مهم نیما را یعنی حرفهای  همسایه ، ارزش  احساسات،  و پنج مقاله،  و تعریف  و تبصره ها را بعنوان متون  پایه ایی  و پیشا نقد ادبی لحاظ کنیم، این تلاش  من و معرفی  و راهنمای حلقه های نقد ادبی قرن بیست و یکمی که بینارشته ایی هست می تواند  یک الگو  و پیشنهادی  برای کتب  دیگر در حوزه نقد ادبی ورژن ایرانی  باشد.


 شعر خوب و موفق از نگاه شما چه شعری است؟

 

درباره اینکه شعر خوب و موفق چه گونه شعری است و یا چه شعری خوب است به نظرم بستگی به تعریف و خاستگاه آن و خواست و میل ما از شعر  و نوع کارکرد شعر و دستگاه استتیکی  و فلسفه وجودی و ماهیتی شعر و هدفمندی اش است ، مسلما برای من شعر ماهیت و وجودی پویا و زنده دارد، و مفهوم عمیق هستی و در هستی بودن و ماندن و شدن بر پایه و کانون  شعر متصور است . ببینید هایدگر معتقد است حقیقت هستی و ماهیت وجودی ما در این زندگی از طریق زبان تبیین  و تعیین می یابد و زبان را آشیانه ی وجود و شعر و زبان شاعرانه را  سکنی گزیدن  انسان بر هستی ارج می نهد . من تصورم چیزی در این حوالی است . شاعرانه زیستن غایت تجلی مفهوم والای بودن در هستی است و جز این همه راه ها به آن دهان سرد مکنده می رسد، ‌شاعرانه زیستن مفهوم آفرینشگری است و جز این تمامی راهها برده گی است در برابر خدایگان.  شعری که تفکر برانگیزد و پرسشگری ایجاد کند و ترا وا دارد که در این هستی پر از همهمه و پر از کشمکشها با خودت خلوت کنی . چراکه همین خلوت کردن با خویش، نفس بودن و زنده بودن است، و شعر این قدرت را دارد که ترا در میان ازدحام  و شلوغی  بحران و اضطراب و پیچیده گی هستی به آن خلوت روحانی و اندیشگی  رهنمون  کند،  و شعری که بتواند این جنبه از قدرت خود را به نمایش بگذارد مسلما از تمامی عناصر تشکیل دهنده ساختاری  خود استفاده برده است.

 

دکتر جهانپولاد شما یک مترجم هم هستید می خواهم اگر امکان دارد در ادامه به وضعیت ترجمه بپردازیم، لطفا بفرمایید که اوضاع ترجمه در کشور چگونه است؟

 

وضعیت ترجمه در ایران قدری با تولیدات دیگر تفاوت دارد از آنجاکه ترجمه  یک فن و هنر هست و دانشی تخصصی است. مسلما کسانی در این حیطه وارد می شوند که دانش زبانی و فرهنگی و ادبی آن زبان و قوم و نژاد و سرزمین را آموخته و تحصیل نموده اند . از این حیث کار ترجمه کاری است حرفه ای و تخصصی؛ در زمینه ترجمه ادبیات داستانی و شعر و مقالات ادبی وضعیت مطلوبی داریم اگر چه سیستم نظارتی و ممیزی نیز در زمینه آثار ادبی غربی و اروپایی  و خصوصا ادبیات آمریکا هنوز با تعصبات جهان سومی  و غرب ستیزی  همراه هست. مثلا کتاب آنتولوژی  شعر و شاعران قرن بیست و یکمی  آمریکایی  که به ترجمه و تدوین من آماده شده،  پس از نظارت بیش از شصت و چند جمله و کلمه و عبارت مورد حذف  و ممیزی و سانسور قرار گرفته. و این خسارت بزرگی به آن آثار و تبعات زیادی در امور ادراکی  و شناخت شناسی  شعر و ادبیات حال حاضر آمریکا ایجاد کرده و نیز سطح کیفی آثار را تنزل  می دهد. در واقع تمام مترجمان ما و شاعران با این پدیده نظارتی  و سانسور متون  به شئونات  خلاقیت اشان تجاوز شده، و درک و شعور نویسنده و شاعر و روشنفکر را مورد بی حرمتی  قرار می دهند

ترجمه شعر مدرن و پسا مدرن جهان با وقفی  شصت و هفتاد ساله دارد در ایران ترجمه می شود و این فاصله رفته رفته دارد کم می شود و در واقع من سال قبل در روزنامه ایران در طی مصاحبه ایی با مخاطبان بیشتری به دوستان مترجم توصیه کردم که خود را بروزتر  کنند و چهره های جدی تر و غنایی تر شعر و ادبیات معاصر و حال حاضر غرب و اروپا و دیگر سرزمین ها را کشف و به  جامعه ادبی ایران معرفی نمایند ، چراکه یکی از راههای برون رفت از وضعیت بحرانی  و بحران زده شعر و ادبیات و فرهنگ معاصر ما  آشنایی و شناخت  و دریافت و تامل و مکالمه با جهان ادبیات  امروزی  روزگارمان هست.

 

ترجمه یک شعر ، یک شعر است یا یک ترجمه؟

 

 ترجمه یک شعر بستگی به استراتژی خلاقیت و یا استراکچری که مترجم بنا به تجربه و مهارت و نبوغ خود  آنرا تسریع و تسهیل داده و به انتظام طبیعی کلام نزدیکش  کرده  و در زبان مقصد آنرا بومی سازی کرده و عناصر فرهنگی آنرا در توسعه متن مشارکت داده و صد البته که جایگاهی نیز برای فعالیت و کنش مندی مخاطب در نظر گرفته در چنین وضعیت و ساختاری  ترجمه  یک شعر  بنا بر اصل نخست ترجمه  و وفاداری به متن  شعر در حالت متعالی اش نوعی بازسرایی می شود  و در هر نوع از رویکرد ترجمانی بخشهایی از امکانات زبانی و تصویری  و اندیشگی   و حسی  شعر  از بین می رود. برای همین منظور من ترجمه شعر را  ‌‌نسبت به ترجمه انواع ژانرهای دیگر سخن و کلام در زبان مبدا متفاوت و جهان دیگری را برایش متصورم به تعبیر ساده تر ترجمه شعر  چیزی کاملا متفاوت و مغایر با اسلوب  و عناصر روشمند اصول ترجمه متون ادبی   و  دیگر متون هست.

زبان در ذات خود استعاره ایی است  و  زبان شعر   با اتکا بر ماهیت اندیشگی زبان و نیز رویکرد بازنمایی و بازسرایی شعر را به سمت متافور  و متافیزیک  می برد، این موضوع تعبیر  سوبژکتیویی عناصر درونی شعر ، همچون موسیقی کلام، تصویر گرایی، ایماژ ، ابهام ، صناعات لفظی ، ریتم ، تمپو و خصائص پروسودیکی  زبان و در هم آمیختگی  اندیشه با حسها و عواطف  و حافظه جمعی  و سیلان ذهن روایی  شاعر در لحظه پدیداری ، شعر را به شدت متافوریک  و متافیزیکی  می کند و از سویی  شاعر با تجربه زیستی و حسی خود از طریق این استعاره ها و عناصر  بیانی  و کارکرد نحوی سعی در عینیت  بخشی ابژه ها دارد ، پس در واقع اتفاقی که در زبان می افتد مجاز در مجاز می شود  که تنها ذهن و تفکر شاعرانه خط و ربط و  نخ غیبی این عناصر باهم است.

 

 دکتر جهانپولاد آخرین سخن شما در انتهای این گفتگو چیست؟

 

در پایان این گفتگو می خواهم چشم اندازی از وضعیت شعر و ادبیات ایران در دهه ۱۴۰۰ نشان دهم که در صورت بررسی تطبیقی وضعیت ادبی ما با دیگر ملل میتوان به نتایج قابل تاملی رسید. باید واقع بینانه سیر طبیعی جریانات  و جنبش های ادبی ایران را در همین یکصد سال قبل بدرستی و مستندات اصیل  تاریخی و اجتماعی و سیاسی اش مطالعه کرد و سیر تاریخی اش را با ادبیات غرب  و اروپا  و .. منطبق  کرد. نتایج بدست آمده وقایع و دوره های اسفباری را برایمان  روشن می کند. تصور من اینست که ادبیات و شعر ما به هیچ وجه از نظر فرمیک  و صورت واره  تغییر  و تحول  بنیادینی  نخواهد دید . یکی از دلایل این رکود و ایستایی  پتانسیلها و دستاوردهای  شعر موسوم به دهه هفتاد  هست، چراکه به در دهه هفتاد، ما و دوستان کوشا  و مطلع  و با علم و دانش استتیکی  و فلسفه نظری  و نظریه های ادبی  روز جهان آشنا بودیم و دست به خلاقیت های ساخت مند  و  تحولات  زبانی  متنوعی  زدیم،  به  تعبیر ساده تر دهه هفتاد از تمامی امکانات  زبان ادبی و مرسوم  زبان فارسی  نهایت استفاده را برد و اگر یک دوره این جریان  را مطالعه نماییم  به انواع  تکنیکها و شیوه های نگارشی  و  تنوع  صداها  و طرز بیان ها می رسیم  و نیز در تاریخ ادبیات ایران هیچ دوره ایی را نمی توان سراغ گرفت  که شعر و آثار تولید شده  منطبق  و همگام  و همسو با تغییرات و تحولات  و  نیز حوادث  و وقایع معاصر خودش این امکان را یافته باشد که صدا و شکل متنوع  روزگار  خود را با شیوه های بیان ادبی و زبان غیر متداول و به زیبایی  هنری  ترسیم کرده باشد، از همین رو گمانم اینست که شعر دهه هفتاد همچنان  در  دهه ۱۴۰۰ شمسی قدرتمند ترین شیوه ای بیان چند معنایی  و چندصدایی  و چند فرهنگی  روزگار  پسانظریه ایی و پسا مدرنیته  و پسا صنعتی  ایران باشد.

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: تارنا شاعر نقد ادبی شعرامروز سعید جهانپولاد مترجم

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.