1400/02/01   شعرنو   کدخبر: 1261   نظر: 0   بازدید: 1314   خبرنگار: عبدالکریم قیطانی فرد چاپ

برگزیده بخش سپید جایزه کتاب تارنا

گالیا توانگر: جشنواره های ادبی رسالت اصلی خود مبنی بر گزینش استعدادهای بکر را فراموش کردند.

گالیا توانگر: جشنواره های ادبی رسالت اصلی خود مبنی بر گزینش استعدادهای بکر را فراموش کردند.

گالیا توانگر با اصالت بوشهر است در حال حاضر ساکن تهران بوده و به حرفه روزنامه‌نگاری مشغول است. نوشتن داستان را از سال‌های دانش‌آموزی در زادگاهش بوشهر آغاز کرد و همواره رتبه‌هایی در جشنواره‌های دانش‌آموزی این استان و کشور کسب نمود.
 تحصیلاتم کارشناسی ارشد تاریخ ایران دارد و داستان‌های بلند برگرفته از تاریخ مینویسد هرچند داستان‌های کوتاه و بلند با تم اجتماعی و محوریت زنان هم قلم میزند.
او در شعرهای سپیدش مطرح است و برگزیده نخستین جایزه کتاب تارنا است .

 

گالیا توانگر در گفتگو با تارنا عنوان کرد:

 سرودن شعر به‌صورت جدی را از بعد فارغ‌التحصیلی‌ام در دوره کارشناسی آغاز کردم. در سال ۹۴ اولین مجموعه شعر سپیدم با عنوان «زیرپوستم زنی سرباز مخفی‌ست» به چاپ رسید. هرچند خیلی پیش‌تر از نوجوانی شعر می‌سرودم و در گنجه‌ای شعرهایم را مخفی می‌کردم؛ چراکه یک شاعر ، بعدها متوجه شدم طرف‌دار محض شعر موزون است - به من گفته بود: «دیگر هیچ‌وقت شعر نگو. تو شاعر بشو نیستی!» به‌خاطر همین یک جمله شعرهایم را می‌انداختم در گنجه‌ای و قفل می‌زدم.

این روزها به‌قدری می‌نویسم که ناگهان بعدازظهری خودم را در مترو پایتخت پیدا می‌کنم، بعد به‌سرعت خودم را از دهان موجی برخاسته از دامن مدِ غروب هنگام خلیج بوشهر بیرون می‌کشم. من خیلی سریع زندگی می‌کنم، خیلی سریع می‌توانم در میدانگاه هر شهری دیده شوم و همان جا از خودم و از تجربه‌هایم بنویسم. می‌توانم بروم پاریس و از بوسه دو نگاه عاشق، داستان بلند «خانم و آقای لوور» را بنویسم. می‌توانم به درونم سری بزنم و داستان بلند «من و تاج‌السطنه درونم» را در نوشته‌های شبانه‌ام همیشگی کنم. می‌توانم برای دوباره دیدن خورشید صبحگاهی جشن بگیرم و رد طلایی‌اش را در شعرهایم بکشم تا «خورشید را به موهایم سنجاق زده‌ام» متولد شود و «جهان را از خون خویش عاشق‌تر می‌خواهم» تجلی یابد؛ چراکه «یک آسمان پاییز عاشقت شده‌ام». (این‌ها نام کتاب‌های دوساله اخیرم هستند.) زندگی تنها به خواندن کتاب و نوشتن و سرودن می‌ارزد، مابقی‌اش اسارت محض است.

تألیفات:

۱- داستان - خاطره «جادوگر قلب من سلام» نشر مجنون ۸۴

۲- مجموعه شعر سپید «زیرپوستم زنی سرباز مخفی‌ست» نشر مایا ۹۴

۳- مجموعه داستان «روزهای گل اناری باغ» نشر بهاران ۹۵

۴- مجموعه شعر سپید «صبح از دهان گنجشک» نشر بهاران ۹۶

۵- داستان بلند «زخم گندم در کوچه‌های شهریور» نشر بهاران ۹۷

۶- مجموعه شعر سپید «خورشید را به موهایم سنجاق زده‌ام» نشر نامه مهر ۹۸

۷- داستان بلند «خانم و آقای لوور» نشر نامه مهر ۹۸

۸- مجموعه شعر سپید «یک آسمان پاییز عاشقت شده‌ام» نشر نامه مهر ۹۹

۹- داستان بلند «من و تاج السلطنه درونم» نشر نامه مهر ۹۹

۱۰- مجموعه شعر «جهان را از خون خویش عاشق‌تر می‌خواهم» نشر آثار برتر ۹۹

هرازگاهی از طریق اینترنت جوایز ادبی را جست‌وجو می‌کنم و دوست دارم برای این‌که کارهایم شناخته شوند و مخاطبین بخوانند، آن‌ها را در جشنواره‌ها و جوایز ادبی شرکت دهم. ازاین‌جهت که شاعری مستقل هستم، حس می‌کنم تاکنون از حمایت‌های خاص هیچ گرایشی بهره‌مند نبوده‌ام، دلم هم نمی‌خواهد بهره‌مند شوم. موردی که درباره نخستین جایزه مستقل کتاب سال تارنا نظرم را جلب کرد، همین مستقل بودن آن بود.

من در شعرهایم از جنس خودم «زن» و از رنج مردمانم می‌گویم. اگرچه همواره در شعرهایم به جنوب وفادار مانده و از رنج‌هایش که گویی به سرخی آتش قلیان زنان بندر هستند، گفته‌ام. رنج‌های زندگی کارگری و اقشار پایین جامعه نیز از دیگر دغدغه‌های من در شعر است.  

متأسفانه دایره‌ی مخاطبین شعر - به‌ویژه شعر سپید - در سطح عموم جامعه کوچک است. برای مثال تعداد فالوورهای من در صفحه اینستاگرام کمتر از ۳هزار نفر بوده، درحالی‌که تمام مطالبم در فضای مجازی تولیدی خودم است. شما نگاه کنید که یک کلیپ لودگی و یا مستهجن میلیون‌ها فالوور و لایک دارد! بنابراین همواره حس می‌کنم هم مخاطبین شعر و ادبیات محدود به دایره کوچکی شده‌اند و هم افکار مستقل برخاسته از بدنه‌ی مردمی جامعه نمی‌توانند آن‌طور که بایدوشاید کارهای ادبی خود را به جامعه مخاطب برسانند. ضمن این‌که فضای مجازی و تبلیغی هم در دست باندبازی‌هاست.

 

توانگر مشکلات چاپ در کشور را اینچنین مطرح کرد:

خیلی‌خیلی روشن بگویم نشرهای سرشناس کار شاعرانی را چاپ می‌کنند که در بهترین حالت هم استعدادی دارند و هم جیب پُرپول. همه جای دنیا به شاعر و نویسنده حرفه‌ای حق‌الزحمه هم می‌دهند، اما در کشورمان صادقانه باید بگویم هم خرد استعدادی باید داشته باشی، هم دارو دسته‌ی شاعرانی بنام که بشناسندت و هم پول خرج کنی تا کتابت در انتشارات معروف چاپ شود.

البته نشرهای گمنامی هم هستند که سالانه فراخوان می‌دهند تا بدون هیچ چشمداشتی استعدادهای گمنام را شناسایی کرده و با چاپ کتابشان، آن‌ها را به جامعه ادبی معرفی کنند، اما سؤال اساسی این است که چه نهاد و ارگانی از این ایثارگران (نشرهای وظیفه‌شناس، دلسوز ادبیات و صدالبته خود نیز گمنام) حمایت خواهد کرد؟

خیلی غافل‌گیر شدم، چون در برخی جشنواره‌ها تا مرحله‌ی نهایی رفته، سپس می‌شنید‌م که کار من با کار شاعر دیگری - که به سلیقه داوری نزدیک بوده - جایگزین شده است؛ یعنی اساس داوری‌ها اغلب چیزی جز ساختار، زبان و تخیل شاعرانه بوده است. این‌گونه کمی دلسرد شده بودم؛ اما جایزه تارنا به دلیل مستقل بودنش منصفانه داوری شد؛ چنان‌که سعی شده بود، استعدادهایی از اقصی‌نقاط کشور و حتی افغانستانی تبارها را - که در شعر فارسی همواره خوش درخشیده‌اند - مد‌نظر داوری قرار دهد.

تخیل در شعر من قوی‌ست و این را به مدد تجربه‌های زیستی خود و نیز مطالعه کسب کرده‌ام. ضمن این‌که شعرم از اعماق قلبم می‌جوشد و گویی با پوست و خونم عجین شده باشد، از دل بر‌می‌خیزد و لاجرم بر دل می‌نشیند. تلاش زیادی برای انسجام مفهومی و همگنی سطرها دارم و ساختار زبان را مشتاقانه رعایت می‌کنم.

 

 

او در پاسخ به این‌که چرا برگزیدگان جشنواره‌های داخلی همواره علی‌رغم موفقیت گله‌مند هستند عنوان داشت :

 

 باید بگویم برای من هم خیلی عجیب است که در جشنواره‌ها با میل خود و ارسال اثر خود شرکت می‌کنند و بعد که اسمشان در لیست برگزیدگان فلان جشنواره دولتی دیده شد، نامه انصراف می‌نویسند.

یا گلایه دارند که چرا اثر ما را با اثر فلان شاعر در یک ردیف قرار داده و هر دو را با هم برگزیده دانسته‌اید؟ درحالی‌که شعر ما فلان و بهمان بوده است.

این گلایه‌ها نتیجه این است که جشنواره‌های ادبی رسالت اصلی‌شان مبنی‌بر گزینش استعدادهای بکر را فراموش کرده و به برگزیدن چند اسم تکراری در لیست منتخبین خودبسنده کرده‌اند.

گاه شاعری با سن بیش از ۷۰ سال برگزیده می‌شود. این‌که شاعری با ۷۰ سال سن شناخته شود، مانعی ندارد، اما چرا تابه‌حال و به‌موقع کسی سراغ او نرفته است؟

در چنین جشنواره‌هایی نه استعداد جوانی رونمایی می‌شود و نه آن شاعر پیش‌کسوت به‌موقع مورد تشویق و قدردانی قرار می‌گیرد.

دلیل دیگر می‌تواند اعتراف به این حقیقت تلخ باشد که شاعران روزگار ما از روبرو به هم لبخند می‌زنند، در‌‌حالی‌که از پشت سر، خنجر به دست هستند؛ چون این واقعیت تلخ است، بیش از این وارد این مقوله نمی‌شوم.

 

 او درباره ساختار زبانی توضیح داد:

 

ساختار و زبان جزو مؤلفه‌های اصلی‌اند، اما اگر تخیل را از شعر بگیریم، دیگر شعر مرده‌ست.

برخی از شاعران کارشان ساختار محورند و نوآوری در زبان دارند، برخی دیگر تخیل محور؛ ولی به نظر من باید سه اِلِمان را به‌درستی کنار هم نشاند؛ ساختار، زبان و تخیل. ضمن این‌که شاعر باید حرف تازه‌ای پیش روی مخاطب بنشاند.

کشف تازه‌ای به جهان مکشوفات شاعران پیش از خود و حتی هم‌عصر خود اضافه کند. مشکل اصلی شاعران زمانه‌ی ما این است که اغلب ازروی دست هم می‌نویسند، چون مثل دنیایِ خاصِ خودشان نمی‌گویند؛ از جهانی مشابه جهانِ شاعرانی می‌گویند که به مدد تبلیغات و یا در فضای مجازی پُرفالوور شده‌اند.

همین‌جا بگویم فضای مجازی کمک شایانی به خوانده شدن آثار در دوران وانفسای کرونا و مشکلات اقتصادی نشر کرده است، اما نباید تنها مبنا برای گزینش شعر خوب باشد.

گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: تارنا شعر شاعر شعر سپید شعرنو جایزه کتاب تارنا خبر شعر خبر شاعران گالیا توانگر شعر آزاد شعرناب

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.