با ظهور و رشد مکتب فرمالیسم روسی در سه دههی نخست قرن بیستم، توجه به فرم و زبان یکی از مهمترین اولویتها در نقد ادبی شد. به باور فرمالیستها، برجستهسازی زبان از طریق انواع هنجارگریزیهای زبانی (مانند واژگانی، نحوی، نوشتاری) و آشناییزداییها میتواند یکی از لوازم آفرینش یک شعر خوب باشد.
به نظر شکلوفسکی، هنر، ادراک حسی ما را دوباره سازمان میدهد و در این مسیر، قاعدههای آشنا و ساختارهای به ظاهر ماندگار واقعیت را تغییر میدهد و هر چیز آشنا را به چشم ما بیگانه میکند. این نوع هنجارگریزیها تأثیر و زیبایی شعر را دو چندان کرده و سبب غنای زبان میشوند، زیرا اعتبار ادبی واژگان به مرور زمان و به نفع زبان از دست رفته و بسیاری از آنها کم کم جذب زبان میشوند. به بیانی شعر از برخورد واژگان با یکدیگر پدید میآید و همواره در پی بر هم زدن قواعد زبانی است. ترکیبات اضافی، استعاری و تشبیهی خلاقانه و بدیع نیز که از دیگر سازههای زبانیاند همواره یکی از تأثیرگذارترین شگردها برای توسع زبانی و آفرینش معانی تازه به شمار میروند.
به طور کلی اهمیت زبان در شعر تا حدی است که یکی از معیارهای مهم در تعیین سبک یک نوشته را توجه به نوع گزینش شاعر و نویسنده در زبان میدانند. اما همان اندازه که توجه به اهمیت زبان در شعر میتواند شاعری را یک سر و گردن از معاصرانش بالاتر ببرد؛ توجه بیش اندازه و افراطی به برجستهسازیهای زبانی و هنجارگریزیها میتواند گسترهی عظیمی از مخاطبان را محو کند چرا که تقیدات ایجاد شده از طریق بازیهای زبانی میتواند معنا و مفهوم شعر را دچار مشکل کند. تا جایی که در برخی اشعار جدید ازدحام تکنیکهای زبانی اجازهی بروز درست عاطفه و خیال در شعر را نمیدهد و گاه معنای شعر قربانی زبان میشود.
پیش از آن نیز فردینان دوسوسور سوئیسی (1857-1913) با در نظر گرفتن دو موجودیت «در زمانی» و «همزمانی» برای زبان، تأثیرات چشمگیری بر حوزههای مختلف علوم انسانی به ویژه نقد ادبی و سبکشناسی نهاد.
موجودیت «در زمانی»، همان موجودیت تاریخی و مستمری است که از ابتدای پیدایش زبان تا امروز وجود دارد ولی موجودیت «همزمانی» به نظام مستقل واژگانی و صرف و نحوی زبان در هر دورهای اشاره دارد.
برای نمونه زبان فارسی، که قدمتش با در نظر گرفتن پیشینهی کهن نیاکان آن (= فارسی میانه و فارسی باستان) بنا به اسناد موجود به دو هزار و پانصد سال پیش باز میگردد؛ شامل نخستین آثار موجود و مکتبوب زبان فارسی باستان (کتیبههای هخامنشیان) تا آثار امروزین زبان فارسی میشود و گسترهی تاریخی دو هزار و پانصد ساله دارد، در اشعار شاعران معاصر یک موجودیت کنونی (صرفی، نحوی و واژگانی) و یک موجودیت تاریخی (دربر دارندهی انواع واژگان و ترکیبات دستوری بازمانده و مرتبط با این حوزهی تاریخی) دارد.
زبان شعر امروز میتواند دارای هر یک از این دو موجودیت باشد. اگر شاعری تنها و تنها با تکیه بر زبان معیار و لوازم آن به آفرینش شعر بپردازد از موجودیت همزمانی زبان بهره برده است و اگر با شناخت و بهره بردن از موجودیت تاریخی زبان فارسی شعر بسراید آنگاه از موجودیت در زمانی زبان بهره برده است. اما این موجودیت را علاوه بر زبان میتوان برای همهی میراث اندیشگانی و فرهنگی یک قوم در نظر گرفت.
حال میتوان پرسید زبان شعر امروز از کدام موجودیت زبان بهره میگیرد و یا بهتر است بپرسیم بهرهگیری از کدام موجودیت زبان به ادبیات و شعر اعتلا میبخشد؟
میتوان گفت امروزه ما با دو گروه از شاعران روبه رو هستیم: گروه نخست تنها از موجودیت کنونی زبان (و به تبع آن فرهنگ، اندیشهی تاریخی، ذهنیت فلسفی، عرفانی، اساطیری و دینی معاصر) بهره میگیرند و گاه بریدن پیوند با ادبیات و زبان کلاسیک را امری مقدس و لازمهی مدرن بودن میدانند. گروه دوم اما شاعرانی هستند که به موجودیت تاریخی و در زمانی زبان توجه کرده و از تمام امکانات زبان تاریخی و همهی ساحات فرهنگی آن بهره میبرند.
امروزه برخی شاعران تنها به زبان، فرهنگ و اندیشههای معاصر در شعر خود اکتفا میکنند و از قضا با اقبال عمومی به ویژه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و از سمت مخاطبان توده روبه رو میشوند. در سمت و سوی دیگر شاعرانی قرار دارند که خویش را متعلق به تمام ادوار زبان فارسی، فرهنگ، اساطیر، فلسفه، عرفان و ... ایرانی دانسته و خویش را محدود به تجربیات شش هفت دههی عمر خویش نمیکنند. اما شوربختانه خیلی وقتها این گروه در زمرهی شاعران پر مخاطب قرار نمیگیرند هرچند که مخاطبان جدی ادبیات و متخصصین، آثار آنان را با جدیت دنبال میکنند.
درست است که نام شاعران گروه نخست در کوتاه مدت، ممکن است بر سر زبانها بیفتد، اما نامهای ماندگار ادبیات فارسی را گذر زمان و اذهان آیندگان به خاطر خواهد سپرد. بدون هیچ تردیدی، برای ماندگار شدن در شعر باید به موجودیت در زمانی زبان و همهی ساحات فرهنگی آن توجه کرد! این سخن را نگاهی به تاریخ ادبیات فارسی تأیید خواهد کرد. شاعری ماندگار نشد مگر آنکه از همهی داشتههای زبانی، فرهنگی، فلسفی، اساطیری، عرفانی و ... ملت خود و گاه ملل دیگر بهره برد.