1403/5/25   یادداشت هفته   کدخبر: 12952   نظر: 0   بازدید: 2727   خبرنگار: عابدین پاپی چاپ

روان شناختی متن و زبان متن

عابدین پاپی،تارنا

متن به انگلیسی(text)وارتباط معنایی قابل توجه و با اهمیّتی با واژه ی بطن دارد. متن درلفظ به معنی نوشته، مکتوب، مضمون، موضوع،محتوا، سطح، گستره، پهنه، میان، درون،نقش، بوم و بخش اصلی است. متضادِ واژه ی متن حاشیه است. یک قالب کلی است که جزئیات را دربرمی گیرد و برابر پارسی آن نویسه می باشد.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: متن درمعنا و مفهوم به گستره ای از یکسری واقعیّات حقیقت محورگفته می شود که این واقعیّات نیّت برآن دارند تا که معانی خاصی را دریک بافت و ساخت معین به شنونده انتقال دهند. متن تنها محدودِ به نوشتار نیست بلکه می تواند اظهار شود و یا نوشته، عمل و اندیشه شود.متن هرسخن و اثر هنری را به مانند ، نقاشی، سینما و موسیقی را دربرمی گیرد. به هراثری که به مخاطب پیام و پیامدی را انتقال می دهد درقلمرو متن قرار می گیرد و این اثر بایستی به دایره ی تفسیر و تعبیر کشانده شود. تفسیر و فهم و حتی درک براساسِ متن انجام می گیرد و فقط به کلام محدود نمیشود.


متن انواع مختلفی دارد که عبارتنداز: متن کلامی که شامل محاوره ی گفتاری ، سخنرانی، کتاب، نامه، شعر، متن موسیقایی، متن تصویری به مانند نقاشی و عکس و یا حتی اندیشه های ذهنی به مانند: برنامه های رادیویی ، متون رادیویی و متن سینمایی و آواز می شود. متن از دو رکن اساسی و رکین بهره مند شده که عبارتنداز: 1- متنِ متین 2- متنِ با بطن. متنِ متین به متنی گفته می شود که درجایگاهِ خود محکم و استوار و با پرجاست و به تعبیری ازمتانت و پویایی حائزِ اهمیتی برخوردار است.


متنِ با بطن به معنی متنی است که حاوی درون مایه ای پُرپایه و سایه و آیه است. متن باید پایه و اساس داشته باشد و علاوه براین که پُر پایه است بایستی نوعی سایه ی رونده وفرآرونده را ازخود به بایش و نمایش بگذارد. متن وقتی پُر پایه و سایه باشد پی آمدی به نام آیه(نشانه) دارد و به تعبیری ازخود نشانه هایی حائزِ اهمیّت و هویت درنوشتار به تصویر می کشد.


درنظریه ی ادبی به هرآنچه که می توان آن را خواند چه کتاب ادبی و چه نوعِ چینش صندلی ها دریک سخنرانی و مانند آن و چه نوشتار و گفتاری که درون مایه و محتوایی پیش رونده دارد در واقع این ها همه تعاریفی از متن می توانند باشند. به متنی که دارای بطن باشد متن فرآرونده می گویند. یک متن باید رونده باشد تا که دردرونِ این رونده بتوان به روندگی و فرآروندِگی قابلِ توجه و بایسته وکارآمدی دست یافت.به مجموعه ی منسجمی از نشانه ها که نوعی پیام آگاهی دهنده و دونده را انتقال می دهند متن می گویند. متن یک نوشتارِ قابلِ اهمیّت است که قابلیّت آن رادارد که توسطِ تعداد نامحدودی از مخاطبان به گفتار تبدیل شود. اگرچه متن بیان کننده ی مفاهیم و مصادیق متعددی است و با نوشتار تثبیت می شود اما به هرکُنش و واکنشی و هرمعنای کاملی که نویسنده درقالبِ متن و دربطنِ متن به مخاطب تزریق می کند می توان متن گفت.


متن باید محیّرالعقول باشد. یعنی هرعقلی را به حیرت وا دارد و شگفت انگیزی متن برای ذهنِ مخاطب بسیار مهم و قابلِ تعامل وتأمل است. متن باید حاوی سرشت و کِشتِ مهم و سازنده ای باشد. به نوشتاری که دارای جوهره و گوهره ی قابلِ فهم و درک می باشد و مخاطب ازاین جوهره و گوهره به لذت و شورشی غیر منتظره دست می یابد متن می گویند. هرچیزی که نوشته می شود و یا خوانده می شودحاوی متن نیست. زبان درمتن بسیار مهم است و کارکردکلمات به عنوانِ رابطِ زبان و متن بسیار پُراهمیّت و دُرهویت است. اگرکلمات درشکل گیری زبان نقش مؤثری دارند درصورت پذیری متن و زبان متن نیزحائزِ اهمیّت اند. با این تعابیر، آنچه مدنظر ماست موضوعی به نام: «روان شناختی متن  و زبانِ متن» دربافتار و ساختار جامعه و احیاناً شعر و هنر است.


در روان شناختی عمومی روان شناس با روانِ و رفتار عمومی مردم کار دارد. شاید این پرسش درذهنِ خواننده خطورکند که متن چگونه روان شناختی یا روان درمانی می شود؟ درپاسخ  به این پرسش باید گفت که هرنوشتاری از یک ساختار و بافتار تشکیل شده است که از این نگاه ساختار و بافتارِ یک متن که دارای زبان و زبانیّت می باشد را کلمات تشکیل می دهند. متن نوعی نوشتار است که دارای محتوا و درون مایه است و تقریباً مایگی و سرمایگی یک نوشتار را متن می گویند و گاهی به قالب و شکلی که نوشتاردرداخلِ آن قرار می گیرد متن می گویند.


متن می تواند خانه ی کلمات هم باشد و به عنوان ظرف ازآن یاد کرد که مظروفی به نام کلمات را در داخل خود  جا می دهد. شناخت از زبانِ یک متن توسطِ کلمات صورت  می گیرد و برای روان شناختی متن باید به زبانِ متن توجه نمود. مُفکرِمتن انسانِ آگاه و پالنده و بالنده ازحیثِ شعور و شعور مندی و هوشمندی است. بدونِ انسانِ مُتفکر، متن اهمیّتی ندارد و از هیچ گونه بارِمعنایی برخوردار نیست. متن ازحیثِ پیام به دو بخش  تقسیم می شود . یکی متنِ پُرمعنا و دُر رعناست که حتماً پیامی سازنده و بالنده را به خواننده می رساند و دوم متن بی معناست که درجهانِ امروز (پست کریتیکال) به دنبالِ پیامی معنا گریز و زبان ستیز است و اصولاً از بی معنایی ها تبعیّت می کند.


درروان شناختی مبانی مختلفی وجود دارد تا که شما بتوانید یک متن یا نوشتار را شناسایی نمائید و مدل های شناختِ افراد متفاوت است. به نظر می رسد که انسان ها کم و بیش از بیماری های روانی و اصولاً با مبانی و پارامترهای علم روان شناختی اغیار نیستند و هرانسانی ممکن است که از چند بیماری روانی رنج بِبَرد. برای مثال: یکی برتری طلب و مهرطلب و دو قطبی است و آن دیگر مهرطلب و انزوا طلب با اختلال های خُلقی و وسواسی فکر- عملی است و فرد دیگر ازشخصیّتی تکانشی و یا برون گرا و درون گرا همراه با خشم و تشویش و بیش فعالی برخوردار شده است و برای شناخت روان و رفتار افراد نمی توان یک پروتکل قطعی و اصولی را صادر نمود چرا که علم روان شناختی حداقل تا 70 درصد و شاید کمتر می تواند رفتارها ، رفتارِ زبانی و زبان رفتاری افراد را روانکاوی و روان درمانی کند. بنابراین وقتی می گوییم فردِ مقابل وسواسی جبری و یا فکری – عملی دارد این شناخت به منزله ی شناختی کلی از آن فرد نیست چرا که افراد دربطنِ جامعه و محیطِ آموزشی جامعه و به مرور زمان به یافته ها و دریافته های متعدد و متفاوتی دست می یابند و چه بسا که نوعِ مریضی روحی و روانی آن ها براساسِ سیر زمان و مکان تغییرکند.


انسان موجودی ناشناخته است و ما باید تمرکزحواس خود را بیشتر برروی همان ناشناخته ها بگذاریم تا که شناخته شوند و این ناشناخته ها تنها از طریق علم روان شناختی به دست نمی آیند بلکه علم جامعه شناختی و حتی مردم شناختی نیز می تواند دراین تحقیق و پژوهش به ما کمک کند. نوع طبقه ی اجتماعی افراد و مکانی که درآن به بایسته ای به نام زیسته ی تجربی و تجربه ی زیستی دست یافته اند نیز مهم است. سیراندیشگی شما درزندگی منجرِ به صیرورت در رفتار و زبانِ می شود وشماازآن بودنِ موجود به یک شدن از جنسِ وجود دست می یابید و نتیجه این می شود که ساختمان شخصیبت شما به مرورِ زمان بایستی بازسازی و بازنُمایی شود. به هرروی، به نظر می رسد که مهم ترین مدلی که می توان متن یا زبانِ متن یک فرد را شناخت همان مدلِ روان شناختی خودِ متن و زبانِ متن است که این شناخت با شناختنِ ظاهرو باطنِ کلمات و زبانِ کلمات به دست می آید. هر نوشتاری را می توان آنالیز کرد و از کلمات آن به راحتی می توان به یک شناخت نسبی دست یافت. به قولِ سعدی :


تا مرد سخت نگفته باشد/ عیبِ هنرش نهفته باشد


انسان موجودی پیچیده و ناشناخته است و به ویژه تفکرِانسان که به راحتی قابلِ آنالیز و تحلیل نیست. با سخن گفتن شما می توانید به هنر و یا عیبِ هنرِفرد پی ببرید. روان شناختی کلمات دریک متن به شما می آموزد که چگونه آن متن را بشناسید .برای نمونه: هرفردی دارای دایره ی لغاتی است و از طریق همین لغات زبان و ادبیات و فرهنگِ سخن خودش را به شما معرفی میکند. کلماتی که فرد درسخن گفتن به کار می بَرَدْ درواقع نوع شخصیّت فرد را نشان می دهد و بی گمان شما دریک شعرِ پُرنو و عریان که آکنده ازکلمات رکیک و غیراخلاقی و باز است به سهولت می توانید به روانِ فرد پی ببرید و شخصیّت گفتاری آن را کشف نمائید.چینش کلمات دریک جمله و یا دریک بیت به منزله ی بخشی از شخصیّت ساختاری شماست.انسان ها از دو نوع شخصیّت درمتن بهره مند هستند. نخست شخصیّت ساختاری است. شخصیّت ساختاری فرد را کلمات تشکیل می دهند و درواقع مواد و مصالح  ساختمان شخصیّت افرادکلمات اند و دوم شخصیّت است. شخصیّت رفتاری فرد پیوند عمیقی با نوع رفتار،کردار و عملکرد و رویکرد آن دارد. شخصیّت رفتاری فرد را همان رفتارِ  و کردارِکلمات درمتن تشکیل می دهند. کلمات وقتی درکنار هم یک جمله را تشکیل می دهند این جمله به تعریف می رسد و درهمان تعریف می توان نوعِ ساختار و رفتارِفرد را جستجو کرد. مثلاً وقتی درون مایه ی یک شعر انتقادی و سیاسی است و تمامِ کلمات مرتبطِ با ساختارِ و رفتارِشعر هستند درواقع این شعر زبانِ خودش را به خوبی درمتن نشان داده است.


یک متن رادیکال و تند از کلماتی رادیکال تشکیل می شود لذا شمانمی توانید شخصیّت فرد را که این متن را نوشته است شخصیّتی ملایم و آرام بدانید. دریک متنِ آکنده از مؤلفه های فصلِ پائیز شما نمی توانید به دنبالِ کلماتی ازجنسِ بهار باشید اما ممکن است از حیثِ رویکرد معنایی کلمات پائیزی شما با فصلِ زمستان درجهاتی هم پوشانی داشته باشند. تجارب افراد درزندگی و جامعه هم مشترک است و هم می تواند متفاوت جلوه نماید. مشترک بدین خاطر که براساسِ زمان ِمشترک و رویدادهای مشترک افراد تجارب مشترک را درک و لمس می کنند و متفاوت از این جهت که بعضی وقت ها افراد درجامعه تابع دترمینیسم اجتماعی و یا سُنتی هستند. مسیرها یکی نیست اما می توان دریک مسیر مشترک به رهیافت و دریافت هایی متفاوت هم دست یافت. هنر و استعدادِ هر شخصی از طریقه ی سخن گفتن آشکار و مبرهن می شود.


متن آدم ها در دوحالت خودش را تصویر می کند: نخست حالتی ظاهری است. صورت آدم ها خیلی از چیزها را نمایان   می کند به عنوانِ مثال: شما یک زمانی دارید به طرف مقابل دروغ می گوئید و تمامِ کلمات شما درباره ی آن موضوع غلط است و تنها کسی که برعلیه ی دروغ شما قیام و ایستادگی می کند صورتِ شماست و با تصویر علایمی از خود درواقع به شما گوشزد می کند که تمامِ حرف های شما دروغ است و صداقت چیزدیگری است.  دوم : حالتی باطنی است. سیرت شما به عنوانِ درون مایه ی شماست که درمقابلِ رفتارهای شما ایستادگی و مقاومت می کند به شرطی که این سیرت سیرِ تکاملی خود را دربطن جامعه گذرانده باشد. ذات و تجربه دو ویژگی بارز دریک متن به شمار می روند که تعریف شما را درهر بُعدی به جامعه معرفی می کنند.



روان شناختی متن به معنی شناختِ ازمتن ازطریقِ کلمات است. نوع و جنس کلماتی که درمتن به کار می بریم بیانگرِ شخصیّت ماست و اصولاً صورت و سیرت ما را همین کلمات مشخص می کنند. دریک کتاب شما با دو نوع متن سر و کار دارید. نخست متنی است که لغات را دردامانِ خود پرورش می دهد و دوم متنِ کلمات است.هرکلمه ای دردرونِ خود دارای متن و بطن قابلِ توجهی است. وقتی می گوئیم پیروز این واژه ی پیروزدرابعادِ مختلف محل بحث و نظر است. یعنی می خواهم که بگویم هرمنوتیک کلمه بسیار مهم است.


زیرلایه های معرفت شناسانه ی یک کلمه نیاز به کشف و پردازش دارند و باید بدانیم که درپردازش کلمات چه نوع سازشی درمیان این کلمات وجود دارد و چه نوع سیرتاریخی و زبانی و احیاناً اجتماعی را طی کرده اند و درآنجاست که فلسفه ی کلمه درمسیر معنا و مفهوم قرار می گیرد. متن خودش تقریباً به عنوان یک زبان عمل می کند زبانی که در زبانیّت خود ازهمان بدوِ تولد قادر به صحبت و تکلم بوده است. زبانِ بدن و زبانِ کلمات دو عامل مهم درجهتِ روان شناختی متن به شمار می روند. برای نمونه : وقتی مردی درقطار درتلاش است که چمدانِ خود را درقفسه ی بالای قطار بگذارد و به شما اشاره و یا نگاه می کند شما می توانید حدس بزنیدکه از شما می خواهد که دربالا بُردنِ چمدانش به او کمک کنید. رفتارِ یک فرد یا با زبان تصویر می شود و یا بدون زبان و با کمک جوارح و اعضای بدن برجسته می شود و درهردو حالت شما می توانید به متنِ زبانِ طرف و زبانِ متنِ طرف پی ببرید. زبان یک متن دارد که به شما کمک می کند تا که خود و یا طرفِ مقابل را بشناسید.متنِ زبان همان فهم و درکِ زبان است که هوشِ شما هوشمندانه به این مهم دست می یابد و زبانِ متن به معنی همان مفاهیمی است که دردلِ کلمات وجود دارد و شما براساسِ فرهنگ و رفتار و حتی زبانِ کلمات می فهمید که این سخن چقدر بارِمعنای مثبت ویا منفی دارد. برای نمونه : وقتی شما به کسی احترام می گذارید و از واژِگانی بسیارصمیمی و شادآور و امیدوارکننده استفاده می کیند اما طرف مقابل از واژِگانی غیرِصمیمی و غم انگیز و ناامیدکننده استفاده  می کند درواقع می توان به شخصیّت رفتاری فرد پی بُرد.


اگرچه قرار نیست که دیگران مثلِ ما رفتارکنند اما قرار هم نیست که برضدِ ما رفتار کنند که اگر چنین باشد فردِ مقابل اختلالِ خُلقی و یا رفتاری دوگانه و چند قطبی دارد. وقتی از زبانِ یک داستان می فهمید که راوی آن تمایلِ به دزدی و یا قمار دارد ویا میلِ به سکس و هم جنس بازی دارد و از کلمات و نوع رفتارآن مشخص است لذا قرار نیست که نگاهِ دیگری به فرد داشته باشیم. آموختن و یا دریافتنِ یک موضوع بر اساسِ سیر زمان و تجربه ی مکان به دست می آید و یک روزه قابلِ اصلاح نیست. هر متنی دارای یک ذات و سرشت است و این ذات قابلِ تغییر نیست. اگر شعر شما اروتیک باشد این شعر ریشه در زیست تجربی و تجربه ی زیستی شما دارد و یک روزه به دست نیامده و باید خودِ واقعی شعر شما را به دایره ی نقد بُرد نه خودِ کاذب شما را. وقتی یک رُمان نویس به تاریخ دررُمانش توجه نمی کند و یا به فلسفه ی علم اعتقادی ندارد و یا درزبان و ادبیات آن جنگ بی معناست درواقع تفکر و ایدئولوژی و سلایق روحی و علایق رفتاری آن همین است و می بایست به همین واقعیّات درمتنِ آن توجه کرد. کلمات درمتن و یا نوشتار ابتدا زنده می شوند و بعد زندگی می کنند و زندگی آن ها قدرت جامعه پذیری و تعمیم پذیری درحال و آینده را نیز دارد و بانی این زنده شدن و زیستن نویسنده یا مُفکر (اندیشنده) است. وقتی با لغت جدیدی دریک عبارت ، جمله یا حتی یک مکالمه  مواجه می شوید ناگهان آن لغت زنده می شود و شما آن لغت را به صورت قطعه ای از یک کل می بینید. کلمات دریک جمله و یا گفتار یکدیگر را می شناسند و یک کلمه ی جدید درواقع خودش را درجمله بهتر می تواند نشان دهد اما تا این که درجمله و یا مکالمه به جایگاهِ واقعی خود برسد، زمان می برد. من اعتقاد دارم که دریک جمله یا مکالمه دیکتاتوری بیشتر از دمکراسی وجود دارد ولی همین امر خود می تواند به فرهنگ سازی و جامعه پذیری جمله یا مکالمه کمک کند. اگر کلمات همه از یک جنس و نوع و حتی رفتار باشند و با هم سرِسازگاری داشته باشند درواقع معنایی جدید شکل نمی گیرد.  وقتی دردنیای یک جمله قرار می گیرید که همه ی جملات از پیروزی و امید صحبت می کنند و می خواهند که تعریف درستی از پیروزی و امید را جلوه دهند ولی به ناگه واژه ی شکست وارد این دنیای جملات می شود همگی این واژه را پس می زنند چرا که تعمداً شکست با سلایق روحی و حتی علایقِ رفتاری آن ها سازگار نیست اما درعالم هنر و شعر و خیال چنین چیزی ممکن است به طوری که درعالم واقع چنین تعاملی صورت نمی پذیرد اما درعالم خیال و وهم واژه ی شکست به خوبی خودش را دردلِ جمله یا بیت پیدا می کند. متن ، خانه ی کلمات است و کلمات خانه ی متن هستند. این یک رابطه ای دیرینه و شیرینه است و برای روان شناختی یک متن نیاز است که فرهنگ، زبان و مفاهیم دربطنِ کلمات را به خوبی بشناسیم. برای شناخت یک تفکر نیاز نیست که فکرِ آن را بشناسیم بلکه کلماتی که درتفکرِآن لحاظ شده اند مهم ترین راهکار برای نیل به فهم ازآن تفکر است.



روان ِکلمات با روحِ حروف کلاف خورده است و حروف شناس کسی است که کلمات را دریک جمله فصل می کند! مهم ترین پرسش درباره ی متن همان پرسش از خودِ «متن» است . هرمتنی یک «خود» دارد که این خود به خودآگاهی و فرا آگاهی می رسد.خودِ متن وقتی هستندگی خودش را پیدا می کند درواقع به هست مندی خودش دست می یابد. روانِ متن زمانی قابلِ فهم و درک است که متن حالتی زنده و زیست مندی را درسیرِ زمان و مکان درجامعه طی کرده باشد.شناخت از روانِ متن نیاز به شناخت از واژگانی است که زبانِ متن را تشکیل می دهند.متن می تواند نوشتاری باشد یا گفتاری و اغلبِ نقاشی ها و تابلو ها و حتی ساختارِنشانه های طبیعی هم از نوعی متن برخوردارند. متن اگر به معنی سطح و یا نقش و گستره و میان و درون هم که باشد باز از نوعی فهم و درک و بایستگی معقول برخوردار است. روانِ متن بدونِ حضورمُفکر (اندیشه ی متن) قابلِ بررسی و خواندن و استفاده نیست. متن زمانی قابل روان شناختی است که حضوری زنده و زیست مند از حیثِ معنا و مفهوم درجامعه ازخود به نمایش بگذارد. متن نوعی اندیشه است که می تواند دارای اندیشگی جامع الاطرافی باشد و برای آگاهی بیشتر ازروان شناختی متن نیاز به شناخت از تفکر، ایده، زبان، فرهنگ و سلایق روحی و علایق روانی و رفتاری متن می باشد.



یک متن دارای تفکر و ایده است و شما زمانی می توانید آن را روان شناختی نمائید که به شناخت از تفکر و ایده ی متن دست یابید و یا از سلایق روحی متن با خبر شود و از علایق روانی و رفتاری آن بتوانید به نوعی شناخت شناسی دست یابید . از این نگاه متن می تواند از دو قابل برخوردار باشد:

نخست قابلِ مورد اعتنا و دوم قابلِ مورد اعتبار . درقابلِ مورد اعتنا شما به قابلیّتی از متن دست می یابید که قدرت جامعه پذیری و حتی فرهنگ پذیری دارد و درواقع جامعه به این متن توجه و اعتنا می کند و اصلِ موضوع هم مبتنی برآن است که این متن با سلایق روحی و علایقِ روانی و رفتاری جامعه کلاف خورده و وجه اشتراکی از حیثِ زبانی و فرهنگی نیز وجود دارد. درقابلِ مورد اعتبارصورتِ مسئله فرق می کند از این رو که،متن بایستی دارای ارزش و ارزشمندی و اعتبارِ زبانی و فرهنگی و حتی فکری باشد. اعتبارِ متن زمانی مشخص می شود که کلمات بتوانند ذهنِ مخاطب را درمتن تبدیل به زبانیّت اجتماعی نمایند. زبان درمتن از طریق کلمات تبدیل به مفاهیم و مصادیق می شود. مهم ترین اصولِ شناخت شناسی برای متن شناختِ اساسی از کلمات است. هرکلمه ای به تنهایی بارِمعنایی و مفهومی دارد و وقتی درکنارِ کلمه ی دیگری قرار می گیرد به نسبتِ خودش و آن کلمه مورد وارسی قرار می گیرد. یک سخنرانی از کلماتی تشکیل می شود که این کلمات مصداقی از نوع تفکر و ایده و زبانِ سخنران هستند و یا یک شعر ازواژگانی تشکیل می شود که این واژِگان بیانگر ایده و تفکر شاعرند و درواقع شخصیّت شاعر را می توان با این کلمات به دایره ی سنجش بُرد.شخصیبت متن وابسته و همبسته به شخصیّت صاحبِ متن است. نوعِ زیست مندی صاحبِ متن و فرهنگِ مطالعه و چه گفتن و چگونه گفتن های صاحبِ متن که درمتن لحاظ شده اند درواقع مسیر شناخت و روان شناختی متن را برای شما هموار می کند. برای نمونه: وقتی یک رُمان را مطالعه می کنید درواقع نیازِ مبرم آن است که ابتدا به چه گفتن های رُمان دست یابید که مثلاً نویسنده چه چیزهایی را دررُمان مطرح می کند و چه نوع هدف و جامعه ی هدفی را دررُمان دنبال می کند و دوم شیوه و روشِ نویسنده درنوعِ نوشتار است به طوری که نویسنده در رُمان و یا شعرخود به چگونه گفتن هایی اشاره می کند که این چگونه ها به تمامِ چراهای شما درمتن پاسخ می دهند. هر نویسنده ای از دایره لغاتی بهره مند است و تابعِ همین دایره ی لغات متن خود را می سازد و البته به مرورِ زمان ممکن است که دایره ی لغات نویسنده گسترده ترشود ولی آنچه مهم تر به نظر می رسد فرهنگ تعاملی است که دربین کلمات و نوع تفکر و ایده ی نویسنده برقرار می شود و این تعامل نوعی گفت وگوست که به یک گفتگومندی قابلِ تأمل و سازنده تبدیل می شود. روان شناختی متن تنها از طریقِ روانِ متن صورت نمی گیرد بلکه بستگی به رفتارهای متن هم دارد که چه نوع هدف و جامعه ی هدفی را دنبال می کنند. 


بافتارِ متن بدونِ ساختارِمتن بی معناست و مهم ترین چیزی که ما را به روان شناختی متن نزدیک می کند درواقع شناخت از ساختار متن است که این شناخت کلاف های متن و نوعِ بافتگی درمتن را به دایره ی ترسیم و تصویر می کشد. روان شناختی متن دردو حالت و موقعیّت قابلِ بررسی است. نخست درزمانی است که صاحبِ متن و نوشتارازکلماتی براساسِ زمان و موقعیّت اجتماعی و مطالعاتی و تجربی خود استفاده می کند و دایره ی لغات آن بستگی به زمان و مکان و نوع تفکر و ایدئولوژی مرتبطِ دربطن جامعه دارد. دوم دارنده ی متن و نوشتاردچارتغییر و تحول و حتی تطور می شود و درکل جهان بینی آن نسبت به محیطِ پیرامون و جهان کلمات عوض می شود پس درحالت نخست دارنده متن تابعِ زمان و مؤلفه های آن است و درحالتِ دیگرتابع فرازمان است. دراین حالت صاحبِ متن نه با زمان است و نه تابع مؤلفه های زمان بلکه دچارتغییر و تحول ِفکری می شود.


باید ابراز دارم که وقتی یک متن روان شناختی می شود توجه به بافتِ زمانی و ساختِ مکانی و ساخت های مکان ِمتن بسیار مهم است. برای مثال: رُمانی که درقرنِ بیستم نوشته شده با رُمانی که درقرن بیست و یکم نوشته شده کاملاً درتفاوت عمده است چرا که هم سیر تاریخی و هم زبان و باورداشت های اجتماعی تغییر می کنند. شعرِ دهه ی 40 با شعرِ دهه ی 50 و 60 از حیثِ زبان و نوعِ بافتار و ساختار درتفاوت است. نویسنده تابعِ زمان و شرایطِ زمانی و مطالباتِ اجتماعی درمکان قلم می¬زند و توجه به نوع کلماتی که درمتن بکارمی روند مهم و سازنده است. یک نویسنده و یاشاعر درمتن خود یا تابع زمان است یا فرازمان. وقتی تابع زمان باشد از کلماتی درشعر و یا نوشتارش استفاده می کند که مرتبطِ با ساختار و بافتار آن زمان هستند و مخاطب درشعر درمی یابد که این شعر مختصِ به چه زمانی است اما درفرازمان این طور نیست چرا که ممکن است شاعر یا نویسنده دریک مقطع زمانی متنی را نوشته باشد اما درون مایه ی آن به ازمنه ی دیگری هم مرتبط می شود. به بیانی دیگر شعر و یا نوشتارش نوعی جامعه پذیری و تعمیم پذیری جامع الاطراف را از حیث زمان به ترسیم و تصویر می کشد. جامعه پذیری یک نوشتار تنها مربوطِ به جامعه ی گذشته و یا حال نیست بلکه قدرت جامعه پذیری آن مربوطِ به تمامِ زمان ها و مکان هاست. گفتن یک چیز و برداشت صدها چیزِ پُرمعنا ازآن خود می تواند تعمیم پذیری متن را به اثبات برساند .هرنویسنده و یا شاعری در دو جهان بینی ذهنی و عینی به اندیشیدن می پردازد. درجهان بینی ذهنی ذهن سیال است و معانی و مفاهیم فراوانی را تولید می کند و درواقع تابع واقعیّات درجامعه نیست و دردنیای خیال سیرمی کند اما درجهان بینی عینی اندیشنده به دنبالِ عینیت هاست و می خواهد که بافتار فکری و ساختارِاجتماعی تمامِ واقعیّات درجامعه و طبیعت را درشیوه و روش های متعدد و مختلف دراشکال و شمایل بایسته و شایسته به تصویر بکشد.


درشعر ذیل از فروغ فرخزاد می خوانیم:


انگار درمسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده نمایان شد

انگار از خطوط سبز تخیل بودند

آن برگ های تازه که درشهوت نسیم نفس می-زدند

انگار آن شعله های بنفش که درذهن پاک پنجره می-سوخت

چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود

درکوچه باد می آمد

این ابتدای ویرانیست آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد


شعرپیرنگی است که درقالبی ناتورالیسم سُروده شده که بافتار و ساختار آن با رویکردی طبیعت گرایانه کلاف خورده است. نوعِ چینش و بینش کلمات ازجنس طبیعت است و درجهاتی شاعر ازکلماتی چون معصومیتِ چراغ و دست ویران برای استتیک زبان و تولید زبانیّت درشعر بهره می جوید. شعر تابع یک زمان مشخص نیست و دارای درون مایه ای اجتماعی – انتقادی است و مخاطب درهرزمانی می تواند بارِ معنایی خود را از شعر دریافت نماید و قدرت تعمیم پذیری آن از حیثِ معنا برای مخاطب قابلِ توجه و تأمل است اما درحالتی دیگر، شما با یک شعری مواجه می شوید که فقط تابع زمان خودش است و شاعر رویکردی تاریخی و روایتی به شعر داشته به طوری که وقتی شعر را می خوانید با چینش کلماتی که درمتن است می توانید روانِ شعر را دریافت کنید که مرتبطِ به چه زمان و تاریخی است و کدام اوضاع اجتماعی و سیاسی و حتی تاریخی جامعه را بازگومی کند. شعرِتابعِ زمان از عنصری به نام من فردی برخورداراست و اصولاً فردیت وتفرد جامعه را وارسی می کند اما شعر فرا زمان من اجتماعی دارد و مختصِ به ازمنه ی تاریخ  است. با این تعابیر روان شناختی متن به معنی بررسی روح و کالبد روان متن درهمه ی زوایاست.



یک متن دارای یک ساختار و یک بافتار است که هردو بایستی روان شناختی و روانکاوی شوند.کاوش دریک متن نیازِ به آگاهی مفهومی از کلمات را می طلبد. شما به هراندازه که با فرهنگ و زبان کلمات آشنایی بیشتری داشته باشید به همان قدر می توانید متن را روان شناختی کنید.برای روان شناختی کلمات باید به تولد، حیات و مرگ کلمات در ازمنه ی تاریخ جامعه و زیسته ی تجربی آن ها توجه کرد. هرکلمه ای که درمتن حضور دارد بی گمان دارای شناسنامه ای مجزاست که بایستی این هویت هم دیرینه شناسی شود و هم این که به دایره ی تبار شناسی بُرده شود. بررسی متن یک شعر یا نثر که از درون مایه ای لُمپنیسم و یا نیهیلیسم برخورداراست نیازِ به این مهم دارد که این متن تابعِ چه پارادایم فکری است و از چه تفکر و ایده ای وام گرفته است . هرسخنی دارای دو بُعد است. یکی این که بیان می شود و دوم مبیّن است که درهردو حالت از یک زیرساخت فکری تبعیّت می کند که آن زیر ساخت را باید کشف کرد. زبانِ متن به معنی آن نوع بیانی است که دارای گویش و لهجه خاصی است و شما با لحن و نوع تکلم به جنس و ارزش اعتباری و یا غیر اعتباری آن زبان پی می برید.


هر زبانی ازیک یکسری آیتم ها پیروی می کند و شما باید گویه و سویه های آن آیتم ها را پیدا کنید و درآنجاست که نوع زبانِ متن را پیدا و هویدا کرده اید. با تکلم یک متن و زبانِ متن شما باید نوع و جنس متن را پیدا کنید که از چه نوع پارادایم فکری تبعیّت می کند. سن و سال کلمات نیز به روان شناختی متن کمک می کند برای مثال: کلمه ی فانوس و یا چرتکه و یا چکامه و چاوش و یا سیاه چادر و گاوآهن شما را به تاریخ و پیرسالگی و دیرسالگی این کلمات پیوند می دهد و شما به سهولت با تولد و نوع کارکرد این کلمات دریک بافت زمانی و دوره ی زمانی آشنا می شوید و از طرفی کلماتی چون:هواپیما، موبایل، مترو، دیجیتال، فست فود و پیتزا شما را با تاریخِ جوانی و امروزی تر و مدرن ترکلمات پیوند می دهد و به همین خاطر است که منتقد متن را به دوبخش کُهنه و نو تقسیم می کند و با این شیوه به زبانِ متن بیشتر پی می برد. روان شناختی متن درهمه دوران ها واحد و یکسان نیست چه این که با تغییر زمان و مکان تفکر نویسنده نیز تغییر می کند و به مرور زمان به دایره ی لغات نویسنده اضافه می شود و چه بسا یک نویسنده تغییر جهان بینی بدهد و از یک دنیای فکری گام دردنیایی دیگر بگذارد که مخاطب باید به سیر فکری و اندیشگی نویسنده درمتن توجه داشته باشد. اگر چه شما با نوع سخن گفتن فرد در هر زمانی می توانید به بنیاد فکری آن پی ببرید اما بعضی از مُفکرین و صاحبان بینش چند زبانه و چند گانه مفهوم هستند و از منظومه ی فکری واحدی تبعیّت نمی کنند که روان شناختی متن و زبانِ متن آن ها با سایرین متفاوت است که علاوه بر شناخت از صورت آن ها باید به شناختِ از سیرت آن ها نیز توجه و التفات کرد.          


اتمام یادداشت/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا عابدین پاپی اخبار فرهنگی انواع متن روانشناختی متن و زبان متن

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.