به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: محمدعمر عثمان، ملقب به "ژنرال پاییز"، در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر سلیمانیهی اقلیم کردستان به دنیا آمد. او در دههی هشتاد میلادی بهعنوان یکی از شاعران برجسته، تأثیر چشمگیری بر شعر معاصر کردستان گذاشت و به شاعری پیشرو و آوانگارد شناخته شد.
عثمان با انتشار مجموعه شعرهای خود تحت عنوان «در غربت» نهتنها سبکی نو و زبانی تازه به شعر معاصر کردستان افزود، بلکه آثار او به زبانهای فرانسه و فارسی نیز ترجمه شد. این شاعر برجسته با نگاه متفاوت و بیان خاص خود، در ادبیات کردستان جایگاهی ویژه داشت.
متأسفانه در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹، محمدعمر عثمان در منزل شخصیاش در سلیمانیه به زندگی خود پایان داد. این واقعه پایانی تلخ بر زندگی یکی از تأثیرگذارترین چهرههای شعر کردستان بود که همچنان در دل دوستداران ادبیات زنده است.
◇ نمونهی شعر:
[ژنرالِ پاییز]
منَم، ژنرالِ پاییز!
منی که هرگز آرامش ندیده است!
ژنرالم… ژنرالِ هزاران درخت عریان و
میلیاردها برگِ ریخته!
***
منم، ژنرال پاییز!
کلاه روی سرم، ابر است و
ستارههای روی شانههایم، چند برگِ نقرهای
پالتوی تنم، نسیم است و
شمشیر دستم، شاخهی پوسیدهی یک درخت.
***
منم، ژنرال پاییز!
خونی زرد، در رگهایم به جریان است و
چشمم چنان ابر، نمناک!
فقط من بودم که در تابوتی شیشهای،
چندین برگ را به خاک سپردم.
***
منم، ژنرال پاییز!
من بودم که با گردباد فراموشی، به نبرد برخواستم و
بسیاری از برگها را از چنگالش رهانیدم!
من بودم که شبی آن برگها را
زیر پر و بال مهتاب و درخششِ آفتاب گذاشتم.
***
منم، ژنرال پاییز!
پاییز بیمن، یتیم است و
من بودم که گفتم: بله! جسد سایه سبز است.
ای برگهای ریختهی مهاجر
فقط منم که در محراب پاییز...
برای پیکر زندهی برگها
نماز شهادت میخوانم...
و نامش را نماز میت نمیگذارم.
(۲)
اگر روزی شنیدی که خودم را کشتهام
بدان که نتوانستم،
شعری بسرایم که آلامم را در خود جای بدهد.
(۳)
در دنیای شعر سرگردانم
دنیای شاعری، آسمانیست پر از گردباد
و پاییز شمعیست فروزان در خونم
و پاییز زخمیست عمیق بر جانم.
(۴)
کاش توانش را داشتم تا کە دل را از سینەام بیرون بکشم
خونش را بر جای پاهایش بچکانم
تا رجی از رد پاهای سرخ، بر برف
در کنارش،
زیبایی را نشان بدهد.
(۵)
پیش از جنگ
سرزمینم، دختری زیبا و نورانی، بود.
افسوس!
بعد از جنگ،
دیدم که او سرزمینی به آتش کشیده شده بود.
(۶)
قسمتان میدهم به نام خدا،
که روز مرگم،
با برگ برایم کفن بدوزید!
گوش و دهانم را هم با برگهای ریخته پر کنید!
تابوت و قبرم را نیز با شاخ و برگ درختان پاییزی بسازید!
آیی! مبادا جنازهام را در خاک سرد دفن کنید!...
(۷)
پیش از عروسیام
پدرم، ماده گوسفندی را برای رضای خدا قربانی کرد.
من هم به پدرم گفتم:
- مطمئنم، خدا، عطر گلی را بیشتر از بوی خون دوست دارد!
اتمام خبر/
برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا سایت شعر شعر کردستان محمدعمر عثمان ژنرال پاییز