1403/7/14   ملل   کدخبر: 12997   نظر: 0   بازدید: 1212   خبرنگار: زانا کوردستانی چاپ

ژنرال پاییز؛ شاعری که شعر معاصر کردستان را دگرگون کرد

محمدعمر عثمان متخلص به ژنرال پاییز
محمدعمر عثمان متخلص به ژنرال پاییز

محمدعمر عثمان، ملقب به "ژنرال پاییز"، یکی از تأثیرگذارترین شاعران معاصر کردستان بود که با سبک و زبانی نو در دهه هشتاد میلادی، ادبیات این منطقه را متحول کرد.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: محمدعمر عثمان، ملقب به "ژنرال پاییز"، در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر سلیمانیه‌ی اقلیم کردستان به دنیا آمد. او در دهه‌ی هشتاد میلادی به‌عنوان یکی از شاعران برجسته، تأثیر چشمگیری بر شعر معاصر کردستان گذاشت و به شاعری پیشرو و آوانگارد شناخته شد.


عثمان با انتشار مجموعه شعرهای خود تحت عنوان «در غربت» نه‌تنها سبکی نو و زبانی تازه به شعر معاصر کردستان افزود، بلکه آثار او به زبان‌های فرانسه و فارسی نیز ترجمه شد. این شاعر برجسته با نگاه متفاوت و بیان خاص خود، در ادبیات کردستان جایگاهی ویژه داشت.


متأسفانه در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹، محمدعمر عثمان در منزل شخصی‌اش در سلیمانیه به زندگی خود پایان داد. این واقعه پایانی تلخ بر زندگی یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های شعر کردستان بود که همچنان در دل دوستداران ادبیات زنده است.



◇ نمونه‌ی شعر:


[ژنرالِ پاییز]

منَم، ژنرالِ پاییز!

منی که هرگز آرامش ندیده است!

ژنرالم… ژنرالِ هزاران درخت عریان و

میلیاردها برگِ ریخته!

***

منم، ژنرال پاییز!

کلاه‏ روی سرم، ابر است و 

ستاره‏‌های روی شانه‌هایم، چند برگِ نقره‏ای  

پالتوی تنم، نسیم است و

شمشیر دستم، شاخه‌ی پوسیده‌ی یک درخت.

***

منم، ژنرال پاییز!

خونی زرد، در رگ‏‌هایم به جریان است و

چشمم چنان ابر، نمناک!

فقط من بودم که در تابوتی شیشه‌ای،

چندین برگ را به خاک سپردم.

***

منم، ژنرال پاییز!

من بودم که با گردباد فراموشی، به نبرد برخواستم و

بسیاری از برگ‌ها را از چنگالش رهانیدم!

من بودم که شبی آن برگ‌ها را 

زیر پر و بال مهتاب و درخششِ آفتاب گذاشتم.

***

منم، ژنرال پاییز!

پاییز بی‌من، یتیم است و

من بودم که گفتم: بله! جسد سایه سبز است.

ای برگ‌های ریخته‌ی مهاجر 

فقط منم که در محراب پاییز...

برای پیکر زنده‏‌ی برگ‌ها

نماز شهادت می‏خوانم...

و نامش را نماز میت نمی‏گذارم.



(۲)

اگر روزی شنیدی که خودم را کشته‌ام

بدان که نتوانستم،

شعری بسرایم که آلامم را در خود جای بدهد.



(۳)

در دنیای شعر سرگردانم 

دنیای شاعری، آسمانی‌ست پر از گردباد 

و پاییز شمعی‌ست فروزان در خونم 

و پاییز زخمی‌ست عمیق بر جانم.

 


(۴)

کاش توانش را داشتم تا کە دل را از سینە‌ام بیرون بکشم 

خونش را بر جای پاهایش بچکانم 

تا رجی از رد پاهای سرخ، بر برف

در کنارش،

زیبایی را نشان بدهد.

 

 

(۵)

پیش از جنگ 

سرزمینم، دختری زیبا و نورانی، بود.

افسوس!

بعد از جنگ،

دیدم که او سرزمینی به آتش کشیده شده بود.



(۶)

قسمتان می‌دهم به نام خدا،

که روز مرگم،

با برگ برایم کفن بدوزید!

گوش و دهانم را هم با برگ‌های ریخته پر کنید!

تابوت و قبرم را نیز با شاخ و برگ درختان پاییزی بسازید!

آی‌ی! مبادا جنازه‌ام را در خاک سرد دفن کنید!...



(۷)

پیش از عروسی‌ام 

پدرم، ماده گوسفندی را برای رضای خدا قربانی کرد.

من هم به پدرم گفتم:

- مطمئنم، خدا، عطر گلی را بیشتر از بوی خون دوست دارد!




اتمام خبر/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا سایت شعر شعر کردستان محمدعمر عثمان ژنرال پاییز

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.