سگدو
به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا در توضیحات کتاب سگدو آمده است: اگر در داستان مشهور کافکا،مسخی صورت می گیرد و یک دگردیسی اساسی و انسان یک باره به حشره تبدیل می شود به طوری که هر وقت مادرش او را می بیند از هوش می رود، اینجا برای انسان کتاب "سگدو "وضعیت پیچیده تر می شود.قرار نیست او به چیز دیگری تبدیل شود.قرار است جان بکند، به هر سویی بدود برای این تلاش بی پایانش، بدون آن که دست از انسانیت بر دارد.انسان بماند و مثل سگی بی پناه بدود .اما همچنان با این دوندگی بر مسولیت انسانی اش در این وضعیت حیوانی بیفزاید.
کتاب" سگدو" ،از تنوع در تکاپو می گوید.از تلاش برای ایجاد رابطه انسانی با هم نوعان گرفته تا تکاپو برای زنده ماندن،در وضعیتی که حق حیات از انسان سلب می شود اما شخص دست از تلاش برای ماندن در چارچوب انسانیت بر نمی دارد.سگدو می زند تا از مقام و جایگاه انسانیت سقوط نکند.برای ادامه زیستش چانه می زند،دلیل می آورد اما حق داشتن این را که حقی داشته باشد را انگار ندارد.
اگرفرض کنیم حق حیات ،متضمن حرکت است،میزان حرکت را چه کسی تعیین می کند؟
کتاب سگدو از خشونتی می گوید که هم عریان و آشکار است هم پنهان و زیر پوستی و در هر دو حالت این رفتار غیر انسانی محسوب می شود.
شاعر سگدو می کوشد که حساسیت را با اضافه کاری افزایش بدهد.آیا خودش را بیهوده ،خسته کرده است؟
این خستگی چه وقت بیهوده نخواهد ماند؟
******************************************
هر بار می خواستم بگویم زیباست همین زندگی
دستی عکسی خون آلود ازجیب در می آورد
می گذاشت روی میز
_باید میز را ترک می کردم؟
هربار می خواستم بگویم
این زندگی یک پلشتی دنباله دار است
به یاد می آوردم لبخندی که مادرم با درد می زد
عکس دور میز را غمگین نکرده باشد
هربارچیزی نمی گفتم
داشتم عکسی خون آلود را پنهان می کردم
هربار میز را ترک می کنم
بدون آن که ازجایم بلند شده باشم
******************************************
از دست می دهیم کسانی را
که هرگز به دست نیاورده ایم
هر روز ما اینجا از دریایی می نویسیم که خشک تر می شود
لازم نیست غم را به رنگ پیراهن منتقل کنیم
آسمان اینقدر گرفته است
که چشم فقط آنقدر ببیند که بفهمد نمی بیند
وقتی خیابان داغ کسانی را دیده
که هرگز تمام قد آن ها را ندیده است
من چرا زهری نباشم
که بر می گردد به خانه اش در شیشه
شکسته تر از آنم
که کوچک تر شوم
اتمام خبر/
برچسب ها: تازه های نشر شعر کتاب شعر سگدو فرزاد آبادی