1403/11/2   کلاسیک   کدخبر: 13139   نظر: 0   بازدید: 3457   خبرنگار: سمیه بحرکاظمی چاپ

برگزیده اثر شش شاعر؛

تو آمدی تمام مرا ریختی بهم این پازلی که ریخته روی زمین، منم

تو آمدی تمام مرا ریختی بهم این پازلی که ریخته روی زمین، منم

شعرهایی از:هاجر جعفرزاده، حنیف‌خورشیدی،سارا رجب پور، سعدیار، الهام قلی زاده و محمدمهدی خانمحمدی


هاجر جعفرزاده


خلیج بود و نسیمی و ساحل قوها

کرانه بود و نگاهی و موج گیسو ها


کنار اسکله ،توری و قایقی تنها

و رقص ماهیِ عاشق ، میان  پارو ها


غروب و آتش و ساز و ترانه در این سو

به وجد آمده مرغی مهاجر آن سوها


نشست بوسه‌ی موجی به گونه‌ی صخره

فضای خلوت ما پر شد از هیاهوها


چه بوسه و چه کناری ،کنار آن ساحل

نسیم و روسری و دست و دسته ی موها


صدای خنده ی ما را نسیم با خود برد 

میانِ همهمه ی دسته ی پرستوها


هر آنچه نقش زدم روی ماسه ها ،رفتند 

سوار دامنی از موج ،پیش جاشوها


هر آنچه خواستم از هر کسی نشد ممکن

تویی ،تو خواهشِ من از چراغ جادو ها


********************************


حنیف‌خورشیدی


جهان به شکل بدی روی حیله شکل گرفت

شبیه دایره ای با فتیله شکل گرفت


سخن بگو به زبان درخت یا حیوان

که دانش بشری از" کلیله" شکل گرفت


و جبر، صورت ِجغرافیای ِنامرئی‌ست

الاغ بودن ما در طویله شکل گرفت


به آفتاب بگو روسفید برگردد 

که سمت روشن ما پشت میله شکل گرفت


قشنگی ِ پر ِ پروانه، مزد آزادی‌ست

نیاز پرزدن ،از توی پیله شکل گرفت


دو تا کبوتر زخمی، دو تا شکسته‌بدن

به بَغ بَغو گفتن‌ها "قبیله" شکل گرفت...


*************************************


سارا رجب پور


در این خانه را وا میگذارم تا تو برگردی

هزار آیینه را جا میگذارم تا تو برگردی



حیاط خیس باران را به شوقت می زنم جارو

به این خلوت سرا پا میگذارم تا تو برگردی



همیشه نقش اول در نمایشنامه ام هستی 

که هر لحظه به اجرا میگذارم تا تو برگردی



برایت لا به لای گیسوانم عطر مجنون را

پر از افسون لیلا میگذارم تا تو برگردی



تمام آسمان را خیره روی عکس چشمانت

شبی محو تماشا میگذارم تا تو برگردی



کنار قاب سرد پنجره در یک شب آذر

انار سرخ یلدا میگذارم تا تو برگردی



دلم تا خاطراتت پر زد و زیرِ غزلهایم

فقط با عشق امضا میگذارم تا تو برگردی


*************************************

سعید عاصم یوسفی (سعدیار)


به شرار   فتنه   افتاد  رخم  از  نگاه .  یارا

و نه در بقاست  مهرم .  نستانیش   خدا را 


به صلیب عشق بازم دل جا مانده ز سامان

نظری  مدار  جانا   بنوازش  این گدا  را


نرسد. به. سر  نزاری  تو اگر نگه  ربایی

بنشین به جرعه عشق  برسان  به تن شفارا


کرمت نشان  بسوزان    به    شراره   نگاهی

که رسم به حورورضوان چوجلی زلب دعارا


سخن از شکوه رانم چو رخت  به  منظر آید

که نگه به  اختران  هم   نرساند  آن بها  را


تن مرده جان بگیرد چو  ز. رخ  نقاب  گیری

ز مقال سعدیارت  چو  ظهور سخن خفا  را


*************************************


الهام قلی زاده


آهسته‌تر! معناغزل، این دلبری‌ها خوب‌نیست

این رفت‌و‌آمدهای با، بالاسری‌ها خوب‌نیست


نعنا و آویشن! گل بابونه و پونه‌کبود! 

آغشتگیِ عطر تو با قمصری‌ها خوب‌نیست


کوتاه‌کن بال خیالات دلت را شاپرک! 

داری رهاتر از جهانت می‌پری‌ها..! خوب‌نیست


ای تاروپودت نم‌نم باران در آغوش نسیم

بلواگری‌ات در کنار آذری‌ها خوب‌نیست


آنجا که کابوس شکستن در گلوی زخمی‌‌ات

پیوندمی‌بندد به ‌راحت‌باوری‌ها... خوب‌نیست


گرمی‌ِ احساست گرفته شعر را... بیچاره شعر

اصلا برای واژه‌ها این مادری‌ها خوب‌نیست


حالیت شد هرمصرعِ روی زمین افتاده‌‌ات

دل‌بود و دل‌دادن به‌دست دیگری‌ها؛ خوب‌نیست


*************************************


محمدمهدی خانمحمدی


تو آمدی تمامِ مرا ریختی بهم

این پازلی که ریخته روی زمین، منم


این تکه های چشم که زل می زند به تو

این تکه های لب که نشستند روی هم


وقتی هزار تکه شدم پیش پای تو

آسوده روی پیکر من می زدی قدم


یک تکه سرخ بود و نگاه تو را گرفت

انگار می تپید برای تو دم به دم


در مشت خود فشردی و دیدی مچاله شد

حس می کنم که قلب ندارم که مرده ام


تو آمدی تمامِ مرا ریختی بهم

حالا مرا بساز، خدا باش دستِ کم



اتمام شعرها/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شعر شعر کلاسیک سعدیار سارا رجب پور الهام قلی زاده هاجر جعفرزاده حنیف‌خورشیدی محمدمهدی خانمحمدی

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط