به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: در یک مطالعه جدید، دکتر شکوه شکوهی فر به بررسی تطبیقی شخصیت سیاوش در شاهنامه فردوسی با اسطورههای هندو-اروپایی پرداخته است. در این پژوهش، که در زمینه "ادبیات تطبیقی" انجام شده، شباهتهای عمیق میان سیاوش و اساطیر مختلف از جمله بالدر از اساطیر نورس و بررسی ریشهشناسی نام سیاوش مورد بررسی قرار گرفته است.
در این بررسی ارتباط بسیار نزدیکی بین سیاوش شاهنامه فردوسی و شخصیتهای اساطیری و افسانهای ادبیات کهن اروپایی بدست میآید. این تشابهات فرض اینکه داستان سیاوش خاستگاه بینالنهرینی داشته را کمرنگ کرده و بعکس این فرض که سرشتی هندو اروپایی داشته باشد را قوت میبخشد. بعلاوه در این بررسی تطبیقی درمییابیم که داستانهای اسطورهای و حماسی در باور جمعی مردم سرزمینهای مختلف ریشه یکسانی دارد. این دریافت ما را به کهن الگوهایی که یونگ در فرضیههای خود به آن اشاره کرده نزدیکتر میکند.
ادبیات تطبیقی یکی از شاخههای مهم در مطالعات ادبی است که به بررسی و تحلیل آثار ادبی از فرهنگها و زبانهای مختلف میپردازد. این رشته به دنبال شناسایی و تحلیل روابط بین ادبیات کشورهای مختلف، تأثیرات متقابل، و همچنین نقاط اشتراک و تفاوتهای فرهنگی و هنری در آثار ادبی است. این رشته شامل تحلیل و مقایسه آثار ادبی از زبانها و فرهنگهای مختلف است و هدف شناسایی الگوهای مشترک و تفاوتها در روایتها، شخصیتها و موضوعات و ایجاد پلهای ارتباطی بین فرهنگها و ترویج درک متقابل است. ادبیات تطبیقی به عنوان یک رشته میانرشتهای میتواند به غنای مطالعات ادبی کمک کند و افقهای جدیدی را برای پژوهشگران و علاقمندان به ادبیات باز کند. در این پژوهش به بررسی اشتراکات شخصیت و نام سیاوش با اسطورههای هندو اروپایی پرداخته شده است. این تحقیق به روش مطالعه کتابخانهای با استفاده از کتابها، مقالات، جزوات و بهرهبرداری از درس استاد گرامیست. که در پاییز ۱۴۰۳ آغاز گردیده و در دیماه همین سال به انجام رسیده است.
سیاوش یکی از شخصیتهای برجسته شاهنامه فردوسی است و به عنوان نماد پاکی، صداقت و وفاداری شناخته میشود. سیاوش، پسر کیکاووس، شاه ایران، به خاطر اتهاماتی که به او نسبت داده میشود، از کشور خود فرار میکند. او در سفر خود به سرزمین تورانیان میرسد و با پادشاه توران، افراسیاب، ملاقات میکند. افراسیاب تحت تأثیر شخصیت و صداقت سیاوش قرار میگیرد و او را به عنوان یک قهرمان میپذیرد. سیاوش در این سرزمین با دختر افراسیاب، "فرنگیس"، ازدواج میکند و به تدریج به محبوبیت و احترام دست مییابد. اما در نهایت، با توطئههایی که علیه او صورت میگیرد، به ایران بازمیگردد. او در این بازگشت با دشمنیها و سوءتفاهمهایی مواجه میشود که منجر به مرگ فجیع او میشود. مرگ سیاوش نه تنها برای خانوادهاش بلکه برای تمام ایران زمین فاجعهای بزرگ محسوب میشود و او به عنوان قهرمان مظلوم در تاریخ ادبیات فارسی باقی میماند.
از طرفی بالدر نیز یکی از خدایان مهم در اساطیر نورس است و به عنوان نماد زیبایی، پاکی و نور شناخته میشود. بالدر، دومین پسر ادین خدای خدایان، به دلیل زیبایی و محبوبیتش مورد احترام همه خدایان قرار دارد. اما او خوابهای بدی درباره مرگش میبیند. مادرش، فریگ، برای جلوگیری از این موضوع از همه موجودات زنده و غیرزنده سوگند میگیرد که به بالدر آسیب نرسانند. اما لوکی، خدای فریب و نیرنگ، از این موضوع مطلع میشود و تصمیم میگیرد که بالدر را به قتل برساند. لوکی با فریب دادن هود (برادر نابینای بالدر) فرزند اول ادین، باعث میشود که او به وسیله یک تیر از گیاه "میستل" (که سوگند نخورده بود) مورد هدف قرار گیرد و بالدر به طرز فجیعی کشته شود. مرگ بالدر باعث ایجاد بحران بزرگی در میان خدایان میشود و آنها را به جستجوی راهی برای بازگرداندن او وا میدارد.
این حادثه نه تنها موجب غم و اندوه عمیق در میان خدایان میشود بلکه زمینهساز رخدادهای بعدی و آغاز پایان دنیا و جنگ رگنارک (نبرد نهایی) نیز خواهد شد.سیاوش اسطورهای در شاهنامه از ادبیات کهن ایران زمین است در مقابل بالدر از خدایان اسکاندیناوی است. سیاوش اسطورهای زمینی است در حالی که بالدر از خدایان افسانهای است. اما هر دو شخصیت به دلیل زیبایی مورد توجهاند. بعلاوه هر دو از فضایل اخلاقی بهرهمندند و مورد توجه بزرگان هستند. هر دو دچار توطئه میشوند و سرانجام به شکل ناگواری مرگ را میچشند. و مرگ هر دو باعث پیامدهای ناخوشایندی در ادامه داستان است. سیاوش و بالدر هر دو شخصیتهای مهمی در ادبیات و اساطیر هستند که در فرهنگهای مختلف نمایانگر مفاهیم خاصی از قهرمانی، فداکاری و مرگ هستند.
قهرمانپروری: سیاوش در شاهنامه فردوسی به عنوان یک قهرمان بیگناه و پاکدامن معرفی میشود که به خاطر وفاداری و صداقت خود، قربانی میشود. بالدر نیز در اساطیر اسکاندیناوی به عنوان یکی از محبوبترین خدایان شناخته میشود که به خاطر زیبایی و نیکوییش مورد احترام است.
مرگ و فداکاری: هر دو شخصیت با مرگ زودهنگام و فداکاریهایشان شناخته میشوند. مرگ سیاوش به عنوان یک مظلومیت و خیانت در شاهنامه توصیف میشود، در حالی که مرگ بالدر به عنوان یک حادثه تراژیک در اساطیر نورس به شمار میآید که نشانهایی از پایان دوران طلایی خدایان است.
تأثیر بر دیگران: مرگ هر دو شخصیت تأثیر عمیقی بر اطرافیانشان و همچنین بر رویدادهای بعدی در داستانها دارد. مرگ سیاوش باعث جنگها و تغییرات در سلسلهها میشود، در حالی که مرگ بالدر نیز آغازگر رویدادهایی است که به رگناروک (پایان دنیا در اساطیر نورس) منجر میشود.
نمادهای فرهنگی: سیاوش نماد وفاداری و پاکدامنی در فرهنگ ایرانی است، در حالی که بالدر نماد زیبایی و نیکی در فرهنگ اسکاندیناوی محسوب میشود.این شباهتها نشاندهندهی الگوهای مشترک انسانی در داستانسرایی و اسطورهشناسی هستند که در فرهنگهای مختلف به شکلهای متفاوتی تجلی یافتهاند.
در این دو داستان میتوان به شباهتهای افراسیاب در داستان سیاوش و لوکی در داستان بالدر نیز پرداخت. شخصیت ضدقهرمان:
افراسیاب: او به عنوان یکی از بزرگترین دشمنان ایران و قهرمانان ایرانی در شاهنامه فردوسی شناخته میشود. شخصیت او به عنوان یک پادشاه ظالم و فریبکار تصویر شده است.
لوکی: در اساطیر اسکاندیناوی، لوکی نیز به عنوان یک شخصیت ضدقهرمان شناخته میشود. او به خاطر فریبکاریها و خیانتهایش، باعث ایجاد تنشها و بحرانهایی در میان خدایان میشود.
نقش در ایجاد بحران:
افراسیاب: او با حملات خود به ایران و جنگهایش، منجر به بحرانهای بزرگ و جنگهای طولانی میشود.
لوکی: او نیز با نقشههای خود و خیانت به دیگر خدایان، باعث مرگ بالدر و بحرانهای نهایی در میان خدایان میشود.
همچنین در این پژوهش اشاره شده که پیوندهایی میان اساطیر هندو-اروپایی و فرهنگ ایرانی وجود دارد که از طریق بررسی شخصیتها و نامها قابل شناسایی است. بهطور کلی این تحقیق بهویژه به این نکته اشاره دارد که سیاوش در شاهنامه فردوسی و بالدر در اساطیر نورس نه تنها از نظر ویژگیهای شخصیتی شباهتهایی دارند، بلکه مرگهای فاجعهبار آنها نیز از عناصر مشترک در داستانهای اسطورهای هند-اروپایی به شمار میروند.
اتمام یادداشت/
برچسب ها: شاهنامه فردوسی شکوه شکوهی فر