شاعری که او را همتای مولانا میخوانند
ویلیام بلیك شاعر، عارف و نقاش بزرگ انگلستان در قرن هجدهم است كه او را از بزرگ ترین شاعران در انگلستان و هم ردیف با شكسپیر و مولانا می دانند. بلیك را فردی انسان دوست، صلح طلب و آزادی خواه می دانستند چرا كه او اندیشه هایش را بی پروا در آثارش بیان می كرد.
به گزارش تارنا - عرفان ویلیام بلیک به طرزی بی بدیل با عرفان اسلامی و به خصوص با اندیشه های مولانا شباهت و همسانی دارد. اندیشه های عرفانی بلیك كه در تضاد با كلیسا و دربار بود، از او در محافل رسمی چهره ای منفور ساخته بود، تا جایی كه وی را مجنون و دیوانه خطاب می كردند. بلیك نقاشی چیره دست نیز بود و از نقاشی هایش به عنوان مكمل و همراه اشعارش استفاده می كرد. از زیباترین و بهترین شعرهای او می توان به «راهب» و «گل آفتابگردان» اشاره كرد.
● یك زندگی نامه مختصر
بلیك در ۲۸نوامبر ۱۷۵۷ در لندن چشم به جهان گشود. او سومین پسر یك جوراب فروش لندنی بود. بدون داشتن معلم و به تنهایی به مطالعه پرداخت و كتاب مقدس، نوشته های جان میلتون، متون كلاسیك یونان، متون لاتین، اشعار شكسپیر و بن جانسون را خواند.
بلیك در سال ۱۷۷۱ شاگرد یك حكاك شد. در سال ۱۷۷۹ به عنوان حكاك برای یك كتاب فروش محلی كار می كرد. در سال ۱۷۸۴ به تدریج و با كمك یكی از دوستانش توانست یك حكاكی را به طور مستقل برای خود به راه اندازد. او به عنوان حكاك و شاعر به كار خود ادامه داد. بلیك تمام عمر خود را به غیر از سه سال، در لندن سپری كرد. از زمانی كه چهار سال بیشتر نداشت، تصاویری ذهنی می دید. كارهایش تركیبی بود از تصاویر ذهنی اش، ظلم و ستم، مرگ، باورها و رویاها.
بلیك در دوازدهم آگوست ۱۸۲۷ چشم از جهان فرو بست. او را در گوری بی نام و نشان در قبرستان عمومی منطقه «بان هیل» به خاك سپردند. پس از مرگ بلیك «وردزورث» ]words worth[ در وصف او چنین می نویسد: هیچ شكی وجود نداشت كه این مرد بیچاره مجنون بود، اما در جنون این مرد چیزی بود كه بیشتر از سلامت روانی «لرد بایرون» و «والتر اسكات» برای من جذاب بود.
● تلفیق شعر و نقاشی
ویلیام بلیك به خاطر موضع تندی كه در برابر كلیسا و دربار گرفته بود، در حدود صدسال از نظرها پنهان بود و پس از آن به جهان معرفی شد و بحث های فراوانی در غرب و شرق درمورد اشعار و نقاشی های او صورت گرفت. تخیل و صحبت از آن محوری ترین مفاهیم شعر بلیك هستند. او تخیل را قدرتی خلاق می خواند كه انسان برای ساختن یا تغییر دادن پیرامون خود از آن استفاده می كند: «شاهراه های زندگی من، ایده های من از تخیل هستند.»
بلیك در یكی از نقاشی های خود كه به گونه ای مكمل و همراه اشعارش بودند، شخصیتی اسطوره ای را به تصویر می كشد كه با هیبتی سالخورده و قوی هیكل، اما با دست و پایی به زنجیر كشیده شده در گوشه ای كز كرده است.
این اسطوره به گفته منتقدان در واقع نماد شخصی است كه به دنیا زنجیر شده و ازنظر جسمی و عقلی رشد می كند. اما رشد عقلی او ازنظر عقل الهی و ماورایی نیست بلیك این شرح را در زیر نقاشی خود حك كرده است.
بلیك در طول زندگی خود همواره با فقر و قناعت روزگار می گذراند و همیشه اهداف بزرگ تری نسبت به یك زندگی روزمره در سر می پروراند. انسان دوستی، صلح جویی و آزادی خواهی از جمله اندیشه هایی بودند كه او درپی آنها بود. در حقیقت می توان ویلیام بلیك را عارفی جامعه گرا دانست. ردپای این اندیشه ها در اكثر شعرهای بلیك به راحتی و به وضوح قابل مشاهده است. او با بیانی رمانتیك این اندیشه های عرفانی و دوستانه را بازگو می كرد.
دور شدن از ملكوت، مادی گرایی و علم پرستی، وحدت وجود و توجه به جهان درونی انسان و تخیل را می توان از جمله اندیشه های محوری و دغدغه های فكری این شاعر و هنرمند انگلیسی دانست. این مفاهیم در قالبی شبیه آنچه كه ما سبك عراقی می دانیم شكل گرفته و همسانی عجیبی با عرفان اسلامی و بخصوص اندیشه های مولوی در مثنوی معنوی و غزلیات شمس دارد.بلیك سرانجام در سن ۷۰ سالگی پس از انتشار تقریباً ۱۳كتاب شعر از دنیا رفت. او تا پایان عمر همچنان بی پروا بر اندیشه های خود تأكید می كرد.
▪ چند جمله از ویلیام بلیك:
- «انسان خود را محصور كرده تا دنیا را از طریق شكاف های غار خود ببیند.»
- «هیچ پرنده ای آنچنان اوج نخواهد گرفت، اگر تنها با بال های خود پرواز كند.»
● برخی از اشعار ویلیام بلیک
خبرگزاری تارنا نخستین پایگاه خبری شعر و ترانه ایران برای اولین بار به صورت تخصصی برخی از آثار ویلیام بلیک از یکی از دفتر های شعر وی به نام "هم چراغی بهشت و دوزخ " ترجمه کرده است .
ببر! ببر!
گدازنده درگداز چونان چون ماه
بر شکارگاه همچون ماه در پرند سیاه:
هان! کوزهگر-ات کجاست؟
ای تقارن سهمناک
...
در اخگر چشم-خانه-ات تا دوردست کدامین لجه،
کدامین مغاک برمی-سوزد؟
کدامین بال را پروای این سوداست؟
کو یکی دست که با آتش درآویزد؟
...
و کدامین صلب، کدام صناعت،
تاب و تب از دل-ات تواند ربود؟
چو آن دم که دل تو تب و تاب گرفت:
یاری اندر کس نمی-باید دید
چون یکی نخجیر می-باید بود
...
بازکوب پرپژواک کدام پتک و کدام تیشه؟
هرم زهدان کدام کوره
تورا بخشید اندیشه؟
من و این دست چو سیم و سرپنجه ی بیم؟
غایت جهل بود مشت زدن سندان را.
...
پسین-گاه،
چو چرخ کار فرورفت به خواب
و گل از کوره گرفتند و بدادند به آب:
او که این کرد، بنازید بر کرد خویش؟
گو!
هست کوزهگر تو همان کوزهگر میش؟
...
ترجمه و تحقیق : پویا رادی
برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا اخبار شعر ترانه رادیو تارنا صدای شاعر اخبار شاعر شاعر نیوز ویلیام بلیک اشعار ویلیام بلیک ترجمه ویلیام بلیک زندگی ویلیام بلیک ویلیام بلیک مولانا خبرگزاری شعر ایران پایگاه نقد هم چراغی بهشت و دوزخ wiliam blake