یادداشت مهدی موسوی برای رضا براهنی:
به مناسبت درگذشت رضا براهنی ، سید مهدی موسوی از شاعران نوگرای ادبیات یادداشتی برای او در تارنا منتشر کرد.
به گزارش اختصاصی خبرگزاری شعر ایران - تارنا: سید مهدی موسوی شاعر و نویسنده مطرح معاصر یادداشتی را به رضا براهنی بعد از درگذشت او تقدیم کرد.
حتی اگر دیدنش در بستر بیماری و هجوم آلزایمر به آن ذهن زیبا روزها عذابت داده باشد، نمیتوانی وقتی خبر مرگ «دکتر رضا براهنی» را میشنوی، با قلبی آرام بگویی: «جایش خالی!». نمیتوانی با چشمهای پر از اشک نعره نزنی و از دنیا گله نکنی؛ دنیایی که حتی هدیهی نوروزی قرن جدیدش هم «مرگ» است؛ آنهم مرگ یکی از ستونهای ادبیات ایران!
میگویم «دکتر» رضا براهنی، چون نام او بدون دکتر یا استاد کامل نبود. حتی اگر به بعضی سویههای ایدئولوژیک «طلا در مس» نقد داشته باشی، نمیتوانی انکار کنی که بیش از 50 سال پیش، کتابی تئوریک در ایران نوشته شده است که هنوز هم میتواند بخشهای زیادی از آن بهعنوان منبع، در تدریس دانشگاهی استفاده شود؛ که شاعر و نویسندهای به نام رضا براهنی در آن زمان که جواب نقد را با چاقوکشی در کافه میدادهاند، از فرم در شعر حرف زده است. اصلا اگر براهنی «طلا در مس» و «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» و «قصهنویسی» و «تاریخ مذکر» و... را هم ننوشته بود، آیا کارگاههای ادبیات او کفایت نمیکرد که از او با لقب «استاد» یاد کنیم؟! کارگاهی که بسیاری از شاعران، نویسندگان، منتقدان و مترجمان مطرح ما از دل آن بیرون آمدهاند.
وقتی بچه بودم مثل الان نبود که طرفدار براهنی بودن افتخار باشد. آنهایی که حتی یکی از کتابهایش را نخوانده بودند به او فحش میدادند که شاعر درجه یکی نیست و گفته است که شعر باید بیمعنا باشد! کمی زمان لازم بود تا بزرگتر شوم و معنی «متن نویسا» و «تکثر معنایی» را بفهمم و بدانم که در روزگاری که دعوای انجمنها بر سر جوششی یا کوششی بودن شعر بود، رضا براهنی از چه دنیاهای دیگری حرف میزده است. و البته در آن سالها براهنی هم به اوج بلوغ شعریاش رسیده بود و دو کتاب ماندگار «اسماعیل» و «خطاب به پروانهها» را نوشت تا قدرت شاعریاش را به رخ منتقدانی بکشد که برخی نقدهایشان بر آثار قدیمی براهنی چندان هم بیراه نبود.
اما وجه دیگری از براهنی که من دیرتر از شعر و نقدش شناختم، داستانهایش بود. همهچیز با خواندن «آزاده خانم و نویسندهاش» شروع شد و بعدها با «روزگار دوزخی آقای ایاز» و «رازهای سرزمین من» و... مطمئن شدم که گمگشتهام در داستاننویسی فارسی را پیدا کردهام. براهنی برای من نسخهی ایرانی «ماریو بارگاس یوسا» بود! نه اینکه آثارشان هیچ شباهتی به هم داشته باشد، بلکه از آن جهت که تمام آثارشان، حتی آنها که کمتر دوستشان داشتم، برایم کلاس آموزش نویسندگی بود. و تلخی ماجرا آن است که حتی امروز هم بعد گذشت چند دهه میبینم که نسل جوان به شعرهای براهنی اکتفا میکنند و از نوشتههای موافق و مخالفِ بسیاری پیداست که ادبیات داستانی براهنی را نخواندهاند.
گاهی میبینم که دلقکی در یک رسانه میخواهد کل کارنامهی درخشان براهنی را با یادآوری فلان اظهارنظر درست یا غلط او در پنجاه سال قبل لکهدار کند. گاهی میبینم که فلان خواننده که با اجرای اشعار براهنی مطرح شده علیه «شعر پستمدرن» مطلب مینویسد تا از زیر سایهی براهنی خارج شود. گاهی میبینم که فلان جوان که تعداد کتابهایی که خوانده به انگشتان دو دست نمیرسد، به براهنی فحش میدهد تا معروف شود. گاهی میبینم... اما اینها مهم نیست. براهنی کار خود را در ادبیات کرده و تاثیر خود را گذاشته است. زمان میگذرد و این دلقکان و هنربندان و مزدبگیران فراموش میشوند و آنچه میماند آثار ادبی براهنی است که به یک نسل راه را نشان داده است.
حق براهنی این نبود که کتابهایش ممنوع شود؛ که تبعید شود؛ که در غربت آلزایمر بگیرد و راهی آسایشگاه شود؛ که در تبعید بمیرد؛ که حتی جنازهاش به کشورش برنگردد تا هزاران نفر از طرفداران و دوستدارانش نتوانند پیکر این مرد بزرگ را تشییع کنند. حق «دکتر رضا براهنی» بیش از اینها بود و دیگر هیچ افسوسی جاهای خالی را پر نخواهد کرد. دلتنگیها و بغضها زیادند اما من دلم تنگ شده است برای نقدها و پاسخهای خصوصیاش که طولانی مینوشت و پینگیلیش، اما باز هم خواندنش زیباترین چیز جهان بود، چون بازتابی از آن ذهن زیبا بود که تا همیشه در ادبیات فارسی ادامه خواهد داشت.
۵ فروردین ۱۴۰۱
سید مهدی موسوی
برچسب ها: خبرگزاری شعر اخبار شعر ادبیات سید مهدی موسوی رضا براهنی رضا براهنی سید مهدی موسوی شعر پست مدرن درگذشت رضا براهنی روزگار دوزخی آقای ایاز چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم