1401/04/26   ترانه   کدخبر: 1490   نظر: 12   بازدید: 3633   خبرنگار: مصطفی خدایگان چاپ

سید مهدی موسوی : حال ترانه خوب نیست؛ پای پول و شهرت در میان است

سید مهدی موسوی : حال ترانه خوب نیست؛ پای پول و شهرت در میان است

سید مهدی موسوی درباره‌ی وضعیت ترانه‌ی کشور مطرح کرد: کم‌سوادی را دلیل اصلیِ کم‌شدن تعداد ترانه‌سراهای خوب می‌دانم

اختصاصی تارنا / مصطفی خدایگان- وضعیت ترانه‌ی کشور یکی از موضوعاتی است که کمتر از سایر انواع ادبی مورد بررسی قرار گرفته است. البته در فضای مجازی و برخی رسانه‌های مرتبط، یادداشت‌ها، نظرات و گفتگوهایی به‌صورت پراکنده منتشر شده اما به‌طور کلی، آنچنان که باید و شاید، این حوزه از ادبیات که بخش جدایی‌ناپذیرِ حوزه‌ی موسیقی هم هست کمتر مورد توجه منتقدان بوده و عموم نظرات و یادداشت‌ها کلی‌گویانه بوده است. خبرگزاری شعر ایران - تارنا که در زمینه‌ی بررسی حوزه‌ی ترانه فعالیت‌های زیادی داشته، این‌بار نیز به سراغ این موضوع رفته و در گفتگویی اختصاصی، وضعیت ترانه، ترانه‌سرایی و ترانه‌سرایان کشور را در دو بخش با سید مهدی موسوی بررسی کرده است که بخش اول آن پیش روی شماست.


بسیاری معتقدند عملکرد حوزه‌ی ترانه در ایران ضعیف شده و هرچه پیش می‌رود ضعیف‌تر می‌شود. برخی ترانه‌ی امروز را با ترانه‌ی دهه‌های 40 تا 60 مقایسه می‌کنند. برخی ضعف ترانه را ناشی از ضعف حوزه‌ی موسیقی می‌دانند و برخی نیز ضعف ترانه را معلولِ تقاضای مخاطب تلقی می‌کنند. منتقدین سفت و سخت‌تر هم که بیشترِ ترانه‌سرایان و خوانندگانِ امروزی را با عناوینی همچون «کم‌سواد»، «سطحی» و حتی «مبتذل» خطاب می‌کنند. نظر شما درباره‌ی این صحبت‌ها و به‌طور کلی وضعیت ترانه در ایرانِ امروز چیست؟

در مورد ترانه، نظر من کمی با نظر این دوستان متفاوت است؛ آنها همیشه می‌گویند ترانه‌ی ما در دهه‌های 40 تا 60 در اوج بوده و امروز در دوران سقوط و ابتذال است. نگاه من به ماجرا این‌قدر منفی نیست. ما از آن سال‌ها چند دهه فاصله گرفته‌ایم و در این مدت، نوعی غربال صورت گرفته است؛ ترانه‌ها و موزیک‌های ضعیف و مبتذل اکثراً از خاطره‌ها محو شده‌اند و ترانه‌های خوب به حافظه‌ی جمعی پیوسته‌اند. به همین دلیل همه فکر می‌کنند حوزه‌ی ترانه در آن دوران بسیار قوی‌تر از امروز عمل می‌کرده است. درصورتی‌که اگر موزیک‌های منتشرشده در آن زمان را مورد مطالعه‌ی دقیق قرار دهیم، می‌بینیم که در آن زمان هم ترانه‌های ضعیف زیادی داشته‌ایم. حتی بسیاری از ترانه‌هایی که ما با آنها خاطره داریم، از لحاظ تکنیکی عالی نیستند بلکه ترانه‌هایی متوسط هستند که در پیوند با موسیقی و یک صدای خوب در اذهان باقی مانده‌اند. حتی برخی از این ترانه‌های به‌اصطلاح ماندگار دارای ایرادهای اولیه‌ای هستند که ما دیگر به آنها توجه نمی‌کنیم. البته باز هم تأکید می‌کنم که ما امروز هم ترانه‌ی مبتذل یا ضعیف بسیاری داریم اما به نظرم این مسأله طبیعی است. در دهه‌ی چهل و پنجاه هم بوده و حتی در موزیک‌های خارجی هم به چشم می‌خورد. همان‌طور که ما در هر قرن، چند شاعر برجسته و صدها شاعر متوسط و ضعیف داشته‌ایم، در ترانه هم قرار نیست همه عالی باشند.


علت ماندگاری این ترانه‌هایی که می‌گویید ضعیف و حتی مشکل‌دار بوده‌اند چیست؟ آیا دلیل این ماندگاری صرفاً نوستالژیک‌بودن ترانه‌هاست یا دلایل دیگری هم دارد؟

نوستالژیک‌بودن و حسّ قوی ترانه‌ها یک عامل اساسی است اما ملودی زیبا، تنظیم خوب، صدای عالی خواننده و هماهنگ‌شدن همه‌ی اینها با هم، باعث شده تا آن ترانه‌ها لذت‌بخش و ماندگار شوند. من حاضرم درباره‌ی چند ترانه‌ی ماندگار صحبت کنم که دارای ایرادهای اساسی و اولیه‌ی ترانه هستند؛ مثل ایراد قافیه، دوگانگی زبان، تناقض محتوایی، ضعف تألیف و یک‌سری ایرادهای ابتدایی دیگر. در واقع به نظرم ما در زمینه‌ی ضعف و ابتذال ترانه تفاوت زیادی نکرده‌ایم.


شما معتقدید ترانه‌های ضعیف نه تنها همیشه بوده‌اند، بلکه تعدادشان در تمام ادوار زیاد است. آیا در مورد ترانه‌های خوب و ماندگار و خوش‌ساخت هم همین نظر را دارید؟

خیر، بی‌تعارف بگویم؛ در زمینه‌ی سرایش ترانه‌های سطح بالا، تاثیرگذار و تکان‌دهنده افت کرده‌ایم. ما قبل و بعد از انقلاب، بزرگانی نظیر جنتی عطایی، قنبری، سرفراز، زویا زاکاریان و چند عزیز دیگر را داشتیم که اکثر ترانه‌هایشان خوب و خلاق و در مجموع قابل قبول بود. ولی در این دوران، افراد کمی را می‌شناسیم که در آن حد و اندازه کار کنند؛ طوری‌که منِ نوعی مشتاقانه منتظر یک ترانه‌ی جدید از آنها باشم. در واقع تعداد ترانه‌سرایانی که با اشتیاق منتظر انتشار اثری جدید از آنها هستم، به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد! ترانه‌سرایان بسیاری هستند که مرا با یک کار یا یک آلبوم، بسیار امیدوار می‌کنند و من با شوقِ بسیار آنها را می‌شنوم و می‌گویم چقدر خوب و چقدر با استعداد است! اما به‌سرعت افول می‌کنند. 


طبعاً برخی از آنها به دلایل فنی سقوط می‌کنند اما شاید برای برخی دیگر از ترانه‌سراها مسائل مالی و به‌طور کلی تجاری‌شدنِ حوزه‌ی ترانه دخیل باشد.

شاید مسائل مالی دخیل باشد و یا شاید حتی خواسته‌های خوانندگان و آهنگسازان در میان است. در برخی از موارد، ترانه‌سرا بر اثر غم نان، فشارهای تهیه‌کننده و خواننده و سلیقه‌ی مخاطب، افت می‌کند یا وادار می‌شود کارهای مبتذل بنویسد. خود من هم با برخی از این فشارها مواجه شده‌ام؛ برای من هم پیش آمده که ترانه‌ای را که خواننده یا آهنگساز سفارش داده بوده، دقیقاً روی ملودی و با موضوعی که او می‌خواسته تحویل داده‌ام، ولی باز هم روی تغییر برخی کلمات یا ابیات پافشاری داشته است! مثلاً می‌گویند «این کلمه سنگین است» یا «این مصرع پیچیده است و ممکن است برای مخاطب قابل‌هضم نباشد» و یا «من می‌خواهم این کار را به همسرم تقدیم کنم و ممکن است از این مصرع ناراحت شود!»

البته من معمولاً تسلیمِ این نظرات غیرحرفه‌ای نمی‌شوم، حتی اگر به قیمت قطع همکاری با خواننده‌ای باشد که بهترین همکاری‌ها را داشته‌ایم. اگر من تسلیم شده بودم، امروز در کارنامه‌ی من نیز ترانه‌های مبتذل زیادی وجود داشت اما من حاضر نبودم و نیستم به‌خاطر پول، از خواسته‌هایم کوتاه بیایم.


من فکر می‌کنم اگر ترانه‌سرا به قدر کافی سواد ادبی داشته باشد می‌تواند تا حدی با خواسته‌های خواننده و آهنگساز کنار بیاید؛ به شرط آنکه خواسته‌ها را در یک فرم و صورت‌بندیِ سطح بالا پیاده کند، اما تعداد این افراد کم است. حال به نظر شما همین مسأله‌ی فقدان سواد ادبیِ کافی و عدم تخصصی‌شدن حوزه‌ی ترانه، تا چه میزان بر کاهش تعداد ترانه‌ها و ترانه‌سرایانِ ماندگار اثر گذاشته است؟

بی‌تردید بخش عظیمی از این افول، ناشی از فقدان سواد ادبی و عدم مطالعه‌ی برخی از ترانه‌سرایان جوان است. زمانی ترانه‌سرایان ما ادبیات و شعر می‌دانستند، هنرهای دیگر را می‌شناختند و یا حتی در برخی از آنها سررشته داشتند. ولی امروز می‌بینیم بسیاری از ترانه‌سرایان هنوز الفبای ادبیات را نمی‌دانند. قافیه و عروض را نمی‌شناسند و حتی در نوشتارشان غلط املایی و ایرادهای خنده‌دار دارند! وقتی هم ایرادهایشان را تذکر می‌دهی، با اعتمادبه‌نفس می‌گویند نه غلط نیست! حتی اشتباهشان تعمدی یا برای نشستن ترانه روی ملودی نیست، بلکه ترانه‌سرای ما از اشتباهش بی‌خبر است چون سوادش را کسب نکرده است. این بی‌سوادی دیگر نه به غم نان برمی‌گردد، نه به اعمال فشار خواننده و تهیه‌کننده! فقط و فقط بر عهده‌ی خود ترانه‌سرا است. 





مصاحبه با سید مهدی موسوی *


آیا عامل دیگری هم وجود دارد که بر نزول سطح ترانه‌ی امروزِ ایران اثر گذاشته باشد؟

بله در کنار همه‌ی اینها مسأله‌ی سانسور هم نقش مهمی ایفا می‌کند؛ بسیاری از ترانه‌ها یا توسط وزارت ارشاد یا صداوسیما سانسور می‌شود یا خود ترانه‌سرا در موقع سرایش ترانه، دست به خودسانسوری می‌زند و به اثرش آسیب می‌رساند. این امر کم‌و‌بیش در تمام حکومت‌های توتالیتر و جوامع سنتی وجود دارد؛ بعضی از ترانه‌سرایان با نمادگرایی و استفاده‌ از صنایع ادبی، تا حدی از تیغ سانسور می‌گذرند و آثارشان آسیب کمتری می‌بیند، اما آثار و ترانه‌سرایان زیادی نیز در این میان قربانی می‌شوند.


آن‌طور که صحبت‌هایتان بر می‌آید، در بین تمام دلایلی که به‌عنوان مشکلات حوزه‌ی ترانه‌ی ایران نام بردیم، شما تأکید بیشتری روی فقدان دانشِ ادبی و عدم مطالعه دارید.

بله ترانه‌سرا باید تا می‌تواند ادبیات کهن و معاصر را بخواند، تاریخ هنر را مطالعه کند و شناختی حداقلی از مکاتب ادبی و هنری داشته باشد. باید موسیقی را بشناسد و حداقل -در حد مبتدی- بتواند سازی مثل گیتار یا پیانو را بنوازد. اما به‌طور کلی نباید تمام تقصیرها را گردن یک گروه انداخت. شکل‌گیری این وضعیت تقصیر همه‌ی ما است؛ ما در گذشته نیز ترانه‌ی مبتذل بسیار داشته‌ایم، با این تفاوت که در آن زمان ترانه‌های خوب و ماندگار هم تولید می‌شد. نمی‌گویم امروز تولید نمی‌شود، ولی شاید فقط سالی یکی دو ترانه‌ منتشر شود که حرفی برای گفتن داشته باشند.

از طرفی نباید از یاد ببریم که بسیاری از ترانه‌سرایان ما ترانه‌های زیبا و دلنشینی دارند که هیچ خواننده‌ای حاضر به اجرای آنها نمی‌شود؛ ترانه‌های خوبِ زیادی اجرانشده باقی می‌مانند که مقصر آن، فضای موسیقی ما است؛ فضای موسیقی امروز ما غالباً از ترانه، چیزی تکراری و دست‌مالی‌شده می‌خواهد. موسیقی ما برای عبور از خطوطی که مشخص نیست چه کسی تعیین کرده، شجاعت کافی را ندارد! این مسأله در افت ترانه‌ی روزگار ما بیش از همه مؤثر بوده است.


آیا می‌توان ارزش ترانه‌های یک نسل را در همان نسل سنجید؟ یعنی این‌گونه فرض کنیم ترانه‌ای که برای نسل ما مبتذل است ممکن است برای نسلی دیگر فاخر باشد. شاید باید تحقیق و بررسیِ روان‌شناختی و جامعه‌شناختی انجام داد. باید بررسی کرد و دید که ارزش‌ها کدامند و چه تغییری کرده‌اند؟ ما فقط می‌توانیم در مورد نسبت‌ها حرف بزنیم؛ یعنی بگوییم ترانه‌های جدید نسبت به ترانه‌های نسل ما فاخر نیستند. ما که نمی‌دانیم در ذهن یک نوجوان ۱۶ ساله‌ی امروزی چه می‌گذرد. شاید چیزی که بهنام بانی و تتلو می‌خوانند همان ارزش و فخر را در ذهن او داشته باشد که حبیب و سیاوش قمیشی در ذهن ما داشت. 

موضوع ترانه را تا حدی می‌توان بر اساس نسبت‌های زمانی و مکانی سنجید، اما به‌طور کلی بین سلیقه‌ی مخاطب خاص و عام هنر تفاوت وجود دارد و بسیاری از خوانندگان و آهنگسازان، آگاهانه برای مخاطب عام موزیک می‌سازند؛ همان‌طور که یک کارگردان فیلم گیشه‌ای می‌سازد و از مخاطب هدف خود آگاه است. البته جالب است که همان مخاطب عام شاید نوعی از موسیقی را برای رقص و سرگرمی و ماشین بپسندد ولی اگر از او بخواهی چند موسیقی فاخر انتخاب کند یا حتی آهنگ‌های ماندگار زندگی‌اش را نام ببرد، به آن موزیک‌ها اشاره نخواهد کرد.


و این امر در تمام زمان‌ها و مکان‌ها وجود دارد؟

بله، مخاطب عام در تمام جهان معمولاً ترانه‌ی سطحی و موسیقی پیش پا‌ افتاده را بیشتر دوست داشته و دارد و همواره روشنفکران و موسیقی‌دانان، به این موضوع اشاره کرده‌اند. این وضعیت مربوط به امروز و دیروز نیست، اما نمی‌شود انکار کرد که با افزایش سرعت مدرنیزاسیون و همچنین سلطه‌ی شبکه‌های اجتماعی، تمایل جامعه به سمت هنرِ مصرفی و عامه‌پسند بیشتر شده است. خواننده‌هایی هستند که چندین میلیون طرفدار دارند ولی وقتی با موسیقی‌دانان جدیِ خارج از ایران صحبت می‌کنید می‌گویند اینها خوانندگان «تینیجری» هستند و اصلاً آنها را جدی نمی‌گیرند که بخواهند در موردشان بحث کنند. البته منظور من یا آنها در اینجا توهین به نوجوانان عزیز نیست، بلکه این منتقدان، تینیجری را به شکل اصطلاحی آن به‌کار می‌برند. همان‌جور که ما اصطلاح «پاورقی‌نویسی» را به‌کار می‌بریم و منظورمان تمام داستان‌هایی نیست که به شکل پاورقی منتشر شده‌اند.


آیا ترانه‌سرا باید اجازه بدهد که این نوع مخاطب، او را به سمت خود ببرد؟ آیا ترانه‌سرا باید به‌خاطر دل آنها ترانه‌ی مبتذل بنویسد؟ 

بسیاری از مردم شعرهای پشت کامیونی را دوست دارند. شعرهایی شعاری که معمولاً از لحاظ ادبی ارزش چندانی ندارند. آیا مهدی موسوی باید مناسبِ آنها شعر بگوید؟ آیا باید به این خواسته‌ی آنها تن داد؟ شاید انتظار مردم از نقاش این باشد که فقط منظره بکشد یا چند پرتقال و سیب و گلدان! آیا باید تمام آثارِ نقاش ما این باشد؟ در تمام حوزه‌های هنری، مخاطب عام وجود دارد اما نه به اندازه‌ی موسیقی و ترانه. البته این تفاوت طبیعی است، چون هنرهایی مثل تئاتر یا نقاشی یا شعر چیزی در حاشیه‌ی زندگیِ انسان مدرن هستند. شاید فقط 10 درصد از مردم، هنر و ادبیات جدی را دنبال کنند. می‌بینید که روز به روز هم میزان مطالعه کمتر می‌شود و همان مقدار کم هم به مطالب فست‌فودی و سطحی محدود می‌شود. در عوض، موسیقی و ترانه به زندگی مردم گره خورده است؛ اتفاقاً آن‌هم عامه‌پسندترین نوع موسیقی! در کافه‌ها، ماشین‌ها، رادیو و تلویزیون، در هندزفری عابران و... صدای موسیقی است که می‌آید. پس طبیعی است که مخاطب عام در حوزه‌ی شعر و ترانه فراوان‌تر باشد.


البته 10 درصد کم نیست!

نه کم نیست؛ می‌شود 8 میلیون ایرانی و ای کاش ما شاعران واقعاً 8 میلیون مخاطب داشتیم. آن زمان کتاب‌هایمان به چاپ چندم می‌رسید –یعنی چند هزار نسخه! اما این واقعیتِ ماجرا نیست! من که به قول خیلی‌ها پرمخاطب‌ترین شاعرِ در قید حیات ایران هستم، کمی بیش از 200 هزار دنبال‌کننده در اینستاگرام دارم و فروش کتاب‌هایم به‌مراتب از این هم کمتر است. اما شما می‌بینید که یک موزیک مبتذل از یک خواننده‌ی درجه چندم، چندین میلیون بار فقط از یک سایت شنیده شده است! در هر صورت یکی مثل من حاضر نیستم به‌خاطر شهرت و پول، آثار مبتذل تولید کنم. شاعرانی هستند که این کار را می‌کنند ولی بیشترِ شاعران مطرحِ ما به این فضای سخیف تن نداده‌اند. 


در عوض بیشترِ ترانه‌سرایان ما به خواست این مخاطب و به این فضای سخیف تن می‌دهند! 

به قول آن ترانه‌ای که دکتر اصفهانی اجرا کرده است: «واسه نونه!». اغلب این عزیزان هنر خود را در قبال پول می‌فروشند. توانِ مقاومت در برابر پول و شهرت را ندارند. وقتی یک خواننده‌ی معروف به آنها سفارش ترانه می‌دهد، دست و دلشان می‌لرزد و دوست دارند به هر قیمتی که شده با او کار کنند، در صورتی‌که من در این چند دهه سفارش‌های بسیاری از خواننده‌های مطرح ایرانی را رد کرده‌ام، چون انتظاری که از من و ترانه‌ام داشته‌اند با اصول فعالیت هنری من در تضاد بوده است. شاید آن همکاری‌ها باعث وقوع اتفاقات خوبی در زندگی و مسیر هنری من می‌شد ولی رد کردم چون نمی‌خواهم برخلاف اعتقاداتم کار کنم. برای من خلق یک اثر هنری خوب به شهرت و پول و هر چیز دیگر رجحان دارد.


پس نظر شما این است که طیف اصلی ترانه‌سرایان ما گوش به فرمان مخاطب عام هستند و به‌خاطر پول و شهرت به سمت تولید آثار مبتذل می‌روند؟

شاید برخی از ترانه‌سرایان ما ناراحت شوند اما بله، همین چیزهاست که سطح کار ترانه‌سرایان را پایین آورده‌ است. با این‌حال هیچ‌کس غیر از خود ترانه‌سرا مقصر نیست؛ در تمام حوزه‌های هنری مخاطب عام وجود دارد اما در آن حوزه‌ها، اکثر هنرمندان از سلایق عام تبعیت نمی‌کنند. در حوزه‌ی موسیقی و ترانه متأسفانه حرف اول را بیزینس می‌زند؛ پس بسیاری ترانه‌سراها بدون توجه به رسالت هنری خودشان، چیزی را می‌نویسند که طرفدارِ بیشتری دارد. درحالی‌که وظیفه‌ی آنهاست که با سرودن ترانه‌ی خوب، گوش مخاطب را به آثار فاخر عادت دهند و سلایق را تغییر دهند. بدتر از همه، این پول و شهرت باعث شکل‌گیری مافیایی شده است که یک جوان با استعداد را مجبور می‌کند برای اجرای اولین ترانه‌اش به هر چیزی تن بدهد؛ از اجرای رایگان اثرش گرفته تا شرکت در کارگاه ترانه‌سرایان قدیمی و پرداخت هزینه‌های هنگفت، تا رابطه‌ی نامتعارف با برخی از خوانندگان و آهنگسازان و ترانه‌سرایان پیشکسوت تا سرودن مبتذل‌ترین کلماتی که باب دل بعضی استودیوهای «از ‌تولید‌ به مصرف» است، تا اتفاقات تلخ دیگری که ترجیح می‌دهم در اینجا مطرحشان نکنم. چرا رابطه‌ی بین خواننده، آهنگساز و ترانه‌سرا به‌طور سالم و بدون هیچ واسطه و باندبازی‌ای شکل نمی‌گیرد؟ چون پای پول و شهرت در میان است!


در سینما چطور؟

سینما هم مثل موسیقی و ترانه است؛ امروزه حتی گاهی می‌بینیم که مطرح‌ترین کارگردانان ایران به‌خاطر مسائل مالی و پیدا کردن تهیه‌کننده، به خواسته‌ی مخاطب عام تن می‌دهند و فیلم‌های گیشه‌ای می‌سازند. من از آنها گله‌ای ندارم چون بدنه‌ی سینما از تجارت ساخته شده است. هزینه‌ی فیلم‌سازی بسیار بالاست و فیلم‌ساز ناچار است به‌خاطر تأمین بودجه، تن به خواسته‌های تهیه‌کننده و سلیقه‌ی مخاطب عام بدهد، ولی خرج ترانه‌سرا فقط یک کاغذ و قلم است! او مجبور نیست به چیزی تن بدهد و امکان «نه گفتن» و مقاومت را دارد. در علم پزشکی به این وضعیت «سیکل معیوب» می‌گوییم. پذیرش و تبعیت ترانه‌سرا از سلایق مبتذل یک سیکل معیوب ایجاد می‌کند؛ ترانه‌سرا کار مبتذل تولید می‌کند. سپس آن کار مبتذل، ذهنیت مخاطب را مبتذل‌تر می‌کند و سلیقه‌ی او را به سمت ترانه‌های نازل‌تر می‌برد؛ در نتیجه مخاطبِ موسیقی ما از آن سطحی که در آن قرار دارد به سطحی پایین‌تر نزول می‌کند؛ حالا این سیکل معیوب روی ترانه‌سرای بعدی اثر می‌گذارد و او با شدت بیشتری مجبور است مبتذل بنویسد؛ و این سیکل معیوب بین هنرمند و مخاطب ادامه می‌یابد تا جایی‌که دیگر چیزی از هنر و ادبیات باقی نماند.


با در نظر گرفتن این نکته که مخاطب عام همیشه وجود داشته و خواهد داشت، آیا می‌توان پایانی بر این وضعیت متصور شد؟ آیا راهکاری برای پیشگیری از گسترش این ابتذال در موسیقی و ترانه وجود دارد و می‌توان روزی را دید که مبتذل‌سرایی و مبتذل‌خوانی به کمترین حد خودش رسیده باشد؟

مبتذل‌سرایی همیشه وجود داشته و خواهد داشت و نمی‌توان در مقابل آن ایستاد. نه به‌خاطر اینکه مبتذل‌سرایان وجود دارند؛ به این علت که مخاطبِ آن وجود دارد و تا زمانی‌که مخاطبش وجود داشته باشد، یک نفر پیدا می‌شود که اثر هنری مبتذل خلق کند. 

بخش دیگری از این وضعیت نیز حاصل نابسامانی فرهنگی است؛ بسیاری از ژانر‌های موسیقی در ایران ممنوع هستند. بسیاری مجوز نمی‌گیرند و آنهایی که مجوز می‌گیرند ترانه‌های خود را با فشار و سانسور و سختی‌های زیادی منتشر می‌کنند. پس اگر به اصل کلمه‌ی مبتذل که از «بذل» می‌آید رجوع کنیم می‌بینیم این ترانه‌ها مثل فست‌فود‌ها و جانک‌فودهای بدون ویتامین و بدون فایده برای بدن هستند و فقط شکم را سیر می‌کنند. نه اندیشه‌ی عمیقی را انتقال می‌دهند و نه مضمون خاصی دارند؛ جریان‌سازی و تحول که بماند! در عوض چون بی‌خاصیت هستند معمولاً خوب مجوز می‌گیرند، یا اگر بدون مجوز هم منتشر شوند، مخاطب میلیونی خود را دارند!

آن ترانه‌سرایی که از طرف وزارت ارشاد، صدا و سیما، مسئول کنسرت، تهیه‌کننده، خواننده، آهنگساز و مخاطب، تحت‌فشار باشد –و خود نیز برای هنرش احترام و ارزش قائل نباشد- طبیعتاً مبتذل‌سرا می‌شود. 


در مورد ترانه‌سرایی مبتذل زیاد حرف زدیم اما درباره‌ی خود ترانه‌ی مبتذل صحبتی نشد. ترانه‌ی مبتذل چیست و یک ترانه چگونه مبتذل می‌شود؟

بسیاری گمان می‌کنند ترانه‌ی مبتذل ترانه‌ای ا‌ست که چند واژه‌ی رکیک یا به قولی بالای 18 سال در آن وجود دارد، اما اتفاقاً مبتذل‌سرایی در کلمات نیست؛ در مفهوم و ساختار است. مثال می‌زنم؛ اگر شما کلمه‌ی «خر» یا یک فحش را در ترانه‌ی خود به‌کار ببرید آن ترانه لزوماً مبتذل نمی‌شود. ترانه با مضمون و ساختارِ سطحی، مبتذل می‌شود. هیچ کلمه‌ای به خودیِ خود نه مبتذل است و نه فاخر. به این بیت زیبای سعدی دقت کنید: «گاوان و خران بار بردار/ به زآدمیان مردم‌آزار». سعدی گاو و خر را در شعرش آورده است، آن‌هم با کنایه‌ای توهین‌آمیز ولی در اینجا هیچ‌کس احساس ابتذال نمی‌کند. وقتی از ابتذال حرف می‌زنیم مخاطب ما نباید فکر کند که منظورِ ما دایره‌ی واژگانی خاص یا پرداختن به موضوعی مثل عشق و روابط جنسی و امثالهم است. مشکل از تفکر و اندیشه‌های سطحی و مبتذل است که با زیباترین کلمات نیز باز هم مبتذل هستند.


ادامه دارد.../ اتمام خبر


گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا رادیو تارنا دانلود دکلمه ترانه سرایی مصطفی خدایگان خبر شعر آموزش ترانه سید مهدی موسوی گفتگو سید مهدی موسوی TARNA اشعار سید مهدی موسوی مهدی موسوی شاعر سید مهدی موسوی ترانه خبرگزاری ادبیات مصاحبه سید مهدی موسوی

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.