باران سراها؛
واژه باران یکی از پر تکرار ترین و زیباترین مضمون های ترانه های ماندگار است.
به گزارش خبرگزاری شعر ایران - تارنا : باران یکی پر حس ترین و عمیق ترین واژه های ترانه ها شده است، اشاره به معشوق و یار و مجاز از اشک و دلتنگی است.
زیباترین اشعاری که با مضمون باران سروده و اجرا شده است را بخوانید:
پوریا سوری
من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا
اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من
عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا
من غریق رود هاى خفته در نام توام
مرغ دریایى کجا و بیم از طوفان کجا
هرچه کوی ات دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر
در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا
کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است
نور خورشید انعکاس چشمه ى روى تو است
بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است
خواب چشمان مرا امشب خیالت برده است
*********************************
اهورا ایمان
با من امشب زیر باران گریه کن
سر به زانوی خیابان گریه کن
مو به مو پیچ وخم هر کوچه را
با خم موی پریشان گریه کن
یا از اول دل به رویایی نبند
یا بر این رویای ویران گریه کن
عشق سلطان است و باقی بنده ایم
زیر تیغش پایکوبان گریه کن
درد را باران نمی شوید ولی
زیر باران زیر باران گریه کن
*********************************
*********************************
وحشی بافقی
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبیست
به زیر آ وار گاه پایکوبیست
مزار تشنه جوباران پراز سنگ
بزن باران که وقت لایروبیست
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام غرقه در خون دیارم
بپا کن پرچم رنگین کمان را
بزن باران که بی صبرند یاران
نمان خاموش گریان شو بباران
بزن باران بشوی آلودگی را
زدامان بلند روزگاران
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبیست
به زیر آ وار گاه پایکوبیست
مزار تشنه جوباران پراز سنگ
بزن باران که وقت لایروبیست
*********************************
علی صفری
بزن باران ببار از چشم من
بزن باران بزن باران بزن ,
بزن باران که شاید گریه ام پنهان بماند
بزن باران که من هم ابری ام
بزن باران پر از بیصبریم
بزن باران که این دیوانه سرگردان بماند
بهانه ای بده به ابر کوچکه نگاه من
بر اوجه گریه ها فقط تو میشوی پناه من
به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست
دلم گرفته است به این دله شکسته جان بده
تو راه خانه را به پای خسته ام نشان بده
به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست
بزن باران ببار از چشم من
بزن باران بزن باران بزن ,
بزن باران که چتر بسته یعنی دل سپردن
بزن باران که من هم ابری ام
بزن باران پر از بیصبریم
بزن باران نوازش از تو باشد گریه از من
بهانه ای بده به ابر کوچکه نگاه من
بر اوجه گریه ها فقط تو میشوی پناه من
به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست
دلم گرفته است به این دله شکسته جان بده
تو راه خانه را به پای خسته ام نشان بده
به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست
بهانه ای بده به ابر کوچکه نگاه من
بر اوجه گریه ها فقط تو میشوی پناه من
به داد من برس بیا به داد من برس
دلم گرفته است به این دله شکسته جان بد
ه تو راه خانه را به پای خسته ام نشان بده
به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست
*********************************
احسان حائری
از آسمانم، ماتم ببارد
هراسِ ِ بی تو ماندنم ادامه دارد
نمینویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیالِ واژه بی تو؟
به لب رسیده جان! کجایی؟
که برده طاقتم جدایی
باران تویی! به خاکِ من بزن
بازا ببین که بی مهِ تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی! به خاکِ من بزن
بازا ببین که در رهِ تو من
نفس بریده در گذارم!
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراههای خموش و تار، بی عبورم
نمیتوانم دگر برویم
که من اسیرِ این خزانِ تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی؟
رهی نمانده تا رهایی
*********************************
اشعاری که با باران سروده شده است
*********************************
رحمان شکوفهپور
یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از قلبم گناهم
این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدای
می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی
سفر بخیر سفر بخیر مسافر من
گریه نکن گریه نکن به خاطر من
باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را با تو ای عاشق ترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا سینه ی من دشت غم ها
*********************************
مرتضی ساعت چی
پیش از خداحافظیت چتری به دستت میدهم
آهی به راهت میکشم شاید که برگردی
به جای هر حرفی فقط خطی ز چشم خیس خود
تاب نگاهت میکشم شاید که برگردی
باران ببارد میروی باران نبارد میروی
این بغض بی صاحب چرا از تو ندارد پیروی
بی من شدی راهی چرا از من نمیخواهی چرا
کاری کنم پیدا کند پایان خوش این ماجرا
قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
گفتم خداحافظ ولی در دل چه آهی دارم ای عشق
غیر از تماشای تو در باران چه راهی دارم ای عشق
بعد از تو این باران تو را هر بار به یادم خواهد آورد
چیزی نمیماند از این عاشق در عشقت بد آورد
باران ببارد میروی باران نبارد میروی
این بغض بی صاحب چرا از تو ندارد پیروی
*********************************
اتمام اشعار/
برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا شعر باران ترانه باران شعرهایی با باران باران شعر متن بارانی شاعران باران