1401/05/10   شعر امروز   کدخبر: 1510   نظر: 0   بازدید: 2463   خبرنگار: شمیلا شهرابی چاپ

ساناز صفایی: گاه انزوا بار تراژدیک عمیقی برای هنرمند دارد

ساناز صفایی: گاه انزوا بار تراژدیک عمیقی برای هنرمند دارد

ساناز صفایی که معتقد به وجود ابتذال در هنر و ادبیات است راه رسیدن به دموکراسی اجتماعی را مطالعه در این زمینه و عدم انزوای هنرمندان میداند.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران- تارنا:  ساناز صفایی شاعر و نویسنده و پژوهشگر متولد شهریور ۱۳۶۰ بعد از سال‌ها دوری از حوزه ادبیات قرار است بیش از گذشته قلم فرسایی کند و تاثیرات شگرف و ماندگاری از خود بر جای بگذارد ،همین امر باعث بوجود آمدن گفت‌وگویی با عنوان مولف و تأثیر آن بر مخاطب شده است.


با اینکه سال‌ها از مجامع ادبی دور بوده‌اید اما در مدت زمان کوتاهی که فعالیت خود را از سر گرفته‌اید نظر مخاطبین زیادی را جلب کردید، دلیل این محبوبیت را چه می‌دانید؟

نظر لطف دوستان است، در اصل برای من سال‌ها انزوا، سال‌های دل‌ کندن‌ها و دل‌بریدن‌ها بود. مدت‌های مدیدی را به اندیشیدن گذراندم. کارهایی مهمی بود که می‌بایست به اتمام می‌رساندم،

رمانی در دست نوشتن داشتم که برایم به اتمام رساندنش مهم بود. در سال هشتاد این رمان از( نشر چشمه) فیفا گرفت و بعدها  به دلایلی قطع همکاری با آن انتشارات صورت گرفت‌،و با نشر دیگری همکاری را شروع کرده ام.

در این حین به این نتیجه رسیدم که بهتر است تحصیلاتم را ادامه بدهم، بیشتر بنویسم و بیاندیشم، بیشتر بخوانم و بر دانسته‌هایم بیافزایم.

گویا انزوا بار تراژدیک زیادی برای ساناز صفائی داشت. عمقی به درک و فهم انسان بودن من بخشید! که اگر هر انسانی تجربه‌اش کند، احساس می‌کند تمام سختی‌ها و مصیبت‌ها لحظه ای بیش نیست.انزوا (فی نفسه خود شعر) است.


من همیشه عاشق همنوعان خود بوده ام، اگرچه از آنها فراری بوده و هستم. ولی با عشق برگشته‌ام و با عشق هم می‌مانم و چنانچه ببینم بودنم بار مثبتی دارد، تلاش بیشتری هم خواهم کرد.

باید بگویم محبوبیتی که گفتید چیزی به ما آدم‌ها اضافه نمی‌کند من آن را تنها دریچه‌ی کوچکی به جهان مخاطب می‌بینم. که از طریق آن راه موفقیت برای هنرمند گشوده می‌شود.

خوب می‌دانیم اگر جامعه‌ی دمکرات می‌خواهیم باید ادبیات و هنر و ... را دنبال کنیم در دوران تخصصی شدن دانش، انزوا دیگر معنا ندارد و دلیل اصلی برگشت من تنها خود مخاطب بود.



حال پس از از سال ها دوری،چه تغییراتی در ادبیات مشاهده کرده‌اید؟

به غیر از عده‌ی معدودی که همیشه کارهای جدی را ترجیح می‌داده‌اند، کارهای دهان پر کن، کارهای روتین که آنها را از هنرمند به من هنرمند تبدیل کند، بی تعارف می‌گویم واقعا حسی غیر قابل توصیف را تجربه کردم انگار به جهان دیگری سر ریز شده ام، به دنیای ماورایی همه چیز تغییر کرده است. 

من بیشتر اوقات کتاب می خوانم، موسیقی گوش می‌دهم البته نه هر موسیقی را بیشتر قدیمی، اگر هم موزیک جدیدی باشد قطعا کار دوستانی است که می شناسم. بنابراین از این فضاها کاملا دور بوده ام. تا اینکه برگشتم و در مرکز قرار گرفتم باور کنید به محض وارد شدنم به هر حوزه از هنر، ابتذال را به نمای درشت دیده ام و می‌بینم.

خود همین اپلیکیشن اینستاگرام( صحرای محشر) بود.


خوب خورده نمی‌گیرم بشر همیشه دنبال کارهای دم دستی و سهل و ممتنع است. چرایی اش از کجا نشئت می‌گیرد، اینهمه رو بودن، در سطح بودن، الان برایتان توضیح می دهم. وقتی سرانه مطالعه را نگاه می‌کنیم باید بگویم خنده دار که نه تاسف باراست، نمی‌دانم چه بگویم؟!

به قول ( ماریو بارگارس یوسا)  بیشتر مطالعه برای خانم‌ها می‌باشد و زمانی که مردی کتابی خریداری می‌کند و می‌پرسیم برای چه کسی می‌خواهید، اکثرا پاسخ می‌دهند برای همسر یا فرزند( دختر) می‌خواهد و می‌پرسیم چرا خودت مطالعه نمی‌کنی پاسخ آن‌ها کوتاه و اینگونه است خوب معلوم است (زنان)وقت بیشتری دارند، ما آقایون سرمان شلوغ است. چه چیزی تاسف بارتر از این می‌تواند باشد که مردها بسیار اندک، انگشت شمار وتعیین شده مطالعه کنند.

یکی از دلایل حرکت در سطح هم همین است نبودن مطالعه و یک حرکت جنسیتی و یک سیر مرگ آسایی را به سمت ابتذال نشان می‌دهد.


آیا به هر کسی که اثری را چاپ و منتشر می کند می توان آنرا مولف نامید؟


بی‌شک یک نه قاطع در پاسخ این سوال خواهم داد. چاپ و انتشار یک اثر به معنای جوهر و پرسه مکانیکی است.

ولی چند اثر ( صد سال تنهایی) «مارکس» شده است، چند اثر (جنگ و صلح) یا اثر (شهرام شیدایی) یا (فروغ فرخزاد)، (شیم بورسکاد) شده است؟!

من به شدت و جداً مخالف بسیاری از اثرها  چاپ شده یا اثرهایی که چاپ می‌شوند هستم.مولف بودن صرفا بستگی به اثر دارد و ماندگاری اثر حکم مولف بودن را برای صاحب آن کتاب تعیین می‌کند.



از نظر شما یک اثر فاخر و قابل تامل چه ویژگی‌های شاخصی دارد؟


بستگی به اینکه چه اثری باشد نیز دارد.یک اثر (سینمایی) یا (نمایشنامه)، داستان یا شعر است. البته از لحاظ درنظر گرفتن یک کل  هنر فاخر ویژگی‌های خاص خود را دارا است.

مثلا در ادبیات داستانی، طرح داستان، شروع میانه و پایان آن، شخصیت پردازی و زاویه‌ی دید، تعلیق و‌کنش داستانی، توصیف به جا، ساختار و  درون مایه سبک و‌لحن همه لازمه یک داستان یا رمان است. خوب می‌توان سوال کرد، آیا  داستانی که همه ویژگی‌های فوق را  دارد یک اثر فاخر می‌باشد!

پاسخ صریحا خیر است. این تنها یک اثر بی نقص است.


من به ساختار هرمنوتیک شما را ارجاع می‌دهم. اثری که دارای هرمنوتیک است و زیبایی شناسی دارا ست، بی‌شک می‌تواند مقدمه ای را داشته باشد، سرکشی جامعه را در آخر داشته باشد.

مثلا ما به مراسم تدفین می‌رویم می‌دانیم که  در آن مراسم رقص و پایکوبی نیست. بطور کل می‌باست نوع پوشش خاص، رفتار و منش سوگوارانه را رعایت کنیم و در اینصورت است که می‌شود با شخصیتی زیبا و فهیم، مبادی آداب بنظر برسیم و در زمره سوگواران محترم قرار بگیریم .


اگر این دیگری ها را نداشته باشیم کسی به ما نمای زیبا را نمی‌دهد. قطعا نه نمی‌دهد! زیبایی حرف آخر را می‌زند.

و در هنر صرفا لذت بردن نیست، بلکه همه چیز است. یعنی زبان، دغدغه، خواستگاه است. خواستگاه‌هایی مختلف. نوآوری و بلوغ، چند صدایی، هرمونتیک و شناخت حس که در زیبایی خلاصه می‌شود.

اما زیبایی آن چیزی که ما بگوییم یک اثر زیباست. این را می‌شود گفت لذت بردن. زیبایی مثلث طلایی است که در واقع می‌توان نمونه بارز آن را در اثر مونالیزا دید، یک تناسب کامل را دارا است.



اگر بخواهید به دوستان مولف و شاعر راهکار ارائه بدهید یا کتابی معرفی کنید آن چیست؟

اگر بخواهم راهکار ارائه بدهم.البته که نمیتوانم بگویم خودم را در این جایگاه نمی‌بینم.

قطعا بعد از سال‌ها مطالعه و ۲۲ سال سابقه و تلاش در این حوزه و تدریس باعث می‌شود بتوانم با تمام احترامی که برای مخاطبان قائلم و ارادتی که به  هر نو سلیقه مخاطب توصیه کنم به بیشتر مطالعه کردن، خصوصا رمان و داستان.

شاعر، مجمسه ساز، برج ساز. همه آنها که می‌خواهند مولف اثری خاص باشند باید رمان های موفق دنیا را بخوانند تا ذائقه شان شکل بگیرد. «داستایوسفکی» «مارکس گابریل» و بزرگان دیگر»

البته اول نظامی، فردوسی و سعدی و طالب  کتاب های زبان مادری خود را بخوانیم که زبان را به التیناویل ارجاع می‌دهند بعد آثار دیگر.

من تنها توصیه و راهکاری  که می‌توانم ارائه بدهم، مطالعه و خواندن، خواندن، خواندن و سپس بیشتر اندیشیدن است.و متاسفانه آنقدر که این روزها فیلم‌ها و سریال‌ها دیده می‌شود مطالعه...سینما مسلماً می‌تواند آموزنده باشد و راهکار بدهد شکی در آن نیست.

اما این خلاصه شدن در ادبیات تصویری کفایت نمی‌کند و باید مطالعه هم بشود.  چیزی که بسیار مشهود است، غلط املایی است و این هم دلیل عدم مطالعه است. موج فرهیخته هم  درگیر این موضوع هستند به شدت در کتاب‌های که برای ویراستاری یا مقدمه نویسی می‌گیرم غلط املایی مشهود است. 


گاه در یک انجمن یا نشست ادبی شعر یا اثری خوانده یا شنیده می‌شود که فی المثل تمام نکات صحیح نویسی را رعایت کرده اما مخاطب با آن اثر ارتباط برقرار نمی‌کند دلیل این موضوع چیست؟

به نظر من صرفا سلیقه مخاطب دخیل است، وقتی یک شعر تمام ویژگی‌های یک اثر خوب را دارد اما مخاطب ارتباط نمی‌گیرد این مقوله بر می‌گردد کاملا به سلیقه شخصی آن فرد نه نقاط ضعف مولف یا اثر تالیف شده.


وحرف آخر

سپاس از شما خوانندگان گرامی. توصیه می‌کنم دوستان عزیز، ادیبان فرهیخته را به مطالعه بیشتر و بیشتر باشد که ادبیات ما غنی تر شود.


اتمام گفت و گو /

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا شعر شمیلا شهرابی ساناز صفایی دکتر ساناز صفایی پژوهش هنر

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.