1401/09/25   شعر امروز   کدخبر: 1579   نظر: 0   بازدید: 3023   خبرنگار: زهره رضوانی چاپ

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست؛

سیمرغ و مگس در ادبیات پارسی

سیمرغ و مگس در ادبیات پارسی

همیشه در دل تمدن‌ها، ادبیات فولکلور حضور پر رنگی در زندگی مردم داشته و دارد. یکی از آنها در معرفی پرنده‌ای افسانه‌ای به اسم سیمرغ است که شاعران کهن با تقدس بسیار از آن گفته‌اند و در تقابل آن حشره‌ای دو بال با دو چشم مرکب‌ درشت به اسم مگس است.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران -تارنا: عطار چنین قصه‌سرایی می‌کند که روزی روزگاری همه مرغان در یکجا جمع شدند. همهمه‌ای که در بینشان بود این را می‌‌رساند که می‌گفتند چرا همه کشورها پادشاه دارند و ما نداریم. بعضی‌ها هم می‌گفتند بی‌شاه بودن درست نیست و هدهد در میان آنها سیمرغ را برای رهبری پیشنهاد داد که در شکوه و زیبایی و خرد بی‌همتا بود. ولی آشیانه‌اش بر درختی پشت کوه قاف بود و اینچنین پرنده‌ها مشتاق دیدار سیمرغ و آماده رفتن به قاف شدند؛ اما جمعیت زیادی از آنها به خاطر خطرات فراوان پوزش خواستند و تنها تعداد سی‌‌مرغ باقی ماند...
و در ادامه از زیباترین داستان‌های شاهنامه  زال و سیمرغ را نیز می‌توان بر شمرد.

گفتنی است در تقابل با این پرنده افسانه‌ای و یا پرنده‌ها و حیوانات دیگر، جانوری کوچک و دوبال با چشم مرکب‌درشت به اسم مگس نیز آمده است؛ که دستخوش طنز و قصه‌ها و شعرها شده است و یا مثال ضعف و ناتوانی‌است

«آمدشدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد»
(منسوب به خیام)

«نرسم در خیال تو چه عجب
که مگس در عقاب می نرسد»
(از دیوان خاقانی)

و یا شعر فریدون مشیری
که در مصرع اول سروده‌است
پشه‌ای در استکان آمد فرود
تا در مصرع آخر به این مفهوم برسد که
لیک آزادی گرامی‌تر، عزیز

و حضرت حافظ هم بیت
«ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری»

را سروده است که چندی پیش هم توسط ابراهیم رئیسی خوانده شد. و این بیت جنجالی حکایت‌ بسیار خواندنی در بطن خود دارد که حکایت منسوب به قصد تخریب مقبره حافظ و پاسخ رندانه او در این زمینه از همه خواندنی‌تر است.


آورده اند که: شاه اسماعیل سر سلسله‌ی صفویان در آن ایام که همه می‌کوفت و پیش می‌رفت، به هر جا می‌رسید مزارها و مقبره‌های مشاهیری را که به تسنن معروف بودند، از سر جوانی و تعصب، ویران و با خاک یکسان می‌کرد. وقتی به مقبره‌ی حافظ رسید، از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم حافظ محبوب عالم، پاره ای تأمل و ملاحظه کرد، از امرا و اصحاب صلاح پرسید، حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: “باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد! چون حافظ هم رند و لاابالی بوده، هم شیعه نبوده. ” یکی از اصحاب - ملا سید عبدالله تبریزی - که از بس در کارها سمج بود شاه اسماعیل به او “ملا مگس” لقب داده بود (و همیشه همه جا او را ملا مگس می‌خواند و این لقب او سخت مشهور و زبانزد همگان شده بود، چنان که نام و عنوان اصلی او را کم کم به فراموشی سپرده بود)، در خراب کردن مقبره‌ی حافظ از همه بیشتر اصرار می‌کرد و ترکتازانه داد سخن می‌داد. عاقبت شاه اسماعیل گفت: “از دیوانش فال می‌گیریم.” و گرفت. خوشبختانه به دلخواه شاه اسماعیل این بیت منسوب به حافظ آمد که

«حافظ ز جان محب رسول است و آل او
حقا بدین گواست خداوند داورم»

شاه اسماعیل خوشحال شد و لبخند خرسندی به لب آورد و از ویران کردن مزار حافظ درگذشت. اما ملا مگس همچنان پافشاری می‌کرد. شاه اسماعیل باز دیوان را برداشت، گفت: ای خواجه جواب ملامگس مبرم را هم بده.” و فال گرفت و گویای مورد و مقال و حال، این بیت فال بر آمد

«ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می‌داری»

البته صحت این حکایت‌ها مشخص نیست و آنچه اهمیت دارد کاربرد این شعرها در جایگاه و وقت خود است و به قول خود حضرت حافظ

«با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد»

اما قصه است دیگر و هر قصه سر دراز دارد.

پایان خبر/


اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا سیمرغ و مگس حافظ

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.