لیلی و مجنون در گذر زمان
در ادبیات فارسی داستان لیلی و مجنون را بسیار شنیدهایم و ادب دوستان منظومهی نظامی گنجوی را نمونه جاودانی شدن نام مجنون میشمارند. این داستان در سنت ادبی ما سمبل عشقی آسمانی و پاک و نمونه عشقی ناکام، به شمار میآید.
به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: داستان مجنون نام جوانی عاشق پیشه به اسم قیس است که لیلی، دختر بزرگ قبیله بنیعامر را میخواهد ولی پدر دختر او را به قیس نمیدهد و در عوض به تاجر پولداری به اسم ابنالسلام از قبیله بنیاسد میدهد.
اگر زمان را به عقب بکشیم، خواهیم دانست که تصویر لیلی و مجنون در بشقابها نیز حک شده بود و برای جوانان آن دهه عشق دورهی دبیرستانی و بیهیچ خواستهای را به نمایش میگذاشت.
البته در روزگار ما، با حضور شبکههای اجتماعی و به لطف اینترنت عکس چهرهی لیلی و مجنون به چالش کشیده شده است اما آیا امروزه باید مجنون را در دل تاریک داستانها رها کنیم یا او را همچنان در جایگاه مقدس عشق بنشانیم!
شاید این یک سوال زرد در تاریخ ادبیات سنتی ما در مخیله کسی نگنجد و یا نتوانیم برایش جوابی به قولی درست درمان پیدا کنیم! زیرا این قبیل سوالها از چارچوب جامعه، پا را فراتر میگذارند. اگر از دریچه دیگری بیندیشیم چه! مثلا اینکه آیا بودن این سوال مشکلی را به دوش مجنون میگذارد؟ با پاسخی منفی به این سوال، میتوانیم با خیالی آسوده با مجموعهی «در غروبی ابدی» جور دیگری به تماشای پرسناژ مجنون بنشینیم و درباره طرز تفکر آدم امروزی و آدمی که چهار دهه قبلتر میزیسته، تامل کنیم.
از آنجا که محیط و جامعه مدام دستخوش تغییر است پس میتوان گفت طرز تلقی آدمها درباره یک موضوع مثلا همین عشق مجنون یکی نیست. زیرا محیط زندگی به مرور عوض شده است بنابراین پرسناژ مجنون که سمبل پایداری در عشق است هم میتواند تغییر کند. به این صورت که بعد از تجزیه و تحلیل، با نظریات علم روانشناسی روز بگوییم که شخصیت او یعنی مجنون مازوخیسم دارد. به طور ساده آدمیست که به خودآزاری دچار است. موضوع درستی یا نادرستی و اثبات این مطلب نیست. بلکه زمانه میگوید در زندگی امروزی به جایی رسیدهایم که معنی خیلی چیزها برایمان رنگ باخته است! به طور مثال به مادرانمان گفته شد با لباس سفید به خانه بخت میروید و با لباسی شبیه همان یعنی کفن از آنجا خارج میشوید. که این دیدگاه در زمانه کنونی هنر زندگی کردن محسوب نمیشود بلکه خودآزاری نام دارد. این عشق نیست و یا نمیتواند معنای زندگی را برایمان مجسم کند.
پس با این تفکر و دید جدید اگر کتاب «در غروبی ابدی» از «فروغ زمان»، فروغی که بیپروا احساسات خود را در شعرش میآورد. فروغی که با گذشت بیش از ۵۵ سال از مرگش همچنان میدرخشد را بخوانیم چنین درمییابیم که:
«فروغ»، مانند مجموعه شعر «اسیر»، خود را اسیر سنتها و محدودیتهای جامعه میداند اما علیه آنها هم قیام میکند. از آنجا که زندگی فروغ آمیخته با نظم بود در این مجموعه که نام آن را «در غروبی ابدی» ذکر کردهاند آثار منثور او را میخوانیم که شامل: نامهها، مصاحبهها، مقالات و خاطرات اوست.
در بخشی از مصاحبه فروغ درباره شخصیت مجنون چنین میخوانیم:
«برگرفته از کتاب در غروبی ابدی، به کوشش: بهروز جلالی»
«امروز همه چیز عوض شده. دنیای ما هیچ ارتباطی به دنیای حافظ و سعدی ندارد. من فکر میکنم که حتی دنیای من هیچ ارتباطی به دنیای پدر من ندارد. فاصلهها مطرح هستند. فکر میکنم که یک عوامل تازهای وارد زندگی ما شدهاند که محیط فکری و روحی این زندگی را میسازند. طرز تلقی یک آدم امروزی، من فکر می کنم، نسبت به آدمی که در بیست سال پیش زندگی میکرده کاملا عوض شده است.
من مثال سادهای بزنم. راجع به عشق صحبت میکنیم. پرسوناژ مجنون که خب همیشه سمبول پایداری و استقامت در عشق بوده از نظر من که آدمی هستم که جور دیگری زندگی میکنم، پرسوناژ او کاملا برای من مسخره است.
وقتی علم روانشناسی میآید و پرسوناژ او را برای من خرد میکند، تجزیه و تحلیل میکند و به من نشان میدهد که او عاشق نه، یک بیمار بوده، آدمی بوده که مرتب میخواسته خودش را آزار بدهد.
این است که خب به کلی عوض میشود. شما فکرش را بکنید وقتی لیلی های دورهی ما توی ماشین کورسی سوار میشوند و با سرعت 120 کیلومتر میرانند و پلیس مرتب جریمهشان میکند. آن وقت یک چنین مجنونهایی به درد این لیلیها نمیخورند، در حالی که این مجنونها، شما نگاه کنید هنوز که هنوز است توی ادبیات ما (البته ما اسم اینها را ادبیات نمیگذاریم، ولی "ادبیاتی" که بین عدهای مطرح است) هنوز که هنوز است زیر همان درخت بید نشستهاند و دارند با کلاغها و آهوها درد دل میکنند...»
گفتنی است «در غروبی ابدی» نام یکی از شعرهای فروغ فرخزاد است
روز يا شب؟
نه، ای دوست، غروبی ابديست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپيد
و صداهایی از دور، از آن دشت غريب؛
بیثبات و سرگردان، همچون حرکت باد
سخنی بايد گفت
سخنی باید گفت...
این مجموعه به اهتمام بهروز جلالی گردآوری شده است.
اتمام خبر/
برچسب ها: تارنا فروغ فرخزاد نقد ادبی بهروز جلالی نقد شعر خبرگزاری شعر و ترانه لیلی و مجنون شعر فارسی مقالات ادبی مجنون نظامی گنجوی کتاب در غروبی ابدی پرسناژ مجنون سنت ها تابو شکنی هنجار ها داستان لیلی و مجنون مینیاتور لیلی و مجنون