نقدی بر کتاب «سلام نسل فاخر» عباس درویشی؛
عباس درویشی را باید وامدار شاعر و پژوهشگر و تئوریسین بی جانشین معاصر، استاد شفیعی کدکنی دانست .شفیعی کدکنی سروده هايش را می پسندد و او را " درخت تناور غزل غرب ایران " دانسته است و بهاءالدین خرمشاهی، شعرش را لطيف، ظریف ، محکم با قالب و محتوایی استوار می شناسد .
به گزارش خبرگزاری شعر ایران_تارنا :استاد «فیض شریفی» نویسنده و منتقد منصف،باتجربه و دانش کامل در حوزه نقد توانسته است با قلم صریح و نگاهی موشکافانه شعر و ادبیات معاصر را برای شاعران و ادیبان و ادب دوستان منعطف تر و قابل درک و تا حد زیادی ماندگار کند، تاکنون نقد آثار زیادی را از این بزرگ بی مثال خوانده ایم.در یاداشت نقدی بر کتاب« سلام نسل فاخر »«عباس درویشی» شاعر معاصر را می خوانیم .
از نگاه شفیعی، شعر جایگاه خاصی در عالم هستی دارد ،... شعر معاصر از عمق انسانی تهی است .شفیعی بر این باور است که شعر باید به زندگی انسان و هر آن چيز که به انسان مربوط است ، ارتباط داشته باشد اگر نه تفننی بیش نیست و شاملو دقیقآ با هم نگره شعر بلند " شعری که زندگی است " را سروده است .
عباس درویشی هم در مجموعه ی اشعار " سلام نسل مفاخر " بر این مسأله پای می فشارد و مدام از شاعران بی تعهد و آنها که تعهد و مسئولیت را در طاقچه گذاشته اند و به سرنوشت انسان ها بی توجه اند ، حمله می برد و اتفاقا با طعنه می گويد که اگر قرار بر زیبایی و هنر برای هنر و هنر محض باشد ، بهتر از شما از عهده بر می آیم :"
آوخ ز جمع شاعران بی تعهد باد
خیزد خروش از سنگ و از اینان صدا هرگز
نوزایی انديشه را چون غده ی بدخیم
تهدید و تخريب اند و در فکر شما هرگز
ماه درشت نقرهای، نقاشی محض است
باور مکن ترفند شوم خدعه را هرگز
يخ بسته آتش در اجاق واژه ها، اما
هرگز نمی ماند زمستان، کدخدا هرگز " .
شاعر در غزل زیبا و نمادین " اما همین فردا " به مصاف شاعرانی که به اصطلاح" شعر محض " می گویند می رود. درویشی می گوید ، منطق این شاعران ، مشت است :"
گنجشککان واژه ام را پر شکستند
بال قلم را بر سر دفتر شکستند
گلدان به گلدان، اطلسی های غزل را
زیر لگد مجروح و تا آخر شکستند ...
باغ شکوفه بسته را با منطق مشت
از ریشه تا شاخه به یکدیگر شکستند
تا زهر چشم از ارغوان و گل بگیرند
پشت صنوبر را چه ناباور شکستند"
شعرهای درویشی ، ریشه در فرهنگ غنی شعر کهن و امروز زده است .او دلبستگی و شوق شديدی نسبت به ایران و فرهنگ پرشکوه گذشته دارد و از اوضاع نابسامان شعر ، بث شکوی و شکایت می کند :"
بارها در هم شکستم ، تا شکفتم
ریشه در اعماق سنگ ، اما شکفتم
چون درخت از سوز کولاک زمستان
پیله ی یخ بسته ی خود را شکفتم...
در شب شعر نفس گیر معاصر
با سپیداران پر از غوغا شکفتم ."
شعر درویشی " رمز سماع مولانا " و ظرافت غزل سعدی است .شاعر ، شعر معاصر را از " پرستو و هیاهو و عطر شب بو و تعداد آهوها و دسته ی قوها و تکاپوها و فراسوها " کم و تهی می داند :"
پوزه های قرمز یک گله گرگ هار و برف
با تو می گويد چرا ، تعداد آهوها کم است
فصل خشکستان شعر و قحطی شاعر شده است
شعر خوب ، این جا دریغا، تا فراسوها کم است
از هنر ، دریاچه ای خشکیده ماند و می روند
آب این برکه برای دسته ی قوها کم است ..."
شفیعی هم از این اوضاع نابهنجار شکوه و شکايت و حکایت می کند و با دلی پر خون از تنگای آواز و خشکسال شعر و بر باد رفتن آرزوها و آمال بشر می نالد .او در همه جا " هق هق گریه باغ و هیاهوی کلاغ می بیند :"
زان همه زمزمه و همهمه و نور و صدا
و آن همه پرده سرایان و سراپرده ی باغ
زیر این آبی بی ابر ، صدایی گر هست
هق هق گريه ی باغ است و هیاهوی کلاغ " .
درویشی در غزل " ارغوان " هم در زمینه ی سربی راه می رود و " سیلاب اشک " می ريزد و در " فصل سرد و منجمد زیر صفر باغ " زانو می شکند و می گوید :"
با قامتی تکیده تر از مشتی استخوان
در سرزمین من ، چه به انسان گذشته است
پشت چراغ قرمز شب ، این قلم نماند
این عاشق سپيده دم از جان گذشته است. "
عباس درویشی شاعری بدعت آفرین و صاحب سبک و اسلوب است .او به فرهنگ و ادب ایران زمین و اساطیر کهن عشق می ورزد و با یک زبان سخته و شسته رفته و هنری و از چند زاويه به سوژه حمله می برد :"
این جا دهان گربه ها ، بوی کبوتر می دهد
بوی سپيد واژه ی مجروح و پرپر می دهد ...
خنجر ز پشت این جا قلم ها از " قلم ها " خورده اند
این معرکه بوی " شغاد " نابرادر می دهد ..."
شاعر به اسطوره های ایرانی و ملی مثل :" رستم ، سياوش و آرش " بیش تر توجه می کند ، او به یک کهن الگوی نجات بخش فکر می کند که بیاید این بساط تخریبگر و " انتشارات تبر " را بردارد:"
تا جنگل ما ، انتشارات تبر بود
هر لحظه افتادن، وقوع یک خبر بود ..."
شاخصه های شعری عباس درویشی
یکی از ویژگیهای اشعار عباس درویشی پر رنگ کردن عنصر طبیعت گرایی و تصویرهای وظیفه مند است :"
دریا تلاقی همه ی رود و چشمه هاست
تا کی ز هم گسستن و در رستگی شویم
هر قله ، ازدحام هزاران هزاره سنگ
با هم مگر تجسم برجستگی شويم " ...
گاهی شاعر ، مثل منوچهری دامغانی نقاشی می کند و حال خوش خود را با تغییر و دگرگونی فصول بیان می کند و مانند نادر نادرپور ،از تصویر تمی تغزلی می سازد :"
با وقوع تازه ای، باغ است و غوغایی ترین
فصل تغییر و ورق خوردن ، شکوفایی ترین ...
از شکوفه، انتشار پیله ها ، در غلغله است
طرح نقاش بهار است و تماشایی ترین ...
یک تبسم ، راز آغاز به هم پیوستگی است
پاره خط ها را تلافی باش و با مایی ترین ."
و گاهی عباس درویشی مثل شفیعی کدکنی ، تصویر را برای رسالت اجتماعی و آرمانی خود به کار می برد :"
بسرای تا که هستی که سرودن اسن بودن
به ترنمی دژ وحشت این حصار بشکن. "
(شفیعی کدکنی )
مرا ز هلهله پر کن ، که خستگی با من
غرور موج و شرم از نشستگی با من
مرا بخوان به سرودن ، مرا بخوان ای عشق
که عاشقانه ترین حس بستگی با من ...
بنفشه واره، قرقگاه این زمستان را
بخوان که خطبه ی فصل خجستگی با من ...
مدار بسته ی شعر و دریچه ها مسدود
از این فضای هراسنده، رستگی با من ..."
از ویژگیهای دیگر اشعار شفیعی کدکنی و عباس درویشی ، تاسیان " یا نوستالژی " و هویت فردی و فرهنگی آنها است از مکانی که در آن زندگی کرده اند و می کنند .درویشی در غزل " فخر مفاخر " که به شفیعی کدکنی تقدیم کرده است ، به این مسأله اشاره می کند:"
آکنده از ترنم لبخندی توایم
باغ به گل نشسته ی اسفندی توایم...
تکثیر اصل و نسل هزاران سروده ای
شادا که ما اصالت فرزندی توام ...
تلفيق شعر " یوش و " خراسان " به ابتکار
ما باغ پر شکوفه ی پیوندی توایم ..."
با این نگاه ، نشابور و خراسان و کرمانشاه، نه وطن جغرافیایی شفیعی و عباس درویشی است که وطن فرهنگی آنهاست .
نشابور و کرمانشاه خلاصه تمامی فرهنگی ایران است .
شفیعی حیات خود را و کشور فرهنگی خود را با سياوش و رستم ، با عین القضات ، حلاج و سهروردی و فضل اله حرفی توسعه می دهد و با آنان نماز می خواند و عباس درویشی فرهاد و شیرین، جعفر درویشیان، پرتو کرمانشاهی، جلیل وفا کرمانشاهی، يدالله بهزاد ، ناصر گلستانی فر را به خاقانی شروانی ، مولوی ، سعدی ، حافظ ، صائب ، اخوان ثالث و شفیعی کدکنی پیوند می زند :"
شبيه سايه ی شب و بی خبر فرود آید
به فتح گستره های هنر فرود آید
جراحت تن سیمرغ و نیزه از هر سو
ز ابر سرخ بلا ، بال و پر فرود آید ...
سرآمدان هنر ، قله بان تاریخ اند
اگر که سر برود ، به که سر فرود آید ...
ستیغ نام بزرگان ، تکان نخواهد خورد
اگر که زلزله از بام و در فرود آید ."
از نگاه شفیعی و درویشی ، ترانه ها و صداها ، شعرها و شاعران سرود بر لب در متن گذشته اند ، آنها با تمام وجود آن را به روایت در می آورند یا جزیی از آن می شوند ، شاعران ، جایگاه ویژه ای در عالم هستی دارند ، درویشی می گويد:"
در مسیر نسل فردا ، تا فراسو مشعل است
يادشان باید سرآغاز کلام و زنده تر ."
عباس درویشی را باید وامدار شاعر و پژوهشگر و تئوریسین بی جانشین معاصر، استاد شفیعی کدکنی دانست .
شفیعی کدکنی سروده هايش را می پسندد و او را " درخت تناور غزل غرب ایران " دانسته است و بهاءالدین خرمشاهی، شعرش را لطيف، ظریف ، محکم با قالب و محتوایی استوار می شناسد .
شعر ای تمام هستی من ، با تو زنده ام
یک واژه از قلمرو مانایی ات منم
عباس درویشی( ۱۳۲۹ ) پسر عموی نویسنده ی شهیر علی اشرف درویشیان است .عباس درویشی کار شاعری را با گوشه ی چشمی به شاعرانی چون بیدل دهلوی و صائب تبریزی آغاز کرد اما در اندک زمانی با مطالعه ی دیوان های شاعران معاصر ایران به غزل نو گرايش پیدا کردند .ناصر گلستانی فر، شاعر آزاده ، پژوهشگر و روزنامه نگار فرهیخته و موفق شرح مبسوطی بر آثار عباس درویشی نگاشته اند و فيض شریفی در ۷۳ صفحه، اشعار این شاعر بزرگ را نقد و بررسی کرده اند و بهترین اشعار او را در این کتاب ۴۱۵ صفحه ای آورده اند .
فيض شریفی دربارهی عباس درویشی می گویند :" جمع کردن این هردوان " صائب و نيما " در یو زبان و نگاه و جهان بینی کار به غایت سخت و ممتنعی است که درویشی از پس آن برآمده است. پژوهشگر، درویشی را یک شاعر بینابینی می داند و او را در نصاب سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، فريدون مشیری و شفیعی کدکنی می داند .
درویشی به جز در غزل ، اشعار موفقی در قوالب دیگر از جمله شعر نيمايی و سپيد سروده است .شریفی بر این باور است که درویشی شاعر حماسه ، تغزل و تراژدی است .شاعر در این نوع اشعار با کلام و بیانی حماسی استارت می زند و سپس با تمی تغزلی به سمت سوگ - سرود می رود و در تراژدی مستغرق می شود ، مثال می زنند :"
بخوان که با تو بخوانم به گریه بغض آلود
که رنج تلخ اسارت مرا توان فرسود
کجا ز هم بگشایم؟ کجا ؟ در این رگبار
کبوترانه خدا را دو بال زخم آلود
تمام هستی ام از پیچ و تاب درد پر است
چنان که ماهی سم خورده ای رها در رود
به داغ سرو و صنوبر به هرکجا پیداست
قبيله ای ز شقايق که غرق شیون بود ..."
کلمات و بیان عباس درویشی در این سروده ها، همراه با جریان طبیعی اوج نمی گیرد و از همان مطلع در تغزل آغشته می شود. درویشی چندین مثنوی عالی و چهارگانه های زیبا و نيمايی های قابل تاملی هم دارد .در شعر درویشی ملازمه ای بین فشارها و معضلات و بحران های اجتماعی ایجاد می شود .در اشعار شاعر ، شکست عشقی، درد و رنج و مرگ اندیشی در اوان جوانی ناشی از حساسيت شدید پیش می آید .
هایدگر مرگ انديشی و مرگ آگاهی را یکی از وضعیت های اگزیستانس( وجودی ) ما انسان ها می داند .او می گوید :" آدمی باشنده ای ست برای مردن ." درویشی با همین نگره ی فلسفی و در این اوضاع بلبشو با خود زورآزمایی می کند و رنج و شکنج های دلخراش را بر خود روا می دارد و چون بودلر و رمبو فصلی طولانی را در دوزخ می گذراند:"
مگر در بافه ی شب ، آتش افتاد
که می بارد هوا ، خاکستر شب
کلون بسته ی دروازه بگشای
غریبی مانده آن سوی در شب ..."
کتاب قطور و مبسوط عباس درویشی کارنامه ی پنج دهه سرودن و بازتاب پاره ای از رخدادهای زمانه با مضامین مختلف است و نشان دلدادگی و دلبستگی و پیوندهای ناگسستنی با ريشه های فراگیر و مبانی فرهنگ و ميراث ماندگار شعر کهن فارسی و درهم آمیختگی جوهره ی اصالت های نغز و ناب سنت های تاریخی و دست آوردهای جهان مدرنیسم است .
عباس درویشی، عصاره و چکیده ی شاعران پیشین و شاعران معاصر ماست ، از او بعدها زیاد می گویند :"
در باغ سربی نمناک
- پیداست پیچک خاکستری دود
- در پیچ و تاب باد
یاران شاعرم
- بر گرد شعله ی آتش
در انتظار..."
به گزین اشعار عباس درویشی کرمانشاهی با نقد و بررسی فيض شريفی انتشارات حس هفتم ۱۴۰۱
اتمام خبر /
برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا اخبار شعر شفیعی کدکنی سایت شعر فیض شریفی سلام نسل فاخر عباس درویشی