نقد کتاب فریب هندسی گيلاس ها اثر سیما عبداللهی به قلم فیض شریفی
به گزارش تارنا: مجموعه شعر سپید «فریب هندسی گيلاس ها» اثر سیما عبداللهی، که به همت نشر کهور منتشر شد.فیض شریفی شاعر و منتقد برجسته ادبیات این اثر را در یادداشتی نقد و بررسی کرد .
فیض شریفی:
سراینده در کار شعر مدرن ، پیشتاز است و در زبان و بیان و مفاهیم هم
از شاعران معاصر یکی دو دههی اخیر هم فاصله گرفته است .
شاعر ، خود بر این مقر و مشعر است که در پیشانی دفتر شعرش نوشته است:" این شعرها ، نه به باغ های زمستان راه دارد ، نه به فریب هندسی گيلاس ها، و نه به شهود کوچه های مهتاب، مثل سکه های قرون گذشته در جیبمان، در ازدحام بازار ، و بلاتکلیفی. "
( ص، ۸ )
پابلو نرودا، دفتر شعری دارد به نام " باغ زمستان" که پر از پرسش است، پرسش های فلسفی، سخن های تغزلی عاشقانه برای زن اش ، ماتلید یا معشوقه اش و شعرهای سیاسی- اجتماعی برای انديشه های سوسیالیستی اش .
از این زاویه ، شعر شاعر به باغ زمستان فاصله نمی گیرد .
شاید عبداللهی به این کتاب نظر داشته باشد یا شاید شاعر می خواهد بگوید ، شعرهای من یخین نیست ، سرد نیست ، پر از آتش است و سرشار از اضطراب است .
در سطر دوم شاعر می گويد شعرم به فریب هندسی گيلاس ها و یا به باغ بهار هم راه ندارد ، شاید به این دليل موجه که شهر عبداللهی پاستورالی " یا نمایش روستایی " نیست و فریب و رنگ و لعاب فریبکارانه ای ندارد .
معلوم نمی شود این ترکيب از کجا آمده است " فریب هندسی گيلاس ها " . به هرحال شاید گيلاس هم مثل سیب یک فریب و یا شکل هندسی فریب واری داشته باشد .نمی دانم
در سطر سوم نیز شاعر می گويد شعر من به شهود کوچه ی مهتاب هم راه ندارد .شاید مقصود شاعر ، اشاره به شعر "کوچه " فريدون مشیری باشد :" بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم..."
معلوم است که شعر عبداللهی رمانتيک نیست و کمتر احساسات شورمندانه ی رمانتیکی دارد .
باری در پايانه ی این شعر ، شاعر شعرهای خود را مثل سکه های قرون گذشته در جیب می داند در ازدحام بازار و بلاتکلیفی.
آیا این سکه ها هنوز ارزشمندند که شاعر نمی خواهد آن را خرج کند ؟ یا می گويد شعر من از سکه نمی افتد .
شاعر در شلوغی بازار در بلاتکلیفی مانده، به قول شاملو :" هاج و واج مانده مردد میون موندن و رفتن ، میون موندن و رفتن "
میان حراج کردن و خرج کردن .
عبداللهی زبان گرم و پر التهابی دارد ، از زبان رسمی و روزمره کار می گیرد ، گاهی ترکيب ها و تعابير " خلاف آمدن عادت " دارد ، او زنی شهری است که از ابزارهای جهان جدید استفاده می کند:" از براده های زمان سوخته ، یأس می روید ، و هراس رجعت به قرنطینه ی همیشه ها را ، آب با خود ببرد ..."
(ص ، ۷)
عبداللهی از این ترکيب ها و سطرهای برساخته ی مدرن بسیار دارد :" سمفونی گوش خراش روزمرگی، این " زن مصروع " ، نه حق شانه زدن گیسو در باد ، نه زمزمه ی نام مردی در آفتاب ، زنی به " لهجه ی تشنج....، این زن با آغوشی پر از اردیبهشت های نیامده ، از لالایی دریا روی زانوانش باز می گردد ...
( ص ، ۱۶ )
حریق جاده های سرگردانی، انار چشمان، پشت آرزوها ، ران های آتش ، هرزه ی کوچه های مرگ ، کلید چشم ها ، ازدحام معابر بازجو ، کل زدن کفتران آزادی ، پوزخند ساعت ، اپرای جغدها ، حنجره ی دیوارهای متبرک دور ، هویتی سفالی ، چشم های شیشه ی اودکلن، اسید بغض و سکوت ، واژه های چسبناک، خفقان روزمرگی، لاشه ی گندیده ی رؤیاها، ابریشم برهنگی تنهایی ..."
این ترکيب ها و سطرها پر است از تردید ها و اضطراب و دلهره های شخصی و اجتماعی .
شاعر تلاش می کند از تحمیل معنا بر زبان و بیان فاصله بگیرد و می کوشد که جامعیت متمرکز را کنار بزند .
شاعر دوست ندارد از راه های هموار و رفته ی دیگران بگذرد و بر پر طلایی قوی خوش بینی و خوش خیالی و امید بیارامد :" من عادت دارم ، ده روز مانده به روز بهار ، موهایم را شانه بزنم ، به سمت وحشی ترین بادها ، مرگ را پنهان کنم پشت آوازها ، ترس را پشت ریمیل مژه ها، و با صدای هرپایی در راه پله ، سه بار نام تو را زمزمه کنم ....، من عادت دارم به چیدن میز ، برای کسی که قرار نبوده بیاید ، هيچ گاه ."
( ص ، ۲۲ )
تجربه ای که این دفتر منعکس می کند ، حاکی از هيچ فعال ، تنهایی ، تردید و شکست و انتحار است .
شاعر نمی تواند تضاد و تناقضات خودش را حل کند ، و بالطبع نمی تواند تضادها و تناقضات اجتماعی خود را حل کند .
همه چیز بر مدار و صورتی باژگونه و بی هدف /چرخ می خورد :"
شهر آماسیده، آب ها در شرف طلاق اند ، و هر نفس نیشگونی، به ران های آتش است، اعتصاب قلبم ، شورش شعرها ، لاس تيغ با رگ ها ، عمری ست هرزه ی کوچه های مرگم ."
( ص ، ۲۳ )
راوی از شکست هولناکی حرف می زند، راه گریز و راه ستیزی برایش نمانده است می خواهد با تيغ، رگ های خودش را بزند ، او به دلیل آشفتگی و پریشانی روحی جمله هایی بر سفید کاغذ جاری می کند که در عین تازگی ، شطح گونه است :" تقصیر من نیست اگر ، از خودکار و خانه و خيابان، انگشتان تو می روید ، کفنم را بدران تا جهان پر از بنفشه شود ..."
( ص ، ۲۴ )
راوی دچار وضعیتی گوتیکی گروتستیک وار شده ، سرگردان است و در میان " ليلا های بی گذرنامه " در شهر می چرخد :"
نگاه کن ، این همه لیلای بی گذرنامه را ، چگونه از مرزها عبور می دهم ..."
( ص ، ۳۴ )
آنچه شاعر را از تنهایی و سرگردانی و مرگ می رهاند ، شعر است :" به گلوله ها و گورستان بگو : شعر مرگ مرا به تعويق انداخته است...، وقتی رؤیاهایم اسقاط می شوند ، ظهری آفتابی است، و در لغت نامه ی خورشيد فقدان نیست ."
( ص ، ۳۷ )
مسیر شاعر پر است از " توقفگاه های ممنوع در ازدحام معابر بازجوست:" امشب زنی با عاشق ترین مردگان این شهر ، شراب می نوشد ...این جا / من / ناشیانه، خود را وصله می زنم به پوزخند ساعت ...باید سر می گذاشتم روی شانه ی سگی ، از تبار سپيد دندان...
واژه از دهانم که عبور می کند ، به سیم های خاردار بدل می شود ..."
(صص ۴۰ ، ۵۸ ، ۶۸ )
عبداللهی درد مضاعف تحمل می کند چون فکر می کند او و همجنس هايش را شهروند های درجه ی دومی فرض کرده اند.
از نگاه من، عبداللهی شاعر خوب و مسلطی است ، واژه ها را به درستی در بغل هم می نشاند ، او دکلماسیون کلمات را رعایت می کند ، " من " های او غنای غنایی و عاطفی دارند، زیبایی شناسی هنری اشعارش بر مجاز و استعاره و تشخیص استوار شده است ، او می تواند پشتوانه ی فرهنگی اش را غنی تر کند و دانستگی هايش را بهتر در شعر مستحیل کند .
فيض شریفی
تيرماه ۱۴۰۲ /اتمام یادداشت
برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا نقد کتاب فیض شریفی فریب هندسی گيلاس ها سیما عبداللهی