1402/04/26   نقد کتاب   کدخبر: 1712   نظر: 0   بازدید: 1169   خبرنگار: فیض شریفی چاپ

نقد «فریب هندسی گيلاس ها» به قلم فیض شریفی

نقد «فریب هندسی گيلاس ها» به قلم فیض شریفی

نقد کتاب فریب هندسی گيلاس ها  اثر سیما عبداللهی به قلم فیض شریفی

به گزارش تارنا: مجموعه شعر سپید «فریب هندسی گيلاس ها» اثر سیما عبداللهی، که به همت نشر کهور منتشر شد.فیض شریفی شاعر و منتقد برجسته ادبیات این اثر را در یادداشتی نقد و بررسی کرد .


فیض شریفی:

سراینده در کار شعر مدرن ، پیشتاز است و در زبان و بیان و مفاهیم هم 

از شاعران معاصر یکی دو دهه‌ی اخیر هم فاصله گرفته است .

شاعر ، خود بر این مقر و مشعر است که در پیشانی دفتر شعرش نوشته است:" این شعرها ، نه به باغ های زمستان راه دارد ، نه به فریب هندسی گيلاس ها،  و نه به شهود کوچه های مهتاب،  مثل سکه های قرون گذشته در جیبمان،  در ازدحام بازار ، و بلاتکلیفی. " 


( ص،  ۸ ) 


پابلو نرودا،  دفتر شعری دارد به نام " باغ زمستان" که پر از پرسش است،  پرسش های فلسفی،  سخن های تغزلی عاشقانه برای زن اش ، ماتلید یا معشوقه اش و شعرهای سیاسی- اجتماعی برای انديشه های سوسیالیستی اش .

از این زاویه ، شعر شاعر به باغ زمستان فاصله نمی گیرد .

شاید عبداللهی به این کتاب نظر داشته باشد یا شاید شاعر می خواهد بگوید ، شعرهای من یخین نیست ، سرد نیست ، پر از آتش است و سرشار از اضطراب‌ است .

در سطر دوم شاعر می گويد شعرم به فریب هندسی گيلاس ها و یا به باغ بهار هم  راه ندارد ، شاید به این دليل موجه که شهر عبداللهی پاستورالی " یا نمایش روستایی " نیست و فریب و رنگ و لعاب فریبکارانه ای ندارد .

معلوم نمی شود این ترکيب از کجا آمده است " فریب هندسی گيلاس ها " . به هرحال شاید گيلاس هم مثل سیب یک فریب و یا شکل هندسی فریب واری داشته باشد .نمی دانم‌

در سطر سوم نیز شاعر می گويد شعر من به شهود کوچه ی مهتاب هم راه ندارد .شاید مقصود شاعر ، اشاره به شعر "کوچه " فريدون مشیری باشد :" بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم..." 

معلوم است که شعر عبداللهی رمانتيک نیست و کمتر احساسات شورمندانه ی رمانتیکی دارد .


باری در پايانه ی این شعر ، شاعر شعرهای خود را مثل سکه‌ های قرون گذشته در جیب می داند در ازدحام بازار و بلاتکلیفی.

آیا این سکه ها هنوز ارزشمندند که شاعر نمی خواهد آن را خرج کند ؟ یا می گويد شعر من از سکه نمی افتد .

شاعر در شلوغی بازار در بلاتکلیفی مانده،  به قول شاملو :" هاج و واج مانده مردد میون موندن و رفتن ، میون موندن و رفتن " 

میان حراج کردن و خرج کردن .

عبداللهی زبان گرم و پر التهابی دارد ، از زبان رسمی و روزمره کار می گیرد ، گاهی ترکيب ها و تعابير " خلاف آمدن عادت " دارد ، او زنی شهری است که از ابزارهای جهان جدید استفاده می کند:" از براده های زمان سوخته ، یأس می روید ، و هراس رجعت به قرنطینه ی همیشه ها را ، آب با خود ببرد ..." 

(ص ، ۷)


عبداللهی از این ترکيب ها و سطرهای برساخته ی مدرن بسیار دارد :" سمفونی گوش خراش روزمرگی،  این " زن مصروع " ، نه حق شانه‌ زدن گیسو در باد ، نه زمزمه ی نام مردی در آفتاب ، زنی به " لهجه ی تشنج....، این زن با آغوشی پر از اردیبهشت های نیامده ، از لالایی دریا روی زانوانش باز می گردد ...

( ص ، ۱۶ ) 

حریق جاده های سرگردانی،  انار چشمان، پشت آرزوها ، ران های آتش ، هرزه ی کوچه های مرگ ، کلید چشم ها ، ازدحام معابر بازجو ، کل زدن کفتران آزادی ، پوزخند ساعت ، اپرای جغدها ، حنجره ی دیوارهای متبرک دور ، هویتی سفالی ، چشم های شیشه ی اودکلن،  اسید بغض و سکوت ، واژه های چسبناک،  خفقان روزمرگی،  لاشه ی گندیده ی رؤیاها،  ابریشم برهنگی تنهایی ..." 

این ترکيب ها و سطرها پر است از تردید ها و اضطراب و دلهره های شخصی و اجتماعی .

شاعر تلاش‌ می کند از تحمیل معنا بر زبان و بیان فاصله بگیرد و می کوشد که جامعیت متمرکز را کنار بزند .

شاعر دوست ندارد از راه های هموار و رفته‌ ی دیگران بگذرد و بر پر طلایی قوی خوش‌ بینی و خوش خیالی و امید بیارامد :" من عادت دارم ، ده روز مانده به روز بهار ، موهایم را شانه بزنم ، به سمت وحشی ترین بادها ، مرگ را پنهان کنم پشت آوازها ، ترس را پشت ریمیل مژه ها،  و با صدای هرپایی در راه پله ، سه بار نام تو را زمزمه کنم ....، من عادت دارم به چیدن میز ، برای کسی که قرار نبوده بیاید ، هيچ گاه ." 

( ص ، ۲۲ )


تجربه ای که این دفتر منعکس می کند ، حاکی از هيچ فعال ، تنهایی ، تردید و شکست و انتحار است .

شاعر نمی تواند تضاد و تناقضات خودش را حل کند ، و بالطبع نمی تواند تضادها و تناقضات اجتماعی خود را حل کند .

همه چیز بر مدار و صورتی باژگونه و بی هدف /چرخ می خورد :" 


شهر آماسیده،  آب ها در شرف طلاق اند ، و هر نفس نیشگونی،  به ران های آتش است،  اعتصاب قلبم ، شورش شعرها ، لاس تيغ با رگ ها ، عمری ست هرزه ی کوچه‌ های مرگم ." 


( ص ، ۲۳ ) 


راوی از شکست هولناکی حرف می زند،  راه گریز و راه ستیزی برایش نمانده است می خواهد با تيغ، رگ های خودش را بزند ، او به دلیل آشفتگی و پریشانی روحی جمله‌ هایی بر سفید کاغذ جاری می کند که در عین تازگی ، شطح گونه است :" تقصیر من نیست اگر ، از خودکار و خانه و خيابان،  انگشتان‌ تو می روید ، کفنم را بدران تا جهان پر از بنفشه شود ..."

( ص ، ۲۴ ) 

راوی دچار وضعیتی گوتیکی گروتستیک وار شده ، سرگردان است و در میان " ليلا های بی گذرنامه " در شهر می چرخد :" 

نگاه کن ، این همه لیلای بی گذرنامه را ، چگونه از مرزها عبور می دهم ..." 

( ص ، ۳۴ ) 


آنچه شاعر را از تنهایی و سرگردانی و مرگ می رهاند ، شعر است :" به گلوله ها و گورستان بگو : شعر مرگ مرا به تعويق انداخته است...، وقتی رؤیاهایم اسقاط می شوند ، ظهری آفتابی است‌،  و در لغت نامه‌ ی خورشيد فقدان نیست ." 


( ص ، ۳۷ ) 

مسیر شاعر پر است از " توقفگاه های ممنوع در ازدحام معابر بازجوست:" امشب زنی با عاشق ترین مردگان این شهر ، شراب می نوشد ...این جا / من / ناشیانه،  خود را وصله می زنم به پوزخند ساعت ...باید سر می گذاشتم روی شانه‌ ی سگی ، از تبار سپيد دندان...

واژه از دهانم که عبور می کند ، به سیم های خاردار بدل می شود ..." 

(صص ۴۰ ، ۵۸ ، ۶۸ ) 

عبداللهی درد مضاعف تحمل می کند چون فکر می کند او و همجنس هايش را شهروند های درجه‌ ی دومی فرض کرده اند. 

از نگاه من،  عبداللهی شاعر خوب و مسلطی است ، واژه ها را به درستی در بغل هم می نشاند ، او دکلماسیون کلمات را رعایت می کند ، " من " های او غنای غنایی و  عاطفی دارند، زیبایی شناسی هنری اشعارش بر مجاز و استعاره و تشخیص استوار شده است ، او می تواند پشتوانه ی فرهنگی اش را غنی تر کند و دانستگی هايش را بهتر در شعر مستحیل کند .


فيض شریفی 

 تيرماه ۱۴۰۲ /اتمام یادداشت

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا نقد کتاب فیض شریفی فریب هندسی گيلاس ها سیما عبداللهی

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.