1402/5/12   شعر امروز   کدخبر: 1806   نظر: 1   بازدید: 1146   خبرنگار: دانیال فتحی لاطران چاپ

ادیب الممالک فراهانی کیست؛

پادشها پیش گیر راه عدالت

پادشها پیش گیر راه عدالت

بررسی اشعار ادیب الممالک فراهانی شاعر مشروطه خواه به مناسبت تقارن زادروز  وی و صدور فرمان مشروطیت

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: تقارن زادروز ادیب الممالک فراهانی شاعر و روزنامه نگار مشروطه خواه و صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار بهانه ای مهم و درخور توجه برای پرداختن به رخدادهای مهم ایران در عصر مشروطه و ثبت آن پیشامدهای سرنوشت ساز به زبان شعر است که خود نوعی سند تاریخی محسوب می شود.در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ (۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴)، حکم مظفرالدین‌شاه مبنی بر تشکیل مجلس صادر شد. اما ملّیون آن را نپذیرفتند، چون نامی از «ملت» در آن نیامده بود. در روز بعد، فرمان دیگری صادر شد که در آن عبارت «افراد ملت» آمده بود، اما عبارت «مجلس شورای اسلامی» درج شده بود. این فرمان هم مورد انتقاد قرار گرفت و مشروطه‌خواهان اصرار بر تشکیل «مجلس شورای ملی» داشتند. سرانجام در ۱۸ مرداد، شاه با تشکیل آن موافقت کرد، اما تاریخ رسمی فرمان را همان ۱۳ مرداد نوشتند. به این ترتیب مجلسی برای تدوین نخستین قانون اساسی ایران تشکیل شد و در ۹ دی همان سال به امضای مظفرالدین‌شاه رسید و ایران، عملاً در مسیر گذار از حکومت استبدادی به حکومت مشروطه قرار گرفت. 46 سال قبل از این اتفاق اثرگذار ادیب الممالک که خود از مبلغان مشروطه بود در 11 مرداد 1239 دیده به جهان گشود.


ادیب الممالک فراهانی از شعرای دوره مظفری بود که به دلیل مهارت و شهرت در سرودن شعر مظفرالدین شاه به او لقب ادیب الممالک را اعطا کرد. برای نخستین بار بخشی از شرح حال شاعر را به قلم خودش می خوانیم. این شرح حال از دفاتر و کاغذهای باقی مانده از او توسط وحید دستگردی به همراه اشعارش در یک دیوان  جمع آوری شده و در سال 1312 خورشیدی در دوره پهلوی اول در چاپخانه ارمغان به زیور طبع آراسته گردید. مختصر معرفی شاعر به قلم خودش به شرح ذیل:

نامم محمدصادق است که به عنوان (میرزا صادق خان) اشتهار دارد. لقبم از نخست (امیرالشعرا) بود و اکنون ادیب الممالک است پدرم حاجی میرزا حسین پسرمیرزا صادق که پدرش میرزا معصوم متخلص به محیط از معاریف ادبا و بلغای صدر سلطنت قاجاریه که ذکرش در دفاتر آن عصر از قبیل (انجمن خاقان) تألیف فاضل خان گروسی و (گنج شایگان) اثرخامه (میرزا طاهر دیباچه  نگار) با مختصری از شعر شیرینش درج شده ، وی برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی است که صاحب دیوان منشئات و وزیر محمد شاه قاجار بوده .


در واقع نسب ادیب الممالک از طرف جد پدری به قائم مقام فراهانی وزیر دانشمند محمدشاه همان که امیرکبیر در دستگاهش پرورش یافت می رسد. ادیب الممالک برای سرودن شعر و طرح مضامین سیاسی،اخلاقی، اعتراضی،تاریخی،داستانی و مدح و ستایش بیشتر از دو قالب شعری قصیده و قطعه بهره می گرفت ولی در سرودن شعر در سایر قالب ها نیز توانایی داشت. مسائل و جزییات عقب ماندگی های کشور و افراد مؤثر در این زمینه را نکوهش و پیشرفت هارا ستایش می کرد. وی از پیشگامان سبک بیداری در سرودن شعر بود و در این زمینه تبحر داشت. ادیب الممالک در همه جریانات انقلاب مشروطه از آغاز و تا پایان حضور داشت و همه وقایع را تا حد امکان در شعر ثبت کرده است. 

برای مثال یک نمونه از اشعار وی در قالب قطعه را بررسی می کنیم که اشاره دارد به ماجرای عزل عین الدوله صدراعظم مرتجع،بدجنس و بد ذات مظفرالدین شاه که مخالف پیشرفت ایران بود علما و روحانیون را در جهت منافع شخصی تطمیع و تحریک می کرد:

ادیب گفت براندام ملک و پیکر دین       لباس عافیت از تیغ ظلم چاک شده

حکیم گفت از این خاک امید خیرمدار      که صدهزار چنین آرزو به خاک شده

ادیب گفت که شد ریش دولت اندرگٌه       چنانکه عالمی از گندآن هلاک شده

حکیم گفت به فرمان شرع و حکم خدای     پس از ازاله عین آن پلید پاک شده


برخلاف قصیده، بیت مَطلَع در قطعه مُصَرَّع نیست. در قطعه نحوه شکل‌گیری قافیه‌ها به این شکل است که، مصراع‌های زوج باهم هم قافیه‌اند. و شگفت آن است که قطعه فقط به علت یک قافیه کمتر داشتن از غزل،اینقدر قدرت نفوذ خود را در تاریخ ادبیات از دست داده است و این نشانگر اهمیت فوق العاده موسیقی در جذب مخاطب در هنر شعر است.

یک نمونه از قصاید بلند ادیب الممالک که در آغاز مشروطیت در تهنیت مجلس شورای ملی و ستایش مظفرالدین شاه مشروطه بخش و احرار(آزادگان) مشروطه ستان سروده شده که بخش هایی از آن به شرح زیر است:


شاد باش ای مجلس ملی که بینم عنقریب


از تو آید درد ملت را درین دوران طبیب


شاد باش ای مجلس ملی که از تو چیره گشت


دست مسجد بر کلیسا نور فرقان بر صلیب


شاد باش ای مجلس ملی که ایران از تو یافت


دولت دور شباب اندر پی عهد مشیب


شاد باش ای مجلس ملی که باشد مر تو را


شرع پشتیبان و دولت حافظ و ملت نقیب


شاد باش ای مجلس ملی که هستی بی گزاف


آسمان مهر و ماه و زهره و کف الخضیب


شاد باش ای مجلس ملی که ظلم از تو گریخت


همچو حجاج بن یوسف از غزاله وز شبیب


شاد باش ای مجلس ملی که از تایید تو


عاشق بیچاره شد آسوده از جور رقیب


چشم ها را روی حوری کام ها را طعم شهد


گوش ها را بانگ رودی مغزها را بوی طیب


تا تو برپائی درین کشور نرنجد آشنا


تا تو برجائی درین سامان نفرساید غریب


کس نباشد زین سپس از جور دیوان در شکنج


کس نماند بعد ازین از عدل سلطان بی نصیب


ناله مظلوم آید تا به تخت شهریار


راز محبوبان شود یکباره پیدا بر حبیب


شومی بیداد و جور آید عیان بر دادگر


حالت بیمار گردد آشکارا بر طبیب


کودکان را کس نترساند ز شکل هولناک


عاجزان را کس نلرزاند ز فریاد مهیب


منجنیق آتش نبارد بر سر سکان لبیب


محتکر قحطی نیارد در دل عام خصیب


خاره اندر خاک نستاند طراوت از گهر


غوره اندر تاک نفروشد حلاوت بر زبیب


گول را نبود رقابت با حکیم و هوشمند


سفله نتواند عداوت با اصیل و با نجیب


جبرئیلی کی تواند بعد ازین دیو مرید


پارسائی که نماید زین سپس شیخ مریب


کبک آمد در خرامش کرکس از رفتار ماند


بلبل آمد در ترنم زاغ افتاد از نعیب


بسکه ظالم را بکف شد خون مظلومان خضاب


بسکه روی خستگان از اشک خونین شد خضیب


بسکه هر ملهوف گفت ای رکن من لارکن له


بسکه هر مظلوم برخواند آیت امن یجیب


شهریار دادگر بخشود بر قومی ذلیل


خسرو عادل ترحم کرد بر مشتی کئیب


شه مظفر داور گیتی خدیو کامران


آنکه ذاتش مستطابستی و خلقش مستطیب


آنکه خصمش هر کجا جنبش کند گردد مصاب


آنکه رایش هر کجا تابش کند گردد مصیب


در حدود خصم قهرش همچو نار اندر حدید


در قلوب خلق مهرش همچو آب اندر قلیب


بر رعیت داد شه در مملکت و الطاف وی


بهتر از سال فراح و خوشتر از عام خصیب


عدل این شه را کرام الکاتبین داند حساب


کار این شه را امیرالمؤمنین باشد حسیب


نمونه شعری دیگر از ادیب الممالک که اشاره دارد به ماجرای اعدام شیخ فضل الله نوری :


شیخ نوری مفتی گردن کلفت         آفت غیرت بلای مال مفت

پیکر دین را به گرز کینه کوفت        خانه حق را به دست ظلم رٌفت

دیده مردم زروی حق ببست           روی حق در پرده باطل نهفت

جفته زد برطاق عدل از ابلهی           تا مساعد دید نقش طاق و جفت

جز حدیث ناسزا لفظی نخواند         جز کلام ناروا حرفی نگفت 

لاجرم دست خدایش کیفری            سخت پیش آورد بی گفت و شنفت   

آنکه هردم خفت و خورد انجام کار    جام مرگ از دست ساقی خوردو خفت


اتمام خبر/    





اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شعر کلاسیک شاعران عصر قاجار شعر سیاسی ادیب الممالک فراهانی شعر مشروطه قصیده قطعه شاعران مشروطه خواه مظفرالدین شاه انقلاب مشروطه

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.