traffic analysis

  1404/5/11   کلاسیک   کدخبر: 23206   نظر: 0   بازدید: 2092   خبرنگار: زهره رضوانی چاپ

وداع با نغمه‌سراي سرابی؛

حسن اسدی «شبدیز» درگذشت

حسن اسدی شبدیز

حسن اسدی، شاعر پیشکسوت و نام‌آشنای سراب آذربایجان شرقی که با تخلص «شبدیز» شناخته می‌شد، در سن ۶۸ سالگی درگذشت.

 به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: حسن اسدی شبدیز در سال ۱۳۳۶ در شهرستان سراب متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در این شهر گذراند. وی در سال ۱۳۵۲ وارد دانشگاه تبریز در رشته زیست‌شناسی شد و پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان دبیر زیست‌شناسی در آموزش و پرورش مشغول به کار شد.


پروینی افزود: «شبدیز از دوران ابتدایی استعداد خود را در شعر و ادب نشان داد و از سال ۱۳۵۳ به شکل حرفه‌ای وارد دنیای شعر شد؛ اشعار او در مطبوعات سراسری و محلی منتشر می‌شد.»


این شاعر اهل سراب به زبان‌های ترکی و فارسی شعر می‌سرود و اولین مجموعه شعری خود را با عنوان «شب‌تاب در یلدا» در سال ۱۳۵۷ منتشر کرد. وی در ادامه فعالیت‌های ادبی خود هشت کتاب در قالب غزل، شعر نو و شعر سپید منتشر کرد.


شبدیز پس از سال‌ها فعالیت در سراب و تهران، از سال ۱۳۹۳ در تهران اقامت داشت و به دلیل بیماری در یکی از بیمارستان‌های پایتخت دار فانی را وداع گفت.


آثار متنوع او از جمله «تیشه عشق»، «صدای شیون گل‌ها»، «درفش آتش»، «بابک گل» و مجموعه‌ای به زبان ترکی با عنوان «گونش پیاله سی» بخشی از میراث ادبی این شاعر ارزشمند است. همچنین گزیده غزلیات وی با نام «ریشه در عطش» در سال ۱۳۹۰ منتشر و به عنوان کتاب منتخب سال در جشنواره کتاب سال تبریز شناخته شد.


زندگی و اشعار شبدیز در مجله ادبی معتبر ایتالیا «Punto di vista» و همچنین در جمهوری آذربایجان منتشر شده و او علاوه بر سرودن، آثار شاعران جمهوری آذربایجان را نیز به زبان فارسی ترجمه کرده است.


با درگذشت حسن اسدی، ادبیات منطقه و کشور یکی از چهره‌های شاخص و ارزشمند خود را از دست داد.


نمونه شعر از مرحوم اسدی شبدیز:



شاعر اي غوغاي شورانگيز عشق


اي رها در موج آتش خيز عشق


شاعر اي شيوايي آوازها


پرده پرده سوزها در سازها


شاعر اي پابند زنجير جنون


اي اسير بستر گرداب خون


هم نفس هاي تو خواب آلوده اند


چهره بر سنگ جهالت سوده اند


گل، گريبان چاك از غمناكي ات


ابر، غمناك از گريبان چاكي ات


تا غزل در سينه ات بيدار شد


آسمان بر شانه ات آوار شد


نبض احساس تو را دريافتند


پيله بر انديشه هايت بافتند


در سپهر عشق، خنجر كاشتند


بيرق دلواپسي افراشتند


مرغ حق از شاخسار آويختند


خون سرخ اش بر سر گل ريختند


خوشه چينان صاحب خرمن شدند


زاغ ها خنياگر گلشن شدند


شاعر اي آشوب غم انگيخته


خون عصيان در رگ غم ريخته


روح من با روح تو همزاد شد


تا گرفتار تو شد آزاد شد


حاليا در شهر شب وا مانده ايم


عشق ورزانيم و رسوا مانده ايم


بر سر ما سايه ي شهبازهاست


سينه ي ما دفنگاه رازهاست


خويش را در خويشتن گم كرده ايم


نعش خود را در كفن گم كرده ايم


آه اي فرياد گردونسوز من


سينه ي افلاك را آتش بزن


دست افسون، سنگها را رنگ زد


ساغر خورشيد را بر سنگ زد


هيچ مهري با سپهرم سر نكرد


مهر ورزيدم كسي باور نكرد


كلبه ي عشقم كم از محراب نيست


آب اين محراب جز خوناب نيست


گلشرابم عطر ياس و شبنم است


سايبانم چتر احساس و غم است


مست مستم آتشين پيمانه ام


سركشم، اسطوره ام، افسانه ام


من صداي دادخواه بابكم


شعله ي خشم نگاه بابكم


مي پرستم عشق دامنگير را 


مست مي بوسم لب شمشير را


من گريبانچاكم از شمشير عشق


زنده باد آشوب عالمگير عشق


در سكوتم آتش فريادهاست


در خروشم شوكت فرهادهاست


كوه شب را مي كنم با تيشه ام


مي كنم با تيشه ي انديشه ام


تا در آتشخانه ي شعر و شراب 


گل برافشانم به زلف آفتاب


اتمام خبر/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: حسن اسدی شبدیز

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به فارسی بنویسید و از الفبای لاتین خودداری کنید.