عایشهی قصهگو؛
به گزارش تارنا: این یادداشت به قلم محسن باقری اصل است و درباره کتاب «عاشقی با ژاکت سفید» اثر مژگان قاضیراد نوشته شده است. عاشقی با ژاکت سفید سفری است از بیرون به درون؛ نثری شاعرانه و دقیق که با چینش حسی کلمات، فراتر از فیزیک متن، شیمی زندگی را برمیکشد و خواننده را در آستانه پرتگاه تجربههای انسانی قرار میدهد. ژاکت سفید همزمان گرم و خونسرد است و حس بودن و حضور را به شیوهای منحصر به فرد منتقل میکند، نمونه آن تجربه در «مسجد آقابزرگ» که کاتارسیس کاراکتر را رقم میزند. قاضیراد، با تسلط بر انتخاب و تدبیر کلمات، بین ایمان و آرزو، شک و یقین، مخاطبش را به سفری از امید و ناامیدی دعوت میکند و زبانی دقیق و شاعرانه برای روایت تجربههای انسانی و پاسداری از فارسی ارائه میدهد؛ سفری که هر خوانندهای میتواند در آن خود را بیابد.
محسن باقری اصل:
عاشقی با ژاکت سفید سفری است از بیرون به درون. رگهای درشت و زیبای جادویی فکرکردن و نوشتن از همان خطوطِ کلاسیکنویسی قاضی راد با عدم جاجکردنهایش، به دقّت مشهود است. شاعرانگیِ جادویی. مژگان سیهچشم با چینش دقیق و حِسّیکِ کلماتش، از فیزیک متن، شیمی بیرون میکشد و در آستانهی پرتگاهِ مرغزارِ زیست هُلوار میایستد.
عاشقی با ژاکت سفید با قوت و قُوّتی هَندسه و اندازهوار شروع میشود و مستدام میماند. اثر، روایتیست که به گذشتهی از سر گذشته اشارات و تنبیهات دارد. سرد، سیمین، و سلوک. و اگر دقت کنید، اسم مولف را میشود خانم سین گذاشت، از بَس که در ناخودآگاهش حرف سین بیرون پریده؛ ورپریده.
عاشقی با ژاکت سفید استفادهیی مُستفاد و به واقع مُصطفا از تعبیراتِ خودساخته و پرداختهییست که گاه، رِندی بهمراه دارد. ژاکت سفید در عین گرم بودن خونسرد است و توانا. برای مثال با یک رندیِ نارُند احساسِ بودن و حضور در مسجد آقابزرگ را به حِسّی یکتا بدل میکند. «آسمان، بدون هیچ مانعی درست بالای سر من بود... «آسمان، بدون هیچ مانعی درست بالای سر من بود و زمین با همه سرمایش درست در انحنای ستون مهرههایم».
«مسجد آقابزرگ» لوکیشنِ کاتارسیسِ کاراکترِ اِستوری است. عاشقی خُنُک است؛ آن قماربازی... . و طی کردنِ جنون و خاطرهی در حالِ گذر از آن، چیزیست میانِ شکّ و اشک. قاضی راد یک نثرنویسِ بِنِویس، و متبحر است که «قَدر» و «منزل» کلمات و استعمال و تدخینشان را میداند؛ و این «می» مهم است. مژگان قاضی راد در عاشقی با ژاکت سفید بین ساعدی و معروفی طلالووار تلوتلو و گاه تاب میخورد. در غالب ( و نه قالب پزشک) خرافهزدایی هم میکند امّا، مساله اساسی و بُنکَن مُژی که فوق تخصص آی سی یو نوزادان دانشگاه جرج واشینگتون است، ایمان است؛ نه عقیده. آرزوست نه باور. چیزیست فیمابین شک و یقین. پرتاب است تا صعود.
به عنوان اولین کتاب منتشر شده، مساله مژگان، ایمان است. لاشک و لاتردید که روحِ سکیولاریته در اثر مژگان قاضی راد مَوِّاج است، امواجِ موجها و صخرهها. نویسنده همپیاله به دانهدانه کلماتش گاه میانِ امید و ناامیدی هم تاب میخورد. مژگانِ نویسنده-پزشک، پوستِ واقعیتی که میبیند را سزارین و پاکسازی میکند؛ و گاه کار به تنفس طبیعی هم میکشد. مژگان قاضیراد، در همه این سالهای به جوری، سعی وافر کرده زبان فارسی را به جد برای خود و خانواده( یک همسر، یک دختر، و یک پسرش) پاس بدارد و نِگَه. مژگان چشم ما حواسِ پنجگانهش به گذر است، نه گذر لوطیها و نالوطیها؛ به گذرِ «زمان». |تمام|•
اتمام یادداشت/
برچسب ها: محسن باقری اصل مژگان قاضی راد