به قلم جواد شکریزاده؛
به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: جواد شکریزاده در یادداشتی تحلیلی، مجموعه شعر «اعترافاط» اثر رضا روشنی را از منظر زبان و نشانهشناسی بررسی کرده است. او این مجموعه را تجربهای تازه در پیوند میان شعر، نمایش و روایت میداند؛ اثری که با ساختارشکنیهای زبانی و بازیهای بینامتنی، مرز میان سنت و مدرنیته را به چالش میکشد و زبان را به عنوان کنشی معنازا و رهاییبخش به تصویر میکشد.
مجموعه اعترافاط را از چندین منظر میتوان بررسی کرد از جمله زبان و نشانه شناسی، محتوای هستیشناسی، اجتماعی و روانشناسی که به اختصار به مواردی میپردازیم.مجموعه اعترافاط که در دو نیم پرده و ۶ پرده نوشته شده ترکیبی از شعر، داستان، نمایشنامه و غیره است که اثر زیبا و جذاب برای خواننده ایجاد میکند و به علت ژانر متفاوت ادبی، زبان و نشانه شناسی ، فراز و فرودهای متفاوتی دارد.به خاطر فضاهای متفاوت دیالوگ و گفتمانی فرم و ساختار متفاوتی در اثر دیده میشود که از نکات برجسته این اثر می باشد.اعترافاط گفتمان و تقابلی بین سنت و مدرنیته که با گفتگوی بین راوی و مردربات نما ، شخصیتهای تاریخی و لایههای اجتماعی اتفاق میافتد.
فرم اثر دارای بافت زمان و مکانی روایت محور است که بسته به زمانهای متفاوت زبان متفاوت پیدا میکندگاهی زبان وابسته به گفتمان به ارجاعات برون متنی و آرکائیک در زمانی و به شکل زبان گفتار (Parole )در جغرافیای مقطع زمانی و مکانی خاص عمل میکند.گاهی زبان به شکل بینامتنیت و همزمانی و در درونه اثر اتفاق میافتد و به شکل (Longe) و از همه ظرفیتهای زبان استفاده میشود که در اشعار میتوان مشاهده کرد.در اشعار روشنی اکثراً زبان به صورت بینامتنی آشکارا یا مخفی بروز میکند.گذشته و تاریخ ، شخصیتهای جامعه را با درون متن ارتباط میدهد یعنی کارکرد محتوا نگر و زیباشناسانه شکل میگیرد.به عنوان مثال در پرده سوم که به اسم خانه است میگوید:
به فروغ میگویم
به سالهای سرآمده در این عکس فکر کن
ببین فرق سرت چطور باز میشود
و موهای حنایی ات چگونه از روسری بیرون میدوند
کودکی که در آغوش گرفته بودی
حالا مردی شده
مثل مردهای دیگری که میگویم
پروانههای ویران شده در موهایت را بگذار!
که ارجاع بینامتنی با علی کوچولوی فروغ استعاره ای از بزرگ شدن تدریجی شاعر در جهان و جامعه ای تحقیر آمیز است حال این بزرگ شدن کارکرد درونی "درون متن"، با اثر پیدا میکند.
یا در ادامه همین شعر:
آنهایی که زیر پل اتلاق اتراق کردهاند
نمیدانند
و اینهایی که روی پل ایستاده اند نیز
همه چیز در میگذرد است...
که اشاره به اثر آدمها روی پل نمیمانند((ویسواوا شیمبورسکا)) ولی وقتی روشنی میگوید: ((چیزی از تابستان را به تن باید زنده و ابدی نگه داشت)) یا ((میگوید باد زیرگذر را مسدود میکند)) این بینامتنیت مخفی کارکرد درونی در شعر پیدا میکند.
رضا روشنی میخواهد این گذر آدمی را هم تردید داشته باشد و هم فکر کند یا بپذیرد و یا ترمیم کند، که معنای آن با ارجاع به متون قبل ساخته میشود یا حداقل مخاطب میتواند استنباط کند در گفتگو با متون دیگر است.به قول "ژولیا کریستوا" هر متنی موزاییکی از نقل قولهاست و این بینامتن و برون متنها میگوید معنای یک اثر تنها در خودش نهفته نیست بلکه در شبکهای از ارتباط با دیگر متون شکل میگیرد.یعنی مفاهیم تنها در یک جزیره نیستند بلکه شناور در اکوسیستم بزرگ متنی است.در این اثر گاهی خروج از متنها آشکار است مثل گفتگوی شخصیتهای.
چند موضوع مهم دیگر در زبان شعر اعترافات:جابجایی حروف اضافه وربط بنا به فرم شعر در زبان گفتاری ربات در مورفولوژی و شکل فیزیکی جملات اتفاق میافتد یعنی شاعر به عمد این جابجایی را انجام میدهد، یعنی به شکل فاصله گذاری شعر حجم نیست.
مثلا :
راوی گفت:
اما زبان شما طبیعی نیست.
ربات مرد نما در پاسخ گفت:((نگران نباش اول فعلاً راه است درست میشود.)) یعنی اول راه است یا ربات مرد نما میگوید: ((با هوش مصنوعی نو جهان از ساخته میشود)) یعنی با هوش مصنوعی جهان از نو ساخته میشود
صرفاً شکست فیزیکی بنا به لکنت زبانی ربات اتفاق افتاده
ولی در برخی جاها مثل:
(( سخن از لب که بند بیاید از گوشه چشم سرازیر میشود و عاشق و معشوق هیچ وقت یکدیگر را تکمیل نمیکنند)) ساختارشکنی در محتوای فضای مدرن و پارادکس معنایی شکل گرفته.
نکته بعدی:
1. در اعترافاط زبان در موقعیت سوال و جواب (پرسش و پاسخ)این رابطه، یک سیستم دو مرحلهای از دال و مدلول است.
الف) در سطح سوال:
· دال: مجموعهای از کلمات، جملهبندی و لحن سوال (مثلاً "ساعت چند است؟")
· مدلول اولیه (معنای تحتاللفظی): درخواست اطلاعات درباره زمان.
· مدلول ثانویه (معنای ضمنی): این سوال یک کمبود دانش، نیاز یا تقاضا را در ذهن گوینده نشان میدهد. سوال، خود یک دال است برای مدلول "نیاز به پاسخ".
ب) در سطح پاسخ:
· دال: مجموعه کلمات پاسخ (مثلاً "ساعت سه است.")
· مدلول: اطلاعاتی که کمبود ذکر شده در سوال را پر میکند.
· نکته کلیدی: پاسخ، تنها در رابطه با سوال معنادار میشود. پاسخ "سه" به تنهایی یک عدد است، اما در پاسخ به آن سوال خاص، به یک "زمان" تبدیل میشود.
تحلیل نشانهشناختی:
در اینجا،رابطه سوال و پاسخ یک رابطه انگاری (Indexical) است. سوال "دلیل" یا "منبع" ایجاد پاسخ است. مانند دود (دال) که نشانه آتش (مدلول) است، سوال (دال) نشانه نیاز به پاسخ (مدلول) است.
۲. زبان در موقعیت اعتراف
این حالت حتی پیچیدهتر است و لایههای عمیقتری دارد.
· دال: مجموعه کلمات و جملاتی که برای بیان یک عمل، احساس یا فکر سرکوب شده به کار میرود (مثلاً "من این کار را کردم").
· مدلولهای سطح اول (عینی): خود عمل یا واقعیتی که به آن اعتراف میشود.
· مدلولهای سطح دوم (ذهنی و روانی): اینجا مهمترین بخش ماجراست. اعتراف، نشانه (دال) برای چندین مدلول قدرتمند است:
1. تخفيف بار گناه و عذاب وجدان: زبان، دال است برای مدلول "رهایی روانی".
2. پذیرش مسئولیت: جمله "من انجام دادم" دال است برای مدلول "پذیرش خود".
3. ایجاد رابطه جدید با مخاطب: اعتراف، دال است برای مدلول "درخواست بخشش"، "اصلاح رابطه" یا "شکستن دیوار راز".
4. قدرت حقیقت: خود عمل گفتن، یک کنش قدرتمند است که واقعیت را تغییر میدهد.
تحلیل نشانهشناختی:
در اعتراف،رابطه دال و مدلول یک رابطه "تطهیری" یا "تراکنشی" است. کلمات (دال) نه تنها برای انتقال معنا، بلکه برای انجام یک کنش (Action) به کار میروند. این همان مفهوم "کنش کلامی" (Speech Act) در فلسفه زبان است. اعتراف یک "کنش گفتاری" است که خودش یک واقعیت (مثلاً رابطه جدید بین دو نفر) را خلق میکند.
در اعترافاط موقعیت زبانی نوع رابطه دال و مدلول تحلیلی است.
سوال و جواب رابطهای انگاری (Indexical) و دوطرفه سوال (دال) نشانه نیاز (مدلول) است. پاسخ (دال) تنها در نسبت با سوال معنادار میشود و مدلول آن پر کردن آن نیاز است.اعتراف رابطهای کنشی (Performative) و چندلایه کلمات اعتراف (دال) علاوه بر معنا، مدلولهای روانی (رهایی) و اجتماعی (تغییر رابطه) را در خود حمل میکنند. اینجا زبان "کار" میکند، نه فقط "بازنمایی" یعنی پاسخ ها آفرینش زبانی است که زیباشناسانه ، ادبی و فلسفی می تواند باشد فارغ از هر نتیجه ای که باشد. یعنی اعترافاط چه به نتیجه برسد یا نرسد. طرح و پلات زبان را از محتوا و نتیجه می توان جدا کرد یا معنا و حصول نتیجه را پشت زبان برسی کرد.
موضوع دیگر افشاگری فرمالیستی در تکنیک است که توام با محتوای افشاگری اعترافاط همسویی با فرم اثر دارد.
مثل موارد زیر:
نه حرف
نه صوت
نه گفت
باید از زبان برید که آن در زبان ناید
یا در این قسمت شعر:
هر متن ارجاعی دارد
مثل یکی که زبان است
دیگری که خاموشی
و آن دیگری که فراموشی نام و آدمها
یا در بندی دیگر:
زبان اصلا زبان داشت
فاعل بیکار/مفعول ویلان/متمم از اول خانه خراب/ اخر از حرف اضافه/ هیج چیز زبان جمله نیست/واژگان پل های اتفاقند
که همان افشاگری تکنیک نظریه "ایگیلتون" می باشد.
ایگیلتون می گوید : ادبیات گواهی بر شکست زبانها و گورستان تمامی ارجاعات است یعنی وقتی زبان به پایان می رسد هنر و شعر آغاز می شود. این افشاگری به موازات افشاگری شخصیتهای اعترافات به فرم کمک می کند.
در اعترافاط بر پایه استدلال دال و مدلولی ((سوسوری)) سوال و جواب می شود ولی وقتی پای اعتراف باز می شود موقعیت زبان در وضیعت فروپاشی و ساختار شکنی، دریدایی قرار می گیرد.
چون اعترافات وضیعت قطعی پیدا نمی کنند یعنی خود سوال و جوابها مظنون هستند. اینجا نه تنها ساختار فیزیکی شکسته می شود بلکه مفاهیم، نتایج و خود اعترافاط هم دچار فروپاشی است.
یعنی خود واژه اعترافاط و تغیر ساختار نه تنها به علت ماهیت سلبی ((ارجاع به نشانه شناسی پیرس)) بودن واژگان در زبان مدرن اتفاق بیافتد بلکه بخاطر فضای شکننده زبان پست مدرن مجاز است.
ویژگیهای اصلی زبان در پستمدرن و کارکرد آن در اعترافاط:
۱. بازیگوشی و پارودی (طنز تقلیدی):
پستمدرنیستها با زبان بازی میکنند.آن را میشکنند، دگرگون میکنند و از سبکها و متون گذشته تقلید طنزآمیز (پارودی) میکنند. این کار هم برای ایجاد حس طنز و هم برای زیر سؤال بردن متون جدی و مقدس گذشته انجام میشود.
· مثال: رمان «نام گل سرخ» اثر اومبرتو اکو، یک داستان جنایی در صومعه قرون وسطایی است، اما در عین حال، پارودی از آثار شرلوک هولمز و تفاسیر پیچیده مذهبی است.
مثلا در کتاب اعترافاط روشنی:
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
بی درنگ یک نفر در پاسخش گفت:
زرشک!
و قاه قاه با صدای بلند خندید.
۲. بینامتنیت:
این مفهوم کلیدی به این معناست که هیچ متنی به تنهایی معنا ندارد،بلکه هر متن، شبکهای از ارجاعات به متون دیگر است. نویسنده پستمدرن این ارجاعات را عمدی و آشکار میکند.
· مثال: رمان «باغ فصلهای سپید» اثر علیاشرف درویشیان، به شدت بینامتنی است و با متون کلاسیک فارسی مانند شاهنامه و اشعار حافظ در گفتگویی مداوم قرار میگیرد.
که نمونه فراوان در اعترافاط است.
۳. فراداستان:
نویسنده مستقیماً به خواننده یادآوری میکند که در حال خواندن یک اثر تخیلی و ساختگی حتی دادگاه و اعترافات هم ساختگی است. این کار "فاصلهگذاری" باعث میشود خواننده در فرآیند خلق معنا مشارکت فعالتری داشته باشد و به ساختگی بودن داستان واقف باشد.
۴. درهمریختگی مرزها و ژانرها:
پستمدرنیسم مرزهای بین ژانرهای ادبی(مانند رمان، مقاله، زندگینامه) و همچنین مرز بین فرهنگ والا و پست (عامهپسند) را در هم میریزد.
و مرز بین رؤیا ، خواب و واقعیت، گذشته و حال، و راوی و سوژه را به شکلی سیال در هم میآمیزد.( در پرده آخر روشنی نهیب می زند :بیدار شو/ بیدار شو که این بیدار شدن هم ، بیدار شدن از خواب و رویا می تواند باشد و هم بیداری فلسفی)
۵. عدم قطعیت و چندپارگی:
زبان پستمدرن به دنبال ایجاد یک روایت خطی،منسجم و با پایان بسته نیست. در عوض، داستانها چندپاره، غیرخطی و پر از شکاف هستند و به خواننده امکان تفسیرهای مختلف میدهند. راویها غیرقابل اعتماد هستند و حقیقت ثابتی وجود ندارد.
در اعترافاط ابتدا زبان خطی است و راوی بعنوان دانای کل وارد صحنه نمایش می شود و ناصح مرد ربات نما می شود و سعی در حفظ سنت گذشته دارد ولی بعد از گفتگو با مرد ربات نما که نماد مدرنیته است مجبور به اعتراف می شود که اینجا نه تنها روای دانای کل نیست بلکه راوی و شخصیتها محاکمه می شوند و از مقام پرسش به پاسخ می رسند ، حتی ربات هم در مقام پاسخ می نشیند، گویی هیچ کس دانا نیست.
که روایت به سمت چند پارگی و غیر خطی و متکثر بودن حرکت می کند.
و در پایان اثر رضا روشنی می گوید بیدار شو / بیدار شو، که این بیداری هم بیدار ی در سپیده دم است و هم حس می کند دچار فروپاشی است و به خود نهیب می زند، گویی می خواهد اعترافاط خود را پس بگیرد. که زبان اینجا دوباره خطی می شود. یعنی اعترافاط به اعترافات اولیه برمی گردد.که روشنی می توانست اینجا زبان در وضعیت فروپاشی و متکثر رها کند و پایان بندی باز هم داشته باشد.انچه روشنی انجام داده است ، ترمیم خویشتن و گذشته است.
اتمام یادداشت/
برچسب ها: رضا روشنی جواد شکری زاده مقاله