فاخته در انحنای درد
به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا:نخستین مجموعهی شعری استاد لیلا حبیبی زیر عنوان(فاخته در انحنای درد) در تهران تنپوش چاپ به تن کرد و راهی بازار کتاب شد.
مجموعهی شعری «فاخته در انحنای درد» در 102 صفحه با قطع رقعی، که شامل 49 قطعه شعر در قالبهای غزل و سپید میباشد بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین المللی، رده بندی کنگره، رده بندی دیویی و شماره کتابشناسی ملی، از سوی واحد انتشاراتی سبزمنش و انتشارات زهره علوی در تهران چاپ و منتشر شد.
ویراستاری این مجموعه را استاد ابراهیم حاجمحمدی (قمر) با دقت و ذوق ادبی به انجام رسانده و طراحی جلد چشمنواز آن را آقای عبدالبصیر مهاجر خلق کرده است. همچنین کتاب با سخن سبزمنش – پیشدرآمدی از سوی بنیاد جهانی سخنگستران سبزمنش – مزین گشته است.
استاد لیلا حبیبی در بخشی از پیشکشنامهی اثرش، این مجموعه را تقدیم کرده است به:
"خانوادهی بزرگ بنیاد جهانی سخنگستران سبزمنش؛
مسافران شبهای بلند غربت، آنان که امانت و رسالت را چراغ راه خویش ساختهاند و به دیوار واژهها تکیه میدهند تا انسان بتواند استوار بایستد و در روشنای دل، بخشهایی از درد، امید و حقیقت را بهتر دریابد؛
و شما که با در دست گرفتن قلم، بر شانههای سکوت در غربت مینشینید و سطرها را به تپش میدارید؛ آنان که با هر شکستگی دوباره از نو برمیخیزند و با ورق خوردن هر برگ از کتاب، دوباره متولد میشوند."
گفتنیاست، مهربانو لیلا حبیبی در فرودین سال 1368 خورشیدی در شهر زیبا و باستانی هرات چشم به جهان هستی گشوده و اکنون به عنوان عضو اجرایی بنیاد جهانی سبزمنش و دانشجوی ممتازِ مقطع کارشناسی ارشد در مشهد/ ایران است.
او به صفتِ یک بانوی فعال بعد از فراغت از لیسه محجوبه هروی(1386) وارد دانشگاه شده و از رشته دلخواهش( ادبیات پارسی)، سال 1392 مدرک کارشناسی بدست آورده است.
فاخته در انحنای درد؛ روایت دل زنی است که واژه را آیینهی خویش ساخته و از میان پیچوخم اندوه، به آواز امید رسیده است؛ صدایی صادق، لطیف و انسانی که از مرز رنج عبور کرده و در آستانهی آگاهی بال میگشاید.

تو، یک چراغِ روشن در نقشِ یک ترانه
چون قصههای گرمی، در باورِ زمانه
من خو گرفته بودم با سنگلاخِ غمها
تو دستِ من فشردی در ظلمتِ شبانه
آوازِ خستگی را تو راندهای زجانم
چون نمنمِ بهاران، دستی شدی به شانه
وقتی هجومِ سرما، جان و دلِ من افسرد
تو شعلهی هدایت شدی، بر بامِ خانه
من رفته بودم از خود، در لحظههای تکرار
در آشیانهی عشق، گشتی رفیقِ شانه
********************************************
شدم خاکستر رؤیای خود، خاموش و بیتابم
نه دستی مانده در دستم، نه حتّی سایهای خوابم
برای شیشهی عمرم، غبارِ صبر میبارد
هزاران آیهی اشکم، روان از موج سیلابم
رها افتاده از بزمم شبیه عابری خسته
خلیده خار در چشمم، گرفت اندوه در قابم
رهایم مثل خاشاکی، درون گرد بادی تند
که از مهر تو افتادم، خراب چشم مهتابم
شکنجه میشود شعرم، اگر از نام تو گویم
فروغی نیست در جانم، به گلزاری نمیتابم
دریغا بعد از این باشد دلم حیرت سرایی محض
صدای شمع میسوزد، برای مرگ، بیتابم
به دیدارت نخواهم ماند، پس از این شور و این آشوب
نهادم سر به زانو چون اسیر دست گردابم
اتمام خبر/
برچسب ها: افغانستان فاخته در انحنای درد لیلا حبیبی