traffic analysis

  1404/8/11   تازه های نشر   کدخبر: 23322   نظر: 0   بازدید: 1039   خبرنگار: سمیه بحرکاظمی چاپ

رد شدن از نبودن دیوار

مجموعه‌شعر «رد شدن از نبودن دیوار» نوشته‌ی «هستی محمودوند» منتشر شد.

رد شدن از نبودن دیوار

مجموعه‌شعر «رد شدن از نبودن دیوار» نوشته‌ی «هستی محمودوند» منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا:«رد شدن از نبودن دیوار» نام اولین مجموعه‌شعر هستی محمودوند است که در ۱۹ مهرماه ۱۴۰۴، توسط نشر آژمان به چاپ رسیده است.

این مجموعه شامل ۴۲ شعر؛ ۳۹ شعر موزون در قالب‌هایی مانند چهارپاره، شش‌پاره، غزل، رباعی، مثنوی، چند قالب ترکیبی و ابداعی، چند ترانه و ۳ شعر آزاد، با مضامین متنوع اجتماعی، فلسفی، روان‌شناختی و تجربه‌های فرمی خلاقانه است که در ۱۲۳ صفحه به مخاطبان شعر ارائه شده است.شعرهای کتاب که اکثرا محاوره هستند و تنها تعدادی از آن‌ها به زبان معیار نوشته شده‌اند،در حدفاصل سال‌های ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۲ سروده شده‌اند.


آثار این مجموعه اغلب روایی‌اند و از نظر ژانر، سبک و زیبایی‌شناسی متنوع هستند؛ برای مثال مولفه‌ها و شاخصه‌هایی نظیر آنچه که در آثار پست‌مدرنیستی، ایماژیستی، سوررئالیستی و زبانگرا وجود دارد، در اشعار مختلف کتاب قابل مشاهده است.همچنین توجه به عنصر تخیل، آشنایی‌زدایی و تجربه‌گرایی از ویژگی‌های بارز اشعار محمودوند در «رد شدن از نبودن دیوار» هستند.






شعرهایی از هستی محمودوند



جیغِ سفید و روشنِ ماهم

بغضِ سیاه و ساکتِ چاهم

انگشت‌هام روی پیانوست

جادوگر سفید و سیاهم

 

پاهام توی قیرِ مذاب و

موهام زیرِ بارشِ برف است

انگشت‌های روی پیانو

توی گلویشان پُرِ حرف است

 

پَر می‌زنند سمت تو، نُت‌ها

گنجشک می‌شوند و تو هم سیم...

من گیج‎وویج رو به تماشا ↓

چی‌ها نـ/می‌کنم به تو، تعظیم!

 

می‌ایستم، شبیه زمان در

ساعت‌شنیِ خالیِ از شن

سالن شب است و نور سفیدی

افتاده روی من، وسط سن

 

هی گیج می... سَرَم... رَوَد... از ماه!

با بوی زردِ ادکلنی که...

می‌ایستم، سیاه و پُر از جیغ 

پشتِ سکوتِ میکروفونی که

 

یک‌دفعه پاره می‌کنم از تو

تارعنکبوتِ روی گلو را:

آواز عاشقانه‌ی من با

تشویق و جیغ و گریه و هورا...

 

از برکه‌ی سیاهیِ موهام

قوی سفید/ می‌رود آرام

از یاد من، قیافه‌ی نور و

تصویر تار می‌شود آرام...





جسمم ولو شده وسطِ سن

که قرص ماه را، به تو، خورده

شب! قطع پخش‌زنده‌ی کنسرت!

«شب»! نعش یک «ستاره»ی مرده!


*******************************


از راهروی شب، میاد بیرون ستاره

می‌گرده دورِ خاطراتش، پنکه‌سخفی

حک می‌کنه رو ماسه‌های آبیِ رینگ

شکل دو تا قلبو، توو یه رؤیای مخفی

 

کف می‌زنن... بالا گرفتن پوستراشو

کلّی تماشاچی با هم، عین توو خواباش

از آب و کف پُر می‌شه کم‌کم داخل رینگ

مرغای‎دریایی می‌شینن رو طناباش

 

دریا میاد با دَسکِشا و شورتِ آبی‌ش

زنگِ ‌شروعِ راندو داور می‌زنه: دینگ!

می‌ره جلو، موجا هلش می‌دن عقب‌ هی...

با مشت اوّل، پرت می‌شه گوشه‌ی رینگ!

 

هو می‌کشن مردم؛ هوا طوفانی می‌شه

از آب، بیرون می‌کشه رؤیا رو: مرده!!

می‌خواد بلنـ(ـد) شه، له کنه دریا رو، امّا

قلبای روی ماسه‌ها رو آب برده...

 

داد می‌زنن با هم، طرفداراش:

- «بلنـ(ـد) شو!»

- «یالا!»

- «لهش کن!»

زورشو از دست داده!

شب می‌شه کلّ رینگ، تا پاشه، بتابه

امّا ستاره نورشو از دست داده!

 

می‌گرده توو گردابِ سالن، پنکه‌سقفی

رو سقفِ ‌شب، تاریک می‌شن هالوژن‌ها

دریاچه‌ی خیسِ‌ عرق، با مشت آبی‌ش

می‎کوبه پشتِ‌هم به کیسه‌بوکسِ شن‌ها...

 

*******************************


کوچیکه برات تنگ و آکواریوم

می‌ری، می‌چکه از چشام ریمل و...

می‌ری سمت دریا و پشت‌‎سرت

با اشکام سیا می‌کنم ساحلو


دلم تَنگِ تُنگِ خیالیمونه

نمی‌فهمه حتّی‌ خودم حالمو

لباس‌پولکی‌مو تنم کرده‌م و

پوشیده‌م زیرش کفشای‌ باله‌مو


دو تا «ـه» به «بالـ»ـام چسبونده‌م و

می‌رقصم تهِ آب؛ تو محفظه‌م

من اینقدر ماهی شده‌م، آسمون

داره حافظه‌ش پاک می‌شه ازم...


کوچیکه برات تنگ و آکواریوم

می‌ری، می‌شنون بوتو گوش‌ماهیا

با اشکام سیا‌تر می‌شه ساحل و

می‌شن حتّی موجای دریام سیا


سیاهی می‌ره چشمای ماهیا

می‌ترکه تو شب، بغض چن تا حباب

می‌ری توی دریا و من چن قدم

جلوتر بیام، غرق می‌شم تو آب!


می‌ریزن تو آبِ سیا، پولکام

می‌بلعن شنا کفشای‌ باله‌مو

می‌رم سمت ساحل، یه موج سیاه

می‎آد تا خود صبح، دنبالم و...


می‌ری، حافظه‌ت پاک می‌شه ازم

نرفته! قرار بود یادم بره

قرار بود عاشق نشیم و نشد

مث ماهیا زود یادم بره


با چشمای ابری نگا می‌کنم

یه دنیای آبیه بالا سرم!

زمین حافظه‌ش پاک می‌شه ازم

می‌افته رو آب عکسم و می‌پرم


*******************************


خوابم تو را نمی‌بَرَد، از می‌پَرَد پُر است

بين من و تو، پنجره‌ای نيست؛ آجر است!

باران گرفته، بی‌ تو، مرا پشتِ شیشه‌ها 

باران شبيهِ ريملِ درحالِ شُرشُر است

مردی که از تو، غرق شده زير گريه‎هام

ماهِ شبِ چهاردهم، زير چادر اسـت

مثلِ زمینِ منتظرِ ضربه‌های خیش

قلبم مسیر آمد و رفتِ تراکتور است...

عاشق شدن برای شبيهِ كسی به من

«دردی که غیرقابل حتّی تصوّر» است

زل می‌زنم به سقفِ اتاقِ بدونِ سقف

از زندگی گرفته و از شب «دلـ»ـم «ـخور» است

بالا می‌آورد دل و دلتنگیِ مرا

چيزی شبيهِ، توی گلويم، آسانسور است

زل می‌زند به نسخه‌ی بدخط، دو چشم خيس:

«تو» قرص خواب‌آورِ تجویزِ دکتر است!

هرگز نمی‌رسد به تهِ قصّه اين كلاغ

آغوشت آشيانه‌ترين شکلِ خُرخُر است


*******************************


روی مخلوطِ شهر، می‌بارند

ابرهای سفیدِ رنده‌شده

وسط فست‌فودیِ نوک برج

پوست یک پیاز کنده شده


یخ زده لیموناد داخل پارچ

[بوی اسلایس‎های مرده‎ی قارچ]

برگه‌ی سررسید هشتم مارچ

روی تابوتِ میز، زنده شده!


یخ زده: چکّه‎ی نکرده‎ی شیر

رنده‎ی روی سینک... «بغض پنیر،

سُسِ بـ(ـیـ/ـو)دارِ سیر، خوابِ خمیر...»: 

در یخچالِ بازخنده شده


«فلـ»ِ نصف ‌از وسط، کنار «ـفل» و

کارد و پیغامِ روی میز ولو 

که نوشته: «sono un uccello»

آشپزخانه‌‌ی درنده شده!


یخ زده: زنگِ ممتدِ تایمر

پیتزامخلوطِ سوخته تهِ فر...

پیشبند زنانه‎ی ویتر

گیر کرده به گاز؛ کنده شده


آشپزخانه پُر شده از برف

دهنِ بازِ پنجره؛ بی ‌حرف

«پیتزایولو» پریده بیرون و

وسط آسمان پرنده شده...


*******************************


اتمام خبر/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: رد شدن از نبودن دیوار هستی محمودوند نشر آژمان

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به فارسی بنویسید و از الفبای لاتین خودداری کنید.