traffic analysis

  1404/9/2   کلاسیک   کدخبر: 23347   نظر: 1   بازدید: 3114   خبرنگار: کیوان گلزارنیا چاپ

برگزیده اثر شش شاعر؛

بی گمان عاشق شدن در اختيار من نبود

حامد زرین قلمی، عاطفه سلیمانی، داریوش جلینی، زهره فرمهینی فراهانی،نسترن علیخانی و پریوش گودرزی

شعر هایی از: حامد زرین قلمی، عاطفه سلیمانی، داریوش جلینی، زهره فرمهینی فراهانی،نسترن علیخانی و پریوش گودرزی

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا:


حامد زرین قلمی


آمد و از باغ قلبم سیب را دزدید و رفت

عطر مویش را میان سینه ام پیچید و رفت


ابرها رفتند اما باز هم باران گرفت

آسمان را با نگاهش بر سرم بارید و رفت


در اجاق ِمرده ام با بوسه اش هيزم گذاشت

شعله مسلك، بر شب تاريك من تابيد و رفت


در نبردی سخت، دژبندِ غرورم را شكست

مثل رستم آمد و با ديو ها جنگيد و رفت


بی گمان عاشق شدن در اختيار من نبود

شور و شرِ چشمهايش را به من پاشيد و رفت


كاش می گفتم ولي تاخير كردم، غُصه خورد

از منِ آشفته¬ی رنجيده دل، رنجيد و رفت


اعترافم روز آخر هيچ تاثيری نداشت

تا كه گفتم دوستت دارم به من خنديد و رفت


**************************************


عاطفه سلیمانی


رنج خود را چگونه شرح دهم
که صدا را گرفته ای از من
کافرم اعتقاد من هیچ است
تو خدا را گرفته ای از من

من کجای جهان، نمیدانم
از کدامین طبیعت وحشم
پشت هم ضربه می خورم از تو
عاقبت هم تورا نمیبخشم

بغص پنهان من در این سینه
رشد کرده درخت درد شده
کودک غصه های بی قصه
پا گرفته دوباره مرد شده

مرگ را آرزو نکردم چون
روح من در تنت اسیر شده
تا عذاب الهی ام باشد
سالها چشم تو اجیر شده


آروزی پرنده ی مرده
زندگی بدون تاوان است
آسمان و پریدن و رفتن
آسمان هم اگرچه زندان است

در سکوتم اگر چه فریاد است
بغض را می خورم فرو در خود
قاتلی اهلی ام که فریادم
باعث کشتن خودم میشد


**************************************


داریوش جلینی


واگیره این تنهایی مزمن

این آسمون خاکش بلاخیزه

هر ور بری بن‌بسته پیش پات

اینجا تموم سال، پائیزه


اینجا زمان معنای دلشوره‌س 

تقویم، پایان بدی داره

رویا پر از خوابای ناجوره

اندوه روح ممتدی داره


زیبایی از آئینه رد می‌شه

مهتاب پشت پنجره خوابه

منطق می‌شه قانون تنهایی 

هر خاطره مفهوم مردابه


گم می‌شه «بودن» توو شب تکرار

اسطوره‌ها از قصّه کم می‌شن

گنجشک‌های مرده‌ی کوچه

تاوان عشقی بدقدم می‌شن


ترسیم آزادی قفس می‌شه

دل مردگی شایع‌ترین درده

دنیا ندامتگاه عاشق هاست

عاشق یه عمره «تحت پیگرد» ه


فانوس‌ها خاموش و مطرودن

دنیای تنهایی اسف‌باره

روو این زمین خسته از تکرار

جز اشک و خون چیزی نمی‌باره 


انگیزه‌ها جون می‌کنن هر شب

هر سال شمسی مرگ خورشیده 

اونم به جرم عاشقی تنهاس

ماهی که پشت ابر، تبعیده


مثل یه رستاخیز بی موقع 

آوار تنهایی غم‌آلوده 

دنیای ما دنیای شادی نیست 

دنیای ما تا بوده این بوده

**************************************

تارنا؛ نخستین خبرگزاری شعر ایران

**************************************


زهره فرمهینی فراهانی


سالها آرزوی رفتن داشت

انتظاری پر از تحمل درد

خوانده از گفت‌ و گوی عقربه ها

مرگ از بردنش شده دلسرد


کنج سلول انفرادی خود

از اسارت، به تنگ آمده بود

شب نشینی گریه بود و سکوت

با خودش هم، به جنگ آمده بود


نیمه جان، زخم خورده از تقدیر

امتحان کرد بخت خود را باز

 پای خود را عقب کشید از جنگ

تا ببیند نشانی از اعجاز


جا به جا ، زخمهای روحش را

دشمن خانگی او بلد است 

روز و شبهای نحس تکراری

بی شمارست، خارج از عدد است


تیر تا مغز استخوان که رسید

منتظر ماند تا سحر بشود

چمدان را که بست راهی شد

باید این سیزده به در بشود


**************************************


نسترن علیخانی


ترانه؛

چن ماهه خوابیدی،جهانو آب برده

اما واسه اشکای من کاری نکردی

می خوای از این خوابی که دنیاتو گرفته

می خوای از این راهی که رفتی برنگردی


واسه منی که کل بیداریم درده 

داره تموم زندگی یه خواب میشه

بابا چه اصراری به رفتن هست وقتی

انقد جیگر گوشت برات بی تاب میشه؟


پاشو برای دل بریدن  یه نگاهی

به زندگی رفته ی پشت سرت کن

پاشو برای بار آخر شونه هاتو

مث همیشه تکیه گاه دخترت کن


می بوسمت بابا،برای آخرین بار

آغوش گرمت داره بوی مرگ میده

یخ می زنم از اینکه مجبورم بفهمم

اونی که میگن داغ دیده چی کشیده

                           

هر تیکه ای از جسم تو زنده ست بابا

انگار بین آدما تکثیر میشی

قلبت واسه هرکی بشه فرقی نداره

تو پا به پای مادر من پیر میشی


**************************************


پریوش گودرزی


دور از تو شبیه دل مادر نگرانم 

ای عشق نشانی بده از خود به جهانم 


تا کی به تمنای تو هر  خار و خسی را 

فرمانده این سینه شوریده بدانم 


تو بغض فرو خورده و من ابر عقیمم 

چون لوت ترک خورده دلم تشنه لبانم 


بوی جگر سوخته ام تا به کجا رفت 

محکوم شدم در طلبت تشنه بمانم 


آنقدر که از عقل به دل طعنه شنیدم 

شرمنده شده آینه و بسته  زبانم 


باید بگریزد دلم از طوطعه ی عقل 

چون ماه نو از روزه به عید رمضانم



اتمام شعرها/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شعر سایت شعر حامد زرین قلمی عاطفه سلیمانی داریوش جلینی زهره فرمهینی فراهانی نسترن علیخانی پریوش گودرزی

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به فارسی بنویسید و از الفبای لاتین خودداری کنید.