از «تابستان خیس» تا «بلوای برزخ»؛
به گزارش خبرگزاری تارنا:- محمدصابری نویسنده و منتقد شناختهشده، با انتشار رمان تازهاش «بلوای برزخ» مخاطب را به دنیایی پرآشوب، چندلایه و انسانی میبرد؛ جایی که عشق، خیانت، جنایت و وهم با هم میآمیزند و پرسشهای بنیادین درباره اخلاق، عدالت و هستی پیش کشیده میشوند. در این گفت و گو اختصاصی با تارنا، نویسنده درباره مسیر تحول ادبی خود، تجربه نوشتن رمان جدید و نگاهش به جهان امروز و آینده رماننویسی سخن میگوید.
گذار از «تابستان خیس» با فضای شاعرانه و نوستالژیک به «بلوای برزخ» با عنوان توفانی و چندلایه، چه تحولاتی در جهانبینی و دغدغههای شما نشان میدهد؟
بلوای برزخ سومین تجربه ادبی من است و پیش از آن آثارم مثل «مثلث عشق» و «تابستان خیس» را خلق کردهام. این گذار، درواقع بازتابی از تغییرات شخصی و ادبی من است؛ همانطور که هر نویسندهای که میخواهد حرفی نو بزند، ناگزیر از تحول است، من نیز از این قاعده مستثنی نبودهام. در این رمان، سعی کردم نگاه خود را نه فقط به وقایع پیرامونی، بلکه به کتابهایی که در مسیر نوشتن ورق خوردهاند، و تجربههای میانستارهای قلب و روح در مواجهه با حقیقت و واقعیت تعمیم دهم. بلوای برزخ حاصل انباشت این تجربیات، اندیشهها و بازتابی از دگردیسی مداوم مضامین انسانی است؛ مضامینی که همواره در مسیر ادبیات به شکل نو خود را نشان میدهند. این رمان، نه صرفاً ادامه آثار قبلی، بلکه نمایشی از تحول در جهانبینی و نگاه من به زندگی و انسان است.
«بلوای برزخ» بیشتر به کدام حوزه میپردازد؟ وضعیت بحرانی انسان در حال حاضر، هراس از آینده یا سرگردانی در یک موقعیت برزخی؟
رمان «بلوای برزخ» روایت انسانهایی است که در ناکجاآبادی ابرزمینی درگیر عشق، خیانت، رفاقت و خدمتاند؛ فضاهایی که در ظاهر غیرواقعی، اما در عمق تجربه انسانی واقعیاند. این رمان به نوعی بازتاب بحرانهای انسانی در قرن حاضر، ترس از فردا و سرگردانی آدمها در جهان پیچیده امروز است. اما این تنها بخشی از داستان است؛ در لایههای عمیقتر، اثر به بررسی ذهن انسان، چرایی تضادها، جنایت و قربانی شدن میپردازد. برای مثال، نقش عدالت، حقوق و وجدان انسانی در میان این آشوب، به طور برجسته مطرح شده است و نشان میدهد که حتی در شرایط پرتنش، انسان همواره در جستوجوی دلیل و پاسخ به اعمال خود است.
شخصیتها چگونه با تقابل آشوب و انتظار شکل گرفتهاند؟ آیا بلوا از سوی شخصیتها ایجاد میشود یا شخصیتها اسیر آن هستند؟
پرسوناژهای اصلی رمان، آدمهایی بسیار خوب و خاکستریاند. حتی شخصیتهایی که مرتکب جنایت میشوند، ذاتاً جنایتپیشه نیستند؛ آنها محصول شرایط و فشارهای محیطیاند. برای نمونه، سید جلال دماوندی از فقدان محبت رنج میبرد و آقاجان، با خاطرات تلخ کودکی، مسیر متفاوتی در زندگی پیدا میکند. شخصیتها در فراز و نشیبهای خاکستری و پیچیده، گاهی انتخابهایی میکنند که برخلاف میل باطنیشان است و این تضاد آشوب و انتظار، فضای داستان را شکل میدهد. در واقع، بلوای برزخ ترکیبی از بلواهای خودخواسته و تحمیلشده است و همین باعث میشود روایت همواره پرتنش و غنی باشد.
سبک نوشتار و ساختار رمان نسبت به آثار قبلی شما چه تحولاتی داشته است؟
بلوای برزخ اولین تجربه من در موازینویسی است. دو شخصیت اصلی داستان در طول روایت حرکت میکنند و داستان غیرخطی است. پرشهای زمانی، تکگوییهای درونی و جریان سیال ذهن به روایت عمق میبخشند و خواننده را در یک تجربه پیچیده انسانی فرو میبرند. سبک رمان تلفیقی از رئالیسم، سورئالیسم و رئالیسم جادویی است؛ فضایی که در نگاه اول یادآور کافکا، بکت و جویس است و در نگاه دوم به مارکز و فوئنتس متصل میشود. این تلفیق، خلق جهانی چندبعدی، پرهیاهو و خاکستری را ممکن میکند که همزمان ملموس و وهمانگیز است.
زبان روایت در «بلوای برزخ» چگونه طراحی شده و چه تاثیری بر ریتم و حس داستان دارد؟
زبان دغدغه اصلی من است، چه در شعر، چه در نقد و چه در روایتگری. در بلوای برزخ، زبان تابع فضا، شخصیتها و موقعیتهاست. نحوه گویش شخصیتها – از سروناز فراری تا آقاجان و آقای صداقت – با پیچیدگی و چندلایه بودن آنها عجین شده است. زبان نه تنها روایت را جلو میبرد، بلکه ریتم زیرپوستی و التهاب روانی داستان را منتقل میکند. سیال ذهن، شکستن جملهها و استفاده از استعارهها، ضرورت هنری دارند و کمک میکنند تا تجربهای زنده و واقعی از زندگی شخصیتها به دست آید.
اهمیت ایماژها و حسآمیزی در عنوان و روایت رمان چیست؟
ایماژها در زندگی و هنر نقشی محوری دارند. «خیس» و «بلوا» نه تنها عنواناند، بلکه دروازه ورود به جهان رمان محسوب میشوند. آنها مستقیم با احساس و تجربه انسانی درگیرند و شخصیتهای خاکستری، ضدقهرمانها و انسانهایی که در تضاد اخلاقیاند، را با مخاطب پیوند میدهند. ایماژها امکان بازآفرینی جهان ذهنی و عاطفی شخصیتها را فراهم میکنند و تجربه خواندن را عمیقتر میسازند.
صداهای منتقدان درونی چه تاثیری بر روند نوشتن داشته است؟
منتقد درونی همیشه حضور دارد، اما در لحظه خلق، نویسنده باید آزادی کامل داشته باشد. در بلوای برزخ، هرچند صدای منتقدان در گوشه ذهن بود، تلاش کردم روی تجربه انسانی، شخصیتها و روایت تمرکز کنم. نقد و اظهار نظر را به صاحبنظران واگذار کردم، تا فرزند تازهمتولد شده ادبی بدون دخالت سلیقه شخصی، بتواند تجربهای خودجوش و انسانی ارائه دهد.

کدام نویسندگان جهان بیشترین اثر را بر شکلگیری این رمان داشتهاند؟
مارسل پروست، فوئنتس، فاکنر و آلبر کامو بیشترین تاثیر را داشتند. همچنین ردپای داستایفسکی و کافکا در خلق عذاب وجدان و موقعیتهای فراواقعی قابل مشاهده است. این نویسندگان به من کمک کردند فضایی انسانی، چندلایه و سورئال خلق کنم که هم عاطفی باشد و هم فکری.
پروژهها و آثار بعدی شما چه هستند؟
پروژههای بعدی شامل منظومه عاشقانهای در ۵۰۰ بیت با فضای سورئال، رمان «زن چهل ساله» که متفاوت از بلوای برزخ است، و نمایشنامه «کبریتهای خیس» هستند. هدف من ادامه تجربههای نو، کاوش در ژانرها و خلق رمانهایی است که نگاه تازهای به انسانشناسی ارائه دهند.
جایگاه «بلوای برزخ» در ادبیات معاصر فارسی چیست؟
این رمان دور از تاریخزدگی است و اگر مخاطب امروز با آن همذاتپنداری کند، ادبیات به رسالت واقعی خود رسیده است. بلوای برزخ پرسشگرانه است و با تاریخ، فرهنگ و قوانین دستنوشته ناعادلانه نقد دارد. درواقع، رمان مدرن نه صرفاً روایت، بلکه تجربهای انسانی و اجتماعی ارائه میکند و مخاطب را با پرسشهای اخلاقی، اجتماعی و فردی روبهرو میسازد.
در نهایت، «بلوای برزخ» هشدار است، پیشبینی یا تشخیص بیماری زمانه؟
این رمان نه هشدار است، نه پیشبینی؛ بلکه روایت بیپردهای از بیماریها و ناهنجاریهای زمانه است و تلاشی برای انسان شدن. بدون همراهی ناشر و سعهصدر مدیریت نشر قدیانی، این اثر به دنیا نمیآمد. «بلوای برزخ» تجربهای است که میکوشد معمای هزار و یک شب هستی انسان را باز کند و خواننده را با پرسشهای بنیادین اخلاقی و انسانی مواجه سازد.
برچسب ها: رمان محمد صابری بلوای برزخ