traffic analysis

  1404/9/21   ترانه   کدخبر: 23370   نظر: 0   بازدید: 5072   خبرنگار: سمیه بحرکاظمی چاپ

از مافیای موسیقی تا افول ترانه‌سرایی ایران؛

افشین سیاه‌پوش:بازار موسیقی گاهی بیش از هنر بر ترانه‌ها حکومت می‌کند

افشین سیاه‌پوش:بازار موسیقی گاهی بیش از هنر بر ترانه‌ها حکومت می‌کند

افشین سیاه‌پوش خواننده،آهنگساز و ترانه سرای مطرح این روزها می‌گوید افت موسیقی و ساده‌انگاری جهانی باعث کاهش کیفیت ترانه‌ها شده است.

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: افشین سیاه‌پوش، ترانه‌سرا، آهنگساز و خواننده‌ای است که سابقه‌ای طولانی در موسیقی و ترانه‌سرایی ایران دارد. او فعالیت حرفه‌ای خود را از دهه ۷۰ آغاز کرده و با آشنایی کامل با ادبیات موسیقی و تجربه اجرایی، نگاهی پژوهشی و عمیق به ترانه و موسیقی دارد. سیاه‌پوش نه تنها آثار ارزشمندی خلق کرده، بلکه با تحلیل وضعیت امروز موسیقی و ترانه در ایران، چرایی تغییرات و چالش‌های فعلی را به شکلی شفاف در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار تارنا توضیح می‌دهد.


ارزیابی کلی شما از وضعیت ترانه‌سرایی امروز در ایران چیست؟با توجه به سابقه‌ی شما در ترانه‌سرایی از دهه ۷۰ تا امروز، آیا می‌توان گفت ترانه‌نویسی در ایران از نظر ساختار، معنا، تکنیک و تأثیرگذاری اجتماعی رشد کرده یا با افول مواجه شده؟


به نظرم این بیماری مینیمالیست و ساده‌انگاری که جهان به آن مبتلا شده، در هر مقوله‌ای رخنه کرده است؛ ادبیات، موسیقی، ترانه، نقاشی، سینما و خیلی چیزهای دیگر. اگر بخواهیم قیاس کنیم، بدون تعارف می‌توانم بگویم که ما بعد از انقلاب شاهد افت شدید کلام ترانه بودیم و دلیل اصلی آن هم افت موسیقی ماست.


ما در موسیقی سه ضلع داریم: خواننده، موسیقی و کلام. هر کدام از این اضلاع که افت کند، روی کل اثر تاثیر می‌گذارد. به همین دلیل است که امروز تعداد خواننده‌های خوب در کشور بسیار کم است. دوم اینکه در صنعت موسیقی حضور افراد متبحر د کم است و وقتی همه چیز با دستگاه و پلاگین تولید می‌شود باعث افت ارزش درونی اثار میشویم، به قول یکی از دوستان هنرمندم اگر برق مملکت قطع شود، موسیقی پاپ ما از دست می‌رود چون در این روزها همه چی کامپترب شده است.

همین مشکل شامل کلام ترانه هم می‌شود. متأسفانه در مدتی که در انجمن‌ها حضور داشتم، شاهد افت بسیار شدید و عجیب ترانه بودم. یک اتفاق دیگر هم این است که امروز خیلی از ترانه‌سراها و شاعران از هم قابل تمیز نیستند؛ بعضی‌ها به اسم ترانه، شعر میخوانند با یک شعر سپید میخوانند و نام ترانه را روی آن میگذارند.



شما بارها درباره‌ی "ترانه‌های بازاری" یا "ترانه‌های سفارشی‌شده برای فروش بیشتر" صحبت کرده‌اید.از نظر شما مرز میان ترانه‌ای که در خدمت ذائقه مخاطب است و ترانه‌ای که قربانی الزامات بازار شده، کجاست؟


ببینید، نقش بازار و نقش کسانی که متولی بخش پایانی موسیقی هستند، خیلی مهم است. معمولاً کسانی که در این حوزه فعالیت می‌کنند، بیشتر به منافع مالی خودشان فکر می‌کنند تا به هنر.

کارهایی که تولید می‌شود، باید در بازه زمانی مناسب ارائه شود و مردم هم انگیزه و حق شنیدن آن را داشته باشند. مهم‌ترین نکته این است که کارهایی که جنبه ماندگاری ندارند، بیشتر به تولید انبوه می‌رسند و کیفیت تولید در آن‌ها کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

قبل و بعد از انقلاب، کسانی که تهیه‌کننده بودند، معمولاً اطلاعات، عشق و تعهد بیشتری نسبت به موسیقی داشتند. اما الان، بیشتر تصمیم‌ها بر اساس مادیات گرفته می‌شود. دقت کنید که کارهای با کیفیت و ارزشمند بسیار کم شنیده می‌شوند.

کارهایی که به صورت تولید انبوه به گوش همه می‌رسند، معمولاً سطح سلیقه مردم را پایین می‌آورند و بیشتر برای جنبه مالی و انتفاعی تولید می‌شوند. تاریخ مصرف این آثار کوتاه است و حتی انتخاب خواننده‌ها هم بر اساس برند و جنبه تجاری انجام می‌شود، نه لزوماً استعداد یا کیفیت.


بسیاری از فعالان موسیقی از وجود «مافیای موسیقی» سخن می‌گویند که به‌نوعی انتخاب ترانه‌سرا، خواننده، تنظیم‌کننده و حتی پخش آثار را کنترل می‌کند.آیا شما چنین شبکه‌های نفوذ و روابط انحصاری را در صنعت موسیقی ایران تجربه کرده‌اید؟


ببینید، مافیای موسیقی پیش از انقلاب همیشه پشت صحنه حضور داشته و نمی‌توان این را کتمان کرد. یک مثال بارز این است که خواننده بسیار خوبی به نام سیمین غانم وجود داشت، اما کمتر شنیده شد از خانم هایده چون مثل او درباری نبود. یا خواننده‌ای مانند رامش، با وجود صدای فوق‌العاده‌اش، بسیار کمتر از خانم گوگوش شنیده شد. دلیلش این بود که گوگوش حمایت داشت و سیمین قانم یا رامش چنین پشتیبانی نداشتند.


واقعیت این است که ما نمی‌توانیم خیلی ساده و کامل به موسیقی و هنر نگاه کنیم، چون همیشه مسئله‌ای به نام تولید و انتشار مطرح است. یک هنرمند تا به مرحله تولید و پخش برسد، وابسته به بودجه، امکانات و شرایطی است که در کشور فراهم است. بنابراین مافیای موسیقی همیشه نقش داشته تا آثار و هنرمندان به گوش مردم برسند.

هر هنرمندی چه خواننده، چه ترانه‌سرا، چه آهنگساز، یا نوازنده اگر بخواهد شنیده شود، باید با این واقعیت روبرو شود. این حرف‌ها شاید خوشایند نباشد، ولی واقعیت موسیقی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.


ما شاهدیم که بسیاری از ترانه‌سرایان مطرحِ دهه‌های گذشته، دیگر در فضای تولیدات پاپ حضور پررنگی ندارند یا آثارشان شنیده نمی‌شود.

از نگاه شما، آیا این پدیده بیشتر ناشی از خستگی و دل‌زدگی هنرمند است یا فضای امروز موسیقی با طبع و رویکرد آن نسل هم‌خوانی ندارد؟

هر خواننده یک عمر هنری دارد و هر ترانه یا آهنگ بخشی از آن عمر را شکل می‌دهد. متأسفانه قسمت ضعیف این ماجرا دوستان اهل قلم و ترانه‌سراها هستند که عمر کاری‌شان خیلی به بازار و مارکت وابسته است. بعضی‌ها تا دو دهه به فعالیت مستمر می‌رسند، ولی دلیل اینکه خود من عاشق  موسیقی شدم و وارد مقوله خوانندگی و آهنگسازی شدم، این بود که می‌دانستم عمر اثر هنری خیلی طولانی نیست و سلیقه مردم دائم تغییر می‌کند.

یک ترانه در گذشته حتی می‌توانست ۱۰ یا ۱۱ دقیقه باشد؛ مثلاً ۵۰ سال پیش، کارهای آقای قوامی فاخته همین‌طور بود. اما امروز همه چیز کوتاه و سریع شده و حتی یک دقیقه هم اهمیت دارد. ما باید خودمان را با این تغییرات منطبق کنیم و با سلیقه جوانان هماهنگ شویم. جوانان همیشه دنبال موسیقی نو، کلام تازه و سلیقه جدید هستند و اگر هنرمند خودش را با بازار هماهنگ نکند، از دست می‌رود.




افشین سیاه‌پوش



شما جزو معدود ترانه‌سرایانی هستید که خود نیز تجربه‌ی خوانندگی داشته‌اید.از دیدگاه شما، چقدر ترانه‌سرا می‌تواند در نقش خواننده موفق ظاهر شود؟آیا داشتن تسلط بر واژگان، تصویرسازی و مفهوم، مزیتی در اجرای ترانه هم محسوب می‌شود؟


قبلاً وقتی می‌خواستیم در مورد یک ترانه صحبت کنیم، یعنی شما به عنوان خواننده مستقیم می‌رفتید پیش ترانه‌سرا و از بین مجموعه‌ای از ترانه‌ها، آنچه با حال و هوای شما، موسیقی و سلیقه‌تان همخوانی داشت، انتخاب می‌شد. الان نمی‌توانم بگویم این روند صد در صد تغییر کرده، اما تقریباً پنجاه پنجاه است.


امروز، کلام ترانه تا حدی تحت تسلط ریتم است. ترانه‌سرا مجبور است ترجیع بندها را طوری بسازد که ترانه دیده شود بر اساس ذایقه خواننده و بازار موسیقی . این گاهی باعث می‌شود شکستگی‌هایی در وزن و ریتم ترانه ایجاد شود و ترانه از ساده‌نویسی که در گذشته بود به سمت ساده‌انگاری برود. بعضی از ترانه‌سراها در همین بخش دچار این مشکل می‌شوند. بعضی چیزهایی سخیفی که در ترانه می‌شنوید که به نظر سطحی یا ساده به نظر میرسند از همین واقعیت بازار سرچشمه میگرد که ترانه سرا میحواهد حودش را با سلیقه مخاطب هماهنگ کند.

واقعیت این است که ترانه‌ها باید مطابق با جریان‌های روزمره و ریتم‌های متنوع آهنگسازها انتخاب شوند، به همین دلیل عناصر کلام‌محور که محوریت اصلی داشتند، در مارکت امروز کمی کمرنگ شده‌اند.و به جریان حرفه ای و اصیل ترانه لطمه زده است.


چشم‌انداز آینده ترانه‌سرایی در ایران را چطور می‌بینید؟آیا با توجه به ورود نسل‌های جدید، شما آینده‌ای خلاق، پویا و جسور برای ترانه‌نویسی متصور هستید؟


ببینید، چشم‌انداز آینده موسیقی و ترانه کاملاً مشخص است. آهنگسازها و تنظیم‌کننده‌های ما کم‌کم یاد گرفته‌اند که ترانه‌ها را با بار ادبی کم روی ملودی سوار کنند یا گاهی خود آهنگساز نهایتاً به یک ترانه‌سرای کاربلدی یک هزینه‌ای می‌دهد.


چشم‌اندازی که من می‌بینم، چه خوشبختانه و چه متأسفانه، تحت تأثیر گذر تاریخ است. حدود ۲۰ سال پیش مصاحبه‌ای داشتم و نظر خودم را درباره ترانه‌سرایی بعد از انقلاب گفتم. در آن زمان، نسل تازه‌ای که تازه به کار وارد می‌شد، تجربه کافی نداشت و نمی‌شد خیلی قضاوت کرد. الان هم در همان گذر تاریخی قرار داریم و نمی‌توانیم به‌طور دقیق پیش‌بینی کنیم.


به عنوان مثال، خانم هایده را با هوش مصنوعی می‌توان جایگزین خواننده اصلی شنید و آمار دانلودش چندین برابر است. مردم دوست دارند یک نوستالژی از گذشته داشته باشند. ولی از طرف دیگر، کارهایی که وایرال می‌شوند و بیشتر شنیده می‌شوند، معمولاً بسیار سطحی و معمولی‌اند. مردم دیگر حوصله شنیدن کلام فاخر یا تفکر درباره آن را ندارند. مشکل اصلی این است که می‌خواهند فقط چیزی بشنوند که مثل غذایی سریع، صرفاً آنها را سیر کند و انرژی روزمره‌شان را تأمین کند.


بی تعارف صنعت ترانه‌سرایی امروز به نوعی بیزینسی شده است. خیلی از ترانه‌ها دیگر صرفاً برای تجارت ساخته می‌شوند و این روند هم کم کم دارد از بین میرود و به نظر من نسل جدیدی که وارد ترانه نویسی میشوند باید عاشق ترانه سرایی باشند تا در این صنعت بمانند.



چشم‌انداز آینده ترانه‌سرایی در ایران را چطور می‌بینید؟آیا با توجه به ورود نسل‌های جدید، شما آینده‌ای خلاق، پویا و جسور برای ترانه‌نویسی متصور هستید؟


نسل طلایی ترانه در دهه ۷۰ و ۸۰، تجربه‌ای است که خودم هم متعلق به آن هستم. ببینید، بدون تاریخ و تجربه ما عاشق بودیم؛ بدون تعارف، واژه «عاشقی» آن زمان معنا داشت و  ترانه‌سرایی که عاشق نبود، نمی‌توانست ترانه خوبی بسازد و  مردم استقبال نمی‌کردند.


اما دوستانی که وارد مقوله ترانه شدند و مطرح شدند، رویکردشان این بود که مثلاً از ملودی‌ها و ترانه‌های گذشته از درویش‌خان یا سایر بزرگان استفاده کنند و مسیر تاریخی ترانه را بدانند. آن‌ها می‌دانستند تاریخ موسیقی و ترانه از کجا شروع شده، چگونه حرکت کرده و به شکل امروز در دهه ۵۰ و ۸۰ رسیده است. این اشراف به تاریخ باعث می‌شد نگاه‌شان دقیق و پرمحتوا باشد و حفظیات زیادی در مورد ترانه داشته باشند، فارغ از مقوله عروض و قافیه.


اما در مورد نسل جدید، مسئله متفاوت است. نسل امروز هیچ خاطره‌ای از ترانه‌سرایان بزرگ مثل کریم فکور، معین کرمانشاهی، رهی معیری، ایرج جنتی‌عطایی یا حتی اردلان سرفراز ندارد. آن‌ها مستقل فکر می‌کنند و انتظار نمی‌رود که ترانه پیشرفت چشمگیری داشته باشد، چون باید این نسل آزمون و خطا کند تا از لحاظ شخصیتی و هنری به ثبات برسد.

آدمی که ثبات نقطه‌نظر دارد، دامنه ترانه‌هایش بسیار گسترده است و نگاهش پژوهشی و تحقیقاتی است. نسل جدید هنوز در مسیر رسیدن به چنین ثباتی است.


آیا سرعت تولید و رقابت ناسالم دلیل این افت کیفی است؟چه تفاوت‌هایی میان ترانه‌نویسی امروز با دوران طلایی دهه‌های ۷۰ و ۸۰ می‌بینید؟


سرعت تولید موسیقی خیلی فرق کرده و نسبت به قدیم بیشتر شده اما، افت کیفیت هم داشته‌ایم. کسانی که با ادبیات موسیقی، ترانه، تنظیم، آهنگسازی و حتی خوانندگی آشنا هستند، روزبه‌روز کمتر می‌شوند. به لطف کامپیوتر و پلاگین‌های حرفه‌ای، نمونه‌نوازی بهترین نوازنده‌های دنیا به راحتی قابل شبیه‌سازی است و حتی یک خواننده گمنام می‌تواند قطعات بهترین تک نوازهایی یک نوازنده مطرح دنیا را به صورت کامپیوتری روی اثر خودش جانمایی کند. 

البته این موضوع فقط مربوط به کشور ما نیست، در جهان هم همین اتفاق می‌افتد. گاهی کارهای خوب هم شنیده می‌شود، اما متأسفانه استثنا، قاعده را تعریف نمی‌کند.

در گذشته، دسترسی به انتشار محدود بود و تعداد محدودی از آثار به مرحله انتشار می‌رسیدند. امروز به لطف رسانه و شبکه‌های مجازی، هر کسی می‌تواند کارش را منتشر کند. از یک طرف خوب است، چون استعدادهای گمنام شناخته می‌شوند؛ اما فاجعه از همینجا شروع می‌شود که مخاطب با اثر سطح پایین آشنا شود و مورد استثبال او قرار بگیرد.



چه مسئولیتی بر عهده ترانه‌سراهاست در برابر این وضعیت است؟در شرایطی که مافیا، بازار و سلیقه عمومی همه در حال تأثیرگذاری هستند، ترانه‌سرا چقدر می‌تواند مقاومت کند؟آیا باید با واقعیت بازار همراه شد تا دیده شد، یا باید بر اصالت هنری پافشاری کرد حتی اگر کمتر شنیده شوی؟

در مورد رسالت این هزاره سوم می‌توانم بگویم که اول از همه خودشناسی اهمیت دارد. آدمی که خودش را نمی‌شناسد، نمی‌تواند خودش را تعریف کند و نمی‌تواند احساسات و عواطفش را صادقانه درک کند. عشق، به عنوان محور ساختار یک ترانه، باید به درستی شناخته شود. کسی که عشق را نمی‌شناسد، نمی‌تواند درست از آن حرف بزند؛ چه عشق مثبت باشد و چه منفی. تجربه عاشقی هم باید ضمیمه شود؛ کسی که عاشق نشده، چطور می‌تواند از عشق صحبت کند؟


ترانه‌سرای جوان باید بسیار زیرک باشد. اولاً موسیقی را بلد باشد؛ وقتی موسیقی را بشناسد، خودش می‌تواند کلام را روی ترانه و ملودی بچیند و انتخاب‌های درست داشته باشد. دوم، که البته به عنوان یک پیشنهاد میگویم، باید توانایی تشکیل یک بند موسیقی با محوریت خودش را داشته باشد و آن را با آهنگساز، نوازنده و خواننده هماهنگ کند، کم‌کم این ساختار را به شکل یک استودیو کامل درآورد.

کارهای کوتاه و منسجم تولید کند تا بیشتر مورد توجه مردم قرار بگیرد، و در یوتیوب، اسپاتیفای یا هر پلتفرم دیگری منتشر کند، وقتی اشراف کافی به ارکان موسیقی داشته باشد، دیگر لازم نیست منتظر باشد تا یک آهنگساز وظیفه را به عهده بگیرد؛ خودش می‌تواند اثرش را مهر و امضا کند و به مخاطب ارائه دهد.


اتمام خبر/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: ترانه افشین سیاه‌پوش

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به فارسی بنویسید و از الفبای لاتین خودداری کنید.