1402/11/22   شعرنو   کدخبر: 2745   نظر: 0   بازدید: 4610   خبرنگار: شمیلا شهرابی چاپ

برگزیده اثر شش شاعر؛

هنوز یخ های زیادی بین ماست که آب نشده است

هنوز یخ های زیادی بین ماست که آب نشده است

شعرهایی از: زهرا ابراهیم پور، سايه كريمی، فاطمه احمدزادگان، پریسا ایزدی، زینب فرجی، زرین ترابی

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-/


زهرا ابراهیم پور



لب هایش

غصه هایم بیشتر از قبل

زندگی ام را صیقل دهند !

زیر نوری قرمز رنگ و ملتهب

تنها با یک بطری آب !

برای تشنگی هایِ  جنون آمیز

در اتاقی تاریک

که بی حیاتر از  عزرائیل

به جانِ من چشم دارد،


***************************


سايه كريمی


روي آيينه؛ بوسه 

كنار گلدانها؛ قاب عكسي خالي 

روي ميز؛ ردي از غبار 

همه جا نشانه گذاشته ام 

كسي را كه در خانه اش گم می شود ؛ 

!هرگز نمي توان پيدا كرد


***************************


پریسا ایزدی 


سوگند به سقف 

به آن باروت های مجلل آویزان 

از آرواره هات که بر نیاروم دم 

در زیر پوست تو 

بگیرانی ام به آفتاب و دود کنی در ریه ها 

آن دو پرنده غمگین را 

به دو جفت مشترک 

در رستنگاه شگفتن بگو

بگو...

به هجرت کدام عقربه 

نشسته ای در گلوی من 

اینچنین 

که حول مدار تو در چرخشم شب و روز 

ای حلولت خلوت دو سرخ ماهی 

در بزنگاه جستن 

هنوز

درآ

به حرکت دو ابر موزون در سینه ام 

که خیس تن بشورانی ام 

در کمرگاه تنگ 

خنک آ

تا بی لباس از تو تن در دهم 

و جملگی یکی دو تن

در شور دکمه گی چشمانت 

به ضرب دو ماهی رقصان 

فلس بیندازم 

و از لب پریدگی تنگ 

به هیات زندگی سلامی دوباره دهم 

در شب و روز 

هنوز 


**************************


فاطمه احمدزادگان


وما در بین دو بال

که از قوت هوا پاره شود

پناه آورده ایم به مرگ

که شاخه ی گنگی از حواس را

در پناه

بالا آورنده در خاک

از شمارش قلب

در سکونی از پلاسیدن است

آن زمانی که مردی چنگ به ریش می اندازد

پرده های اندیشه 

می افتد گیاهی از دهان شته ها

وما فرو می رویم

بق کننده در تسلسل بال ها

شبیه بی وزنی روی یک پر

که چشم را به چاقو سجاف می کشد

ابرهول که تمام از پوشش خواب می کند

وما روح را از انحنا به منفذ بالا

پناه آورنده به منفذ

خانه خراب می کند

همان طور که قطره ای بلند

از گسیل سنگ

باتراشیدن روح از ولع چکید

وشیئ سفیدی از اندام کام گرفت

از اویی اویی دیگر بلند 

وما که از قوت هوا پاره شود



**************************

     

زینب فرجی


کوه های عصیان شده 

در انحصار هیچ یک از خدایان نیستند

خدایانی که وقتی روی زمین

راه می رفتند

عزاداری 

در بازار برده فروشان تمام می شد

و صدا

دیگر به استکانی چای برنمی گشت

به شیشه های کدر

به آینه های جیبی

 نگویید که شعرهای ما را آنها می نویسند

آنها 

که یک بسته سیگار 

و یک خودکار آبی بیک دارند

هنوز یخ های زیادی بین ماست 

که آب نشده است

یعنی آب نمی شود

این را با تاکید خدای من که گیاهی را 

پلید نیافریده بود

تا آن شب گفت

و بعد سیلی پشت سیلی

خدای تو ،خدای الرحمن راحمین است

ولی در رویاهایت

 سیب زمینی های کال زیادی دارد

درختان تبر به دست

باغبانان ناپخته ی زرد 

دور ماه را

خط قرمز بکشید

کاش می گذاشتند زخم را از روی زخم

و درد را از روی درد برداریم

شاید کمی از بار سینه های این گنجشک

راحت شویم

در کارگاه خراطی

سیب های افتاده از درخت را

بیشتر از

سیب های افتاده از سینه ام می دیدم

زوزه های گرگ

پس مانده ی مادیانی وحشی

تبِ دوست داشتن را بالا می برد

و گربه ها را

پایین می آورد

دریای طوفان زده موج که برمی دارد

کتفِ چپِ خدای بزرگ می شکند

وماهی ها

یکی پس از دیگری 

در صدف چشم هاشان مروارید ها را

نامیرا می کنند شمس.


*****************************


 زرین ترابی


می خوانمت

به قدر

اشک های پنهانی

می بوسمت

به عمقِ

لحظه های انتظار

و

منتظر می مانم،

به ارزشِ تنهایی

وقتی

 آمدی

هیچ مگو

 

**************************


اتمام خبر/

گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا شعر اخبار شعر شعرنو سایت شعر آموزش شعر زهرا ابراهیم پور سايه كريمی فاطمه احمدزادگان پریسا ایزدی زینب فرجی زرین ترابی

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.