گفتگو با نعمت مرادی شاعر و داستان نویس
من از جامعه ای می نویسم که افسردگی و مرگ در آن اتفاقی کاملا عادی شده و فقر و گرسنگی در لایه لایه زندگی مردم وجود دارد . از انسان و از مرگ می نویسم و از عشق و از درد های اجتماعی و فرهنگی و از طبیعت،همه ی اینها هر کدام به نوبه خود می توانند ایده های خوبی برای نوشتن باشند.
به گزارش خبرگزاری شعرایران-تارنا: نعمت مرادی شاعر و نویسنده ایرانی متولد ۱۳۶۰ در شهرستان هرسین از توابع استان کرمانشاه است. نعمت مرادی اینگونه نقل می کند: من بیش از بیست سال است که ساکن پایتختم و کارمند دانشگاه شهید بهشتی هستم. نعمت مرادی شاعر پرکار تاکنون پنج مجموعه شعر و دو مجموعه داستان با عناوین زیر به چاپ رسانده است:
مجموعه شعر پدر چاپ دوم نشر مهرآفرید
مجموعه شعر مادر نشر مایا
مجموعه شعر هرسین نشرمایا
مجموعه شعر طعم عاشقانه نشر شانی
مجموعه شعر دختران سپیدار نشر هشت
مجموعه داستان باجی چاپ سوم نشر هشت
مجموعه داستان طعم گل های پریوش نشر مایا
افزون بر این وی بیش از صد نقد مکتوب در روزنامه های آرمان و آرمان ملی، ابتکار، شهروند و اطلاعات در بخش ضمیمه ادب و هنر و ...... را ثبت و داستان هایی را در ماهنامه های تخصصی به چاپ رسانده و با خبرگزاری های مهر، ایبنا و ایلنا نیز همکاری داشته است.
دغدغه شما برای نوشتن از چه چیزی نشات گرفته؟
دغدغه من برای نوشتن از زیستن در جامعه ای نشات میگیرد که هر روز پراز اتفاقات مختلف و متفاوت است. جامعه ای که درد در تمام استخوان هایش رسوخ کرده و قصد بیرون آمدن ندارد. وقتی به یک کشور شرقی مثل ژاپن نگاه میکنم غبطه میخورم که یکه تاز حوزه اقتصاد و فناوری است و آنقدر این پیشرفت تو جامعه مشهود است که در تارو پود زندگی مردم رخنه کرده.من از جامعه ای می نویسم که افسردگی و مرگ اتفاقی کاملا عادی شده و فقر و گرسنگی در لایه لایه زندگی مردم وجود دارد . از انسان از مرگ می نویسم و از عشق و از درد های اجتماعی و فرهنگی و از طبیعت. همه ی اینها هر کدام به نوبه خود می توانند ایده های خوبی برای نوشتن باشند. پایه و اساس من برای نوشتن همه ی هستی است .تمام چیزهای که در این هستی وجود دارند قابل نوشتن هستد فقط باید به هرچیزی به شکل یک ایده نگاه کرد و از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار ش داد و از همه مهمتر اینکه آن سوژه را از حالت کلیشه ای و روزمره خارج کرد و یک مفهوم آرتی بهش داد. تمام شاعرها و نویسنده ها این قدرت را دارند که ایده های معمولی و دم دستی را به شعرها یا داستان کوتاه ها یا رمان های متفاوتی تبدیل کنند که هم جامعه را تحت تاثیر خود قرار بدهد و هم الهام بخش خیلی از شاعرها و نویسنده ها و سینماگران دیگر شود.فقط باید به منابع و ایده ها و طرح های که باعث الهام و دغدغه ای هستند که اندیشه ما از آن نشات گرفته سمت و سو خاص بخشید.
فکر می کنید ترجمه پذیر بودن یک اثر چه شعر و چه داستان ویژگی مثبتی برای آن اثر قلمداد می شود؟
اینکه یک اثر قابل ترجمه باشد چه در حوزه شعر و یا چه درحوزه داستان نکته مثبت یا منفی ای قلمداد نمی شود. خیلی از کتاب های زرد و درجه سوم و چهارم اروپا و آمریکا در ایران ترجمه می شوند و خیلی هاشون هم فروش های فوق العاده ای دارند اما بخاطر محتوای زرد و کلیشه ای تو دسته بندی نویسندگان و شاعران خاص دنیا قرار نمی گیرند،اما شاید بخاطر همین تولید محتوای زرد جز پر فروش ها قرار بگیرند. بخاطر همین ممکن است خیلی از اثر های بی محتوا قابلیت ترجمه داشته باشند و فروش هم بکنند و برعکس خیلی از اثر های هنری و پیچیده دنیا که فهم انسان شاید هنوز آن اثر را درک نکرده باشد قابل ترجمه نباشند اما ریشه و اصالت هنری خود را حفظ کرده باشند.یک مترجم خوب و با نبوغ قطعا از آن اثر های زرد و بی محتوا و درجه چند فاصله می گیرد و سراغ همین اثر های پیچیده و خاص و ناب می رود.مترجمی هم فقط این نیست که تو زبان مبدا و مقصد را بلد باشی و تسلط کامل داشته باشی چون واقعا ترجمه یک اثر شبیه به اولیسس جیمز جویس کاری بس دشوار و سخت است.نکته اینجاست که ترجمه یک اثر با ترجمه دقیق آن اثر متفاوت است .من خودم ترجیع ام این هست که اگر خواستم دن کیشوت سروانتس را بخوانم با ترجمه محمد قاضی بخوانم. پس درکل ترجمه پذیر بودن یک اثر کاملا نسبی است و که هم می تواند سویه های مثبت داشته باشد و هم سویه های منفی یا مخل.
به نظر شما شعر گفتن در روزگار ما چه تفاوتی با روزگار پیشین مادارد؟
من قبل از جواب سوال می خواهم نگاهی به تاریخ ادبیات ایران و غرب داشته باشم. در شعر پیشین و یا کهن ما که سرچشمه آن از قرن سوم ویکی از قدیمی ترین آثار ادبی جهان به حساب می آید به صورت رسمی آغاز شد حالا قبل از آن تاریخ ادبی ایران را سه هزارساله می دانند و زبان رایج ایرانی ها زبان مادی بود.وزن عروضی با حمله عرب ها به ایران طوری که زرین کوب در دو قرن سکوت به آن اشاره کرده مهم ترین مولفه اش بود که کلمات بر اساس آن قالب و وزن عروضی و آن سوژه در شعر چینش می شدند.ساختار وزن های عروضی هم بر پایه طول هجاهاست و هر بیت به قالبی تبدیل می شود که هجا ها در آن قالب ها قرار می گیرند.اما برای آثار منثور در گذشته چه در ایران و چه در غرب به همه نوع آثار ی که بوسیله کلمات نوشته می شده از احوالات و نامه ها و قصه ها و رساله های مذهبی و فلسفی و تاریخی که به شکل نثر نوشته می شد ادبیات گفته می شد.پرتو نوری علا می گویدیکی از بهترین کتاب های که می شد معرفی کرد و خواند فن شعر ارسطو است گرچه این کتاب در مورد نمایشنامه است اما چون به شکل منظوم بیان شده ارسطو در شکل کلی از لفظ شعر برای آن استفاده می کند.پس در شعر و آثار منثور اتفاقات به این شکل بوده است.وبهترین اتفاق تاریخی به زعم خودم برای ادبیات و فرهنگ غنی فارسی حمله ابومسلم خراسانی و نابود کردن حکومت بنی امیه و انتقال قدرت به بنی عباس بود. و بعدها بابک خرمدین و یعقوب لیث برای رهایی ایران از دست اعراب قیام کردند و برای زنده نگه داشتن زبان فارسی تلاش های بی وقفه ای داشتند.اما در سوی دیگر این قضیه هم شاعران درباری زیادی حضور داشتن که به مدح پادشاهان خونخواروظالم می پرداختند.پس شعر گفتن را در روزگار پیشین را می شود به دو دسته تقسیم کرد یک آن دسته از شاعرانی که برای آزادی و زنده نگه داشتن زبان فارسی و خلق یک اثر هنری می کوشیدند و دوم آن دسته از شاعرانی که در مدح پادشاه شعر و سخن می گفتند و زندگی مرفع ای داشتند.اما در شعر و نوشتن داستان و کلا هنر که شکوفایی آن در اواخر قرن چهاردهم بود تحول بزرگی شکل گرفت که به شکوفایی تازه ای در فرهنگ و هنر ختم شد. رنسانس پدیده ای جدید بود که از اندیشه های کهنه و پوسیده فاصله گرفت و به دنبال اندیشه ها تازه و جدید می گشت و انسان را از آن حالت عرفانی دور می کرد و انسان را به سمت انسان سوق می داد. که پایه و اساس همه چیز خودن انسان باشد.در قرن شانزده و هفده به اوج رسید.اسپبنوزا و دکارت در این تحولات نقش بزرگ و عمیقی داشتند. مدرنیسم در سال ۱۹۳۰ به اوج خودش رسید.نویسنده های شبیه جویس و وولف و کافکا و پروست جز بنیانگذاران مدرنیسم ادبیات داستانی بودند.در شعر می شود به تی اس الیوت و کارلوس ویلیامز اشاره کرد و بعدها به بودلر ونقش بزرگش در این تحولات .
در ایران نیما یوشیج به شکل رسمی باعث این تفاوت اساسی شد.و شاعران بزرگی چون اخوان ثالث و فروغ و غیره به راهش ادامه دادند. و شاملو که از شاگردانش به حساب می آمد راهش را به صورت کاملا متفاوت تری از نیما و شعر کلاسیک جدا کرد.احمدرضا احمدی شد سردمدار شعر موج نو و یداله رویایی مانیفست شعر حجم را صادر کرد.و بعد رسید به تحولات شعر هفتاد ابوالفضل پاشا و آفاق شوهانی و علی عبدالرضایی و مهرداد فلاح و بهزاد زرین پور و ....و بعد جریان شعر زبان دکتر براهنی و اتفاقات شعر پست مدرن علی بابا چاهی و بعدش شعر گفتار سیدعلی صالحی و شعرساده دهه هشتاد و .....
به نظر من بزرگترین تفاوت شعر ما با گذشته زبان است. زبان به عنوان یک اصل بنیادی از نیما به بعد مورد توجه خیلی از شاعران معاصر قرار گرفت و پایه و اساس شعر شد.چون در شعر کلاسیک فارسی زبان به شکل آرکاییک و فاخر و رسمی می باشد. و بخاطر داشتن عروض زبان از آن شکل طبیعی خود فاصله بگیرد اما خوبی اش این است که واژه های غیر شاعرانه را از خود دور می کند اما درشعر امروز زبان به آن حالت طبیعی کلام رسیده اما از لحاظ تکنیکی شعر را به معادله مکانیکی و فنی تبدیل می کنند که خیلی می تواند مخل باشد و به بدنه شعر معاصر که در حال پوست اندازی هست را به لبه مغاک ببرد و ریسک خطرناکی باشد که مسیر درست شعر را تغیر دهد. بهم ریختن و شکستن هنجارها و حتی شکستن کلمات در نحو و نوع چیدمان آنها در هم نشینی و ساخت ترکیب های که به آشنایی زدایی ختم می شود اگر در جای درست و دقیق بیاید از نکات مثبت شعر است و باعث پیشرفت می شود. یداله رویایی در دهه چهل به زبان و فرم تو جه ویژه ای داشت.
نقش و ریخت و جنس کلمات برای او با اهمیت تر از معنی آنها بود . او نگاهش نگاهی فرمالیستی به شعر بود و سر این مسئله مهم هم خیلی پافشاری کرد.پس من به نوبه خودم زبان را مهمترین و متفاوت ترین مولفه در شعر معاصر و پیشین می دانم و این تفاوت زبانی کاملا عمیق و مشهود است.
پایان گفتگو/
برچسب ها: شعر نو خبرگزاری شعر تارنا شاعر شعر سپید نعمت مرادی طعم گل های پریوش باجی طعم عاشقانه دختران سپیدار نعمت مرادی شاعر و داستان نویس نعمت مرادی نویسنده نویسنده