1403/01/23   طنز   کدخبر: 2808   نظر: 0   بازدید: 1917   خبرنگار: شمیلا شهرابی چاپ

نبراس میرابیان: شعر کلاسیک همیشه زنده و پویاست و بارها پوست‌اندازی کرده

نبراس میرابیان: شعر کلاسیک همیشه زنده و پویاست و بارها پوست‌اندازی کرده
نبراس میرابیان: شعر کلاسیک همیشه زنده و پویاست و بارها پوست‌اندازی کرده

به عقیده‌ی من که شاید مخالفان زیادی داشته باشد، شعر آزاد هرگز نتوانسته و نمی‌تواند جای شعر کلاسیک را در ذهن و قلب مخاطب بگیرد

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: "نبراس میرابیان" شاعر طنزپرداز با دستاوردهای فراوان و مولفی بسیار توانا است.نبراس میرابیان، شاعر طنزپرداز خوزستانی با تولد در شهر کربلای عراق و متولد سال ۱۳۵۴/۵/۱ است. او که به گفته خودش تا ۹ سالگی با زبان فارسی آشنا نبود، از سن ۱۵ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. در سال ۱۳۹۲، انجمن شعر جوان اهواز را تأسیس کرد و به مدت ده سال ریاست این انجمن را بر عهده داشت. همچنین، او بنیانگذار انجمن شعر فارسی زبانان کربلا (اشک) نیز بوده است.

این شاعر بلند پایه در زمینه‌های مختلفی فعالیت داشته و دارد. از جمله فعالیت‌های وی می‌توان به داوری جشنواره طنز خوزخندان، جشنواره ادبی چله‌ی شعر، برگزاری کارگاه‌های مقدماتی شعر کلاسیک و طنزنویسی اشاره کرد. وی همچنین در زمینه تئاتر نیز فعالیت داشته و دو بار مقام اول نویسندگی جشنواره تئاتر استان خوزستان، مقام دوم کارگردانی جشنواره تئاتر خوزستان، مقام اول نویسندگی جشنواره ملی تئاتر اهواز و دو بار راهیابی به جشنواره تئاتر فجر را کسب کرده است. اثر منتشرشده از او نیز «شاعری، شوفر یک وانت بود» است.


شعر و ادبیات کلاسیک ایران به‌عنوان درخت تناور و هویت فرهنگ اصیل ایرانی تا چه اندازه توانسته در طی هزارسال گذشته در انتقال فرهنگ ایرانی اسلامی نقش ایفا کند؟


از آنجایی که کلمه و گفتار جزء اولین راه‌های ارتباطی بشر محسوب می‌شود و از ابتدا انسان سعی کرده با شیواتر و زیباتر سخن گفتن تاثیر بیشتر و بهتری بر مخاطب خود داشته باشد پس این یک مسئله‌ی انکار ناپذیر است که کلام زیبا و روان نقش زیادی در ارائه و انتقال یک فرهنگ دارد، حالا تصور کنید که شعر و ادبیات هنر اول یک ملت باشد، بنظر من کاملا نقش موثری داشته، هم به تنهایی و هم بعنوان مکمل و محرک در کنار هنرهای گوناگون دیگر مثل نقاشی، نمایش و... پس بله تاثیر بسزا و شگرفی داشته.


تفاوت‌های شعر و ادبیات کلاسیک ایران با ادبیات کلاسیک جهان از منظر جهان‌بینی و محتوا چگونه قابل تحلیل و نقد است و تاثیرات این دو بر هم بیشتر معطوف به کدام مولفه‌هاست؟


ادبیات کلاسیک ما به تاثیر از دوره‌ها و تحولات مختلف سیاسی و اجتماعی سرزمینمان به دوره‌های مختلفی دسته بندی شده که هر دوره حال و هوایی مخصوص به‌خود را دارد و تاثیرات متقابل آن باید متناسب با همان دوره بررسی شود.برای مثال در دوران مهاجرت وسیع ادیبان به هند و بوجود آمدن سبک هندی تحولات و اتفاقاتی در شعر فارسی بوجود آمده که با تحولات ادبیات در زمان مشروطه بواسطه‌ی آشنایی بیش از پیش ادیبان ایرانی با ادبیات غرب کاملا متفاوت است.ولی بطور کلی اگر بخواهیم تفاوت را در نظر بگیریم تفاوت عمده در نوع جهانبینی و زاویه‌ی دید شعر کلاسیک فارسی نسبت به دیگر ملل است.


ادبیات در سرزمین ما از دیرباز و همیشه درگیر قید و بندها بوده و هیچگاه نتوانسته خود را از آنها برهاند این بندها هم درونی هستند که ریشه در فرهنگ و تربیت ایرانی دارد و هم بیرونی بوده یعنی تاثیر نگاه اجتماع به آثار تولید شده، همین عوامل باعث شده که ادبیات و بطور خاص شعر در این سرزمین مملو از کنایات و صناعات باشد. همیشه رمزآلود و پر از تاویل و این به‌نظر من ممیزه‌ی اصلی ادبیات ماست که شعر و ادبیات فارسی را متمایز می‌کند و طبعا بده بستانهای آن با ادبیات جهان هم مرتبط به این خصیصه می‌باشد.


شهر اهواز و کلا جنوب کشور قطب است و شاعران بزرگ و به‌نامی در ادبیات ایران پا گرفته‌اند. دلیل اینکه اهواز و کلا جنوب کشور ما یکی از قطب‌های شعر ایران است را در چه می‌بینید؟


بگذارید مثالی بزنم یک گونه‌ی گیاهی را در نظر بگیرید که سالها در یک آب و هوای مشخص رشد کرده طبعا همیشه یک حالت و یک نوع محصول ثمر می‌دهد، حالا همان گونه را ببریم و در یک آب و هوای دیگر پرورش دهیم یا با گونه‌های دیگر پیوند بزنیم نتیجه‌ی این کار گونه‌ای متفاوت با ثمره و طعم دیگری می‌شود که متاثر و متحول شده، فرهنگ جنوب علی اللخصوص اهواز هم اینگونه است چون از دیر باز بواسطه‌ی همجواری با دریا و کشورهای دیگر و بعدها با کشف نفت در این منطقه و رشد صنعت در آن همیشه منطقه‌ای بوده که میزبان فرهنگها، زبانها و نژادهای مختلف است همین اختلاط‌ها و گوناگونی‌ها تاثیر مستقیم بر ادبیات آن داشته و محرکی بوده برای رشد و از آن مهمتر نوآوری در ادبیات که ثمره‌ی آن همین برجسته بودن و به اصطلاح قطب بودن ادبیات جنوب است.


در قالب‌های شعر کلاسیک ما با نوعی تفاوت فاحش در محتوا و مضامین روبرو هستیم. این تفاوت‌ها ناشی از چیست و آیا شاعر کلاسیک موظف است در تمام قالب‌ها بسراید؟


بنظر من زمان این حرف گذشته که یک قالب مختص یک مضمون خاص است، هر شاعر می‌تواند جدای از مضمون در سرودن قالب‌های گوناگون طبع آزمایی کند ولی طبیعتا آثارش در یک قالب برجسته می‌شود و این مختص زمان حال نیست، حافظ مثنوی هم دارد اما غزل‌اش برجسته‌تر است و مولانا غزلیات زیبایی دارد اما او را به مثنوی می‌شناسیم.

آنچه شاعر امروز را بیشتر به سمت قالب‌های آزادتر کلاسیک مثل چهارپاره و اوزان دوری متمایل می‌کند همان باز بودن دست شاعر در انتخاب قافیه و بازی‌های زبانی است و در آن شاعر امروز به راحتی می‌تواند حرف خود را در قالب شعر بگوید، همچنین مسئله‌ی رقابت با شعر آزاد هم وجود دارد که این امر را تشدید می‌کند، همین هم باعث زنده شدن قالب‌های فراموش شده‌ای مثل مسمط و بوجود آمدن قالب‌های ترکیبی شده که بسیار جذاب است و می‌توان گفت شعر کلاسیک همیشه زنده و پویاست و بارها پوست‌اندازی کرده ولی هرگز متوقف نشده.


در وجه تمایز قالب‌های شعر کلاسیک و شعر آزاد، کدام مولفه‌ها باعث شده که امروز استقبال از شعر آزاد بیشتر باشد؟ آیا اعتقاد دارید جریان غالب شعر معاصر دیگر کلاسیک نیست؟


به عقیده‌ی من که شاید مخالفان زیادی داشته باشد، شعر آزاد هرگز نتوانسته و نمی‌تواند جای شعر کلاسیک را در ذهن و قلب مخاطب بگیرد، شاید در برهه‌هایی از تاریخ به واسطه‌ی ظهور چهره‌هایی که آنها هم زیر ساخت اصلی شعرشان کلاسیک بوده و در رسانه‌ها اقبال پیدا کرده ولی هرگز جریان اصلی نبوده‌است‌.


سالهاست که از دوره بازگشت به شعر کلاسیک گذشته ولی همچنان بسیاری از شاعران تمایل دارند به قالب کلاسیک وفادار بمانند. این مساله آیا دلیل درونی و ذوقی دارد یا اقتضایی است؟


شعر کلاسیک یعنی اصالت به‌نظر من اصلا هم ناتوان نیست، اگر کسی بگوید فلان حرف یا مضمون را نمی‌تواند در قالب کلاسیک ارائه کند، احتراما ناتوانی خود را در سرودن بیان می‌کند، من مخالف شعر آزاد نیستم خیلی از آثار شاعران آزاد را دنبال می‌کنم و دوستان شاعر زیادی هم دارم که آزاد می‌سرایند اما مادامی که می‌توانم هم پراید سوار شوم و هم مرسدس ترجیح می‌دهم مرسدس سوار شوم.


بسیاری از منقدین معتقدند شعر امروز دوران قهقرایی و واپس‌گرایی را طی می‌کند و دوران ظهور شاعران بزرگ تمام شده است. آیا این نقد بر شعر شاعران امروز وارد است؟


به اعتقاد بنده چنین چیزی نیست، آنچه شعر امروز دچار آن است مسئله‌ی اقبال کم است و آن هم دلایل مختلفی دارد از جمله افزایش دغدغه‌های دنیوی که دامن گیر مخاطب و شاعر شده، حافظ در یک مصرع آنرا به زیبایی اینگونه بیان می‌کند: (کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد)


در موج نو شعر که از دهه هفتاد با شعر روایی و آوانگارد و پس از آن از اواسط دهه هشتاد با اوج گیری شعر به اصطلاح پسامدرن آغاز شد، چه پیشروی ها و احیانا پس روی ها اتفاق افتاد؟


پیشروی‌های این حوزه در این برهه‌ها در زمینه‌ی زبانی بوده یعنی اینکه مضامین و موضوعات با زبانهایی متفاوت‌تر و آزادتر بیان شده‌اند، شاعران سعی کرده‌اند بیشتر از اسلاف خود پیله‌ها را پاره کنند و پروانه‌تر باشند، پرواز مستلزم بال است و جریانهای جدید همان بالهای قویتر و رنگارنگتر هستند که ضامن این پروازند.



شاعر امروز بیشتر فلسفی ست یا انتقادی اجتماعی و چرا مضامین کهن عرفانی که در اشعار حافظ و مولوی و دیگران بود امروز اثری از آنها نیست؟


ادیب یا به‌صورت خاص شاعر بنده‌ی زمان خویش است و باید اینگونه باشد چون در غیر این‌صورت نمی‌تواند ارتباطی با مخاطب امروز برقرار کند.

بر همین اساس است که زمانی می‌بینیم فلسفه‌ آمیختگی زیادی با شعر پیدا می‌کند و این زمان بواسطه‌ی دغدغه‌های فراوان اجتماعی می‌بینیم که شعر بسوی این مسائل و پرداختن به آنها گرایش پیدا می‌کند. مضامین عرفانی هنوز هم در اشعار دیده می‌شود ولی همانطور که قبلا هم اشاره کردم با زبانی بروزتر و آزادتر.



در ادبیات و شعر پایداری و آئینی به نظر می‌رسد شاعران و نویسندگان بهتر و متعهدتری متولد شدند. دلیل آن در چیست؟


ادبیات هم مثل هر حوزه‌ی دیگری نیازمند حمایت است، متاسفانه یا خوشبختانه حمایت حاکمیت در این برهه از زمان بیشتر معطوف به این بخش از ادبیات است و طبیعتا باید محصول آن نیز پربارتر باشد ولی در بخش‌های دیگر این توان و تلاش خود شاعران است که به نتیجه می‌انجامد، ترجیح می‌دهم بیشتر از این توضیح ندهم (تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل)



پیوند زبانی شعر اهواز و جنوب کشور با عرب زبانان آن ناحیه  آیا توانسته است تاثیر پذیری و تاثیری گذاری متقابل داشته باشد؟


همانطور که در پاسخ سوال سوم اشاره کردم این امر کاملا تاثیر مثبتی بر جریان شعر جنوب داشته و آنچه که من از این تلاقی و تضارب آرا مشاهده کرده‌ام پیشرفت در هر دو سو بوده.از نظر شما شاعران خطه جنوب کشور بیشتر در چه مضمون و قالب شعری چهره های برجسته و نامی و تاثیر گذار دارند.خطه‌ی جنوب متاسفانه همیشه دچار محرومیت‌ها و تبعیض‌های زیادی بوده و هست و این امر کاملا در ادبیات این منطقه نمود پیدا کرده و شاعران، ادیبان، هنرمندان و متفکران آن را بسوی تصویر کشیدن این دغدغه‌ها سوق داده بنابراین مضامین اجتماعی یکی از اصلی‌ترین موضوع‌ها در اشعار و آثار آنهاست.


اتمام خبر/


گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر شعر شعر طنز سایت شعر شاعری، شوفر یک وانت بود نبراس میرابیان خوزستان

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط