1403/2/9   اشعار   کدخبر: 2817   نظر: 0   بازدید: 2104   خبرنگار: فهیمه علمداری چاپ

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند؛

گلچین اشعار فاضل نظری

گلچین اشعار فاضل نظری

گلچینی از غزل های فاضل نظری

به گزارش خبرگزاری شعر ایران-تارنا: ابوالفضل نظری متخلص به فاضل نظری (زادهٔ ۱۰ شهریور ۱۳۵۸) شاعر ایرانی و مدرس دانشگاه است.او یکی از شاعران پرتیراژترین کتاب‌های شعر در دههٔ نود بود.


فاضل نظری در سال ۱۳۵۸ در شهرستان خمین واقع در جنوب استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه ی خود را در شهرهای خمین و خوانسار گذرانده‌است. تا کنون از این شاعر، شش مجموعه شعر گریه‌های امپراتور، اقلیت، آن‌ها، ضد، کتاب و اکنون به چاپ رسیده‌است.


اشعار فاضل نظری


با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج


ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج


یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج


 ای کشته سوزانده بر باد سپرده

جز عشق نیاموختی از قصه حلاج


یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

صندوقچه‌ای را که رها گشته در امواج


**********************************************


هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد

آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد


گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم

به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد


خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند

تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد


من دهان باز نکردم که نرنجی از من

مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد


دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند

بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

**********************************************



دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت


خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد

کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت


در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم

«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت


نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت


کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!


**********************************************



شعر احساسی عاشقانه فاضل نظری

من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه

تیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه


دل خون شده وصلم و لب‌های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه


با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!


بدخلقم و بدعهد، زبان‌بازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟


یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!


**********************************************






این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم


در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم


چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده‌ام ای غم به گمانم؟


انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

این‌قدر که خالی شده بعد از تو جهانم


از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم


ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم


**********************************************


ای که برداشتی از شانه موری باری

بهتر آن بود که دست از سر من برداری


ظاهر آراسته‌ام در هوس وصل، ولی

من پریشان‌ترم از آنم که تو می‌پنداری


هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست

من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری


موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر

به دل سنگ تو از من نرسد آزاری


بی‌سبب نیست که پنهان شده‌ای پشت غبار

تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!




اتمام خبر/



اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا فاضل نظری گلچین اشعار فاضل نظری شعر

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط