محمد افنديده در يادداشت هفته؛
اختصاصی تارنا
در واقع این مشروطه بود که در آستانه ی انقلاب خود موجبات این دگردیسی را فراهم آوری می کرد و می کوشید همه چیز را به سود خود و برای تقویت خود دستکاری کند تا در هنگامه ی رها کردن توان ارتجاعی خود ، اتفاقی هر چه بزرگتر و اساسی تر در کشور ایجاد کند و شعر هم گزینه ای بود که می توانست و باید به دشنه ای علیه جبهه ی مقابل مشروطه تبدیل می شد.
در واقع این مشروطه بود که در آستانه ی انقلاب خود موجبات این دگردیسی را فراهم آوری می کرد و می کوشید همه چیز را به سود خود و برای تقویت خود دستکاری کند تا در هنگامه ی رها کردن توان ارتجاعی خود ، اتفاقی هر چه بزرگتر و اساسی تر در کشور ایجاد کند و شعر هم گزینه ای بود که می توانست و باید به دشنه ای علیه جبهه ی مقابل مشروطه تبدیل می شد.
محمد افندیده از شاعران سپید سرای اهل کرمانشاه است. سال های بسیاری است که شعر میسراید و در زمیته سرودن شعر دفاع مقدس تبحر دارد. وی در یادداشتی اختصاصی که در اختیار تارنا قرار داده به بررسی چگونگی پیدایش غزل اجتماعی و نمونه های آن در ادبیات امروز پرداخته که در ادامه میخوانید:
در نگارش متن پیش رو سعی می کنم تا جای ممکن به اختصار و موجز به چگونگی ظهور غزل اجتماعی در ادبیات ایران بپردازم و با این امکان آگاهی و بینش مکفی از منشأ پیدایش اصطلاح \غزل اجتماعی\ را به ذهن و نگاه خواننده ی تفسیر و اثر بیفزایم. تاریخچه ی غزل اجتماعی در ادبیات ما به سال های مشروطه باز می گردد. باید پذیرفت که همواره تحولات مهم تاریخی فراهم آورنده زیر ساخت ها، پیش فرض ها عواملی بوده اند که به اساسی ترین تاثیرات، تغییرات و بوجود آمدن سبک و سیاق های جدید در شعر و ادب انجامیده است. چنانکه حمله ی اعراب به ایران پیامدی همچون بوجود آمدن سبک خراسانی در ادبیات فارسی را به همراه داشت. با چنین نگرشی به بررسی و اثبات این موضوع خواهم پرداخت که چگونه انقلاب مشروطه با تاثیر بر شاکله ی ادبیات موجبات تغییر و خروج غزل از انحصار درون مایه ها و مضامین کهن و دست نخورده ای همچون عشق و عرفان و پند و مدیحه سرایی و ... و ورود مضامین و درون مایه هایی همچون آزادی، وطن، عدالت، قانون و ... را فراهم آورد که دستاورد آن تولد و تثبیت \غزل اجتماعی\ در ادبیات فارسی بود.
در آن سال ها چهره ی فرهنگی کشور دچار تحولات کلی و بنیادین شده بود. این تغییر و تحول به وجود آمده در گستره ی فرهنگی جامعه ایران که مسبب پیدایش جریانی پویا و نوگرا شد حاصل دگرگونی های فکری و نظری بود که نهایتا در رجوع به شأن سیاسی و اجتماعی آن روزگار دست یافتنی و به وضوح قابل رؤیت است. پس در واقع این مشروطه بود که در آستانه ی انقلاب خود موجبات این دگردیسی را فراهم آوری می کرد و می کوشید همه چیز را به سود خود و برای تقویت خود دستکاری کند تا در هنگامه ی رها کردن توان ارتجاعی خود ، اتفاقی هر چه بزرگتر و اساسی تر در کشور ایجاد کند و شعر هم گزینه ای بود که می توانست و باید به دشنه ای علیه جبهه ی مقابل مشروطه تبدیل می شد.
توضیحات فوق از جزء به کل معطوف بود به قصد عیان شدن این موضوع که عامل اصلی اعمال تغییر در ذائقه ی غزل آن دوران آنگونه که به تولد و حیات و تثبیت \غزل اجتماعی\ انجامید اتفاقی بود که از دستان مشروطه در متن و بطن ادبیات می افتاد. این بار \غزل اجتماعی\ را کل در نظر می گیریم و می پردازیم به بیان و بررسی فاکتورها و موتورهای موثر در پدید آمدن شعری با این مختصات در آن روزگار.
افزایش سطح سواد عمومی جامعه تا خروج شعر از انحصار آریستوکراسی و دربار و خواص بر این اساس. افزایش تعداد و سطح فعالیت نشریات و فراهم شدن بستر رسانه ای جهت انتشار و فراگیری اشعار در سطح جامعه بر این اساس. رشد سطح دانش و بینش سیاسی و اجتماعی عمومی مردم همراه با فعالیت احزاب و روحانیون و نشریات.و اپیدمی شدن دغدغه های سیاسی و اجتماعی در انظار اقشار مختلف جامعه بر این اساس و ... آنچه نگاشته شد به اضافه ی آنچه از قلم نگارنده و محدودیت فضای نگارش متن فوق افتاد را می توان به نحوی بیوگرافی از نطفه تا زایش غزل اجتماعی مشروطه محسوب کرد که از گونه های تاثیر گذار و حائز اهمیت در ادبیات و شعر امروزه روز کشور است. این غزل با گذشت بازه ی زمانی بیش از یک قرن با چالش ها، برخورد ها و تغییراتی مواجه شده و پیش آمده تا امروز چنان که می بینم و می خوانیم. در انتها نمونه ای از غزل اجتماعی امروز ادبیات را برای خواننده عزیز ذکر کرده و خوانشی از آن را نیز بر این منوال ارائه خواهم داد. بخوانیم غزلی اجتماعی از غزل سرای خوب این روزها پیمان سلیمانی : بی روزنامه ها خبرم را گرفته اند ! سبابه های ترس اثرم را گرفته اند! هربار می رسند تبر ها به وقت مرگ! قبلا ! تگرکها ثمرم را گرفته اند!
این روزها شکارچیان دور نیستند ! از من تمام بال و پرم را گرفته اند! آن جنگجوی زخمی بیرون ِ قلعه ام دروازه های پشت سرم را گرفته اند دیگر امید نیست ! به تسلیم قانعم! آن کشورم که بیشترم را گرفته اند! سخت است اینکه کاج بمانم از این به بعد مشتی کلاغ دور و برم را گرفته اند...!!! در ایستگاه قبل زبانم اضافه بود در ایستگاه بعد سرم را گرفته اند!! تزریق اشتباه و شاید تصادف آه! من خواب دیده ام نظرم را گرفته اند!
غزل حاضر که در خصوص آن خوانشی خواهیم داشت از نظر ساخت و سبک غزلی ست نئوکلاسیک که مضمونی سیاسی-اجتماعی را از دریچه ی ذهن و نگاه مولف بیان کرده و رخت غزل می پوشاند. یکی از معیارهای ارزش سنجی و ارزش گزاری در تحلیل غزل درگیر کردن و به اصطلاح عامیانه تر گرفتن یقه ی مخاطب در بیت آغازین غزل است که قدما نیز فرموده اند \حسن مطلع\ سلیمانی این بار را از دوش خویش برداشته و به خوبی حق شعر را ادا می کند با آوردن مطلعی شاعرانه و خوب برای غزل اش. «بی روز نامه ها خبرم را گرفته اند سبابه های ترس اثرم را گرفته اند» در مصرع نخست ترکیب سازی \بی روزنامه\ کشف خوبی در زبان محسوب می شود که محتوای ارزشمند و دلچسبی را نیز تولید می کند.مولف از واژه ی روز به درستی برای اشاره به روشنایی بهره می گیرد که خود روشنایی می تواند اشاره به نور و در ادامه خورشید داشته باشد که در بررسی وضعیت آرکی تایپی ، این پدیده معرف و بیانگوی زندگی و نیروهای کیهانی است.حالا \بی روز\ ابتداعا محتوایی با مختصات \تاریکی\ یا \شب\ به ذهن القاء می کند و در ادامه \مرگ\ . خود \تاریکی\ نیز در شعر انتقادی یا سیاسی - اجتماعی کارکردهای دیگرگونه ای دارد.
با رویکردی صرفه جویانه اضافه می کنم مولف در مصرع به خوبی وضعیتی مرکب از نابسامانی و نا امیدی ارائه می دهد. این موارد یعنی مصرع از وضعیت هرمونوتیکی مطلوب و لذت بخشی برخوردار است.در مصرع دوم به نظر می رسد ترکیب \سبابه های ترس\ ممکن است از نظر مالکیت و هویت منجر به ایجاد نوعی کج تابی در محتوای مصرع شود که نکند اینان سبابه های مؤلف باشند که با ترس به اثر اشاره می کنند.اما چنین نیست.
از منظر نگارنده با توجه به مصرع اول که آنجا به وضوح می توان در خصوص ترکیب بی روزنامه رای اتخاذ کرد و همچنین ضمیر متصل \م\ یکسان در هر دو مصرع که اشتراکات نحوی دو مصرع هستند به روشنی کل بیت را از هرگونه ضعف مبرا می کنند.
«هر بار می رسند تبرها به وقت مرگ قبلا تگرگ ها ثمرم را گرفته اند» بیت دوم نیز همچون مطلع غزل بیتی محکم و پر محتوا و سالم است و امتیاز خوبی به نمره ی کلی غزل اضافه خواهد کرد.تنها به مراعات نظیر مرکب اتفاق افتاده بین دوبیت اشاره می کنم.«بی روزنامه» «تبر» همچنین قوافی «اثرم» «ثمرم» «این روزها شکارچیان دور نیستند از من تمام بال و پرم را گرفته اند»
اگر در شعر خواستیم روایتی ارائه دهیم بايد در ابتدا پيرنگ قابل قبولی در ذهن خود موجود ببینیم همچنين بتوانيم تصوير روشنی از كاراكترهای متن که ايفای نقش میكنند را به مخاطب ارائه كنيم.بیت سوم در سير روايت، بلاتكلیف نیست و کاراکترها نقش خود را به درستی در جهت تکمیل روایت و تولید محتوای مد نظر مؤلف ایفا می کنند. و خواننده بر این اساس می تواند دريچهای به متن بگشاید و تمام و کمال از متن بهره مند شود. «آن جنگجوی زخمی بیرون قلعه ام دروازه های پشت سرم را گرفته اند» بیت تمثیل خوبی ست از آنچه مولف می خواهد ارائه دهد.یعنی : ماندن در وضعیتی که مسیرهای بازگشت مسدود باشند.بازگشت به نقطه ای که درمتن \قلعه\ ذکر شده است.استعاره از گذشته ای که در نگاه مولف مستحکم تر و قابل اعتماد تر است که می توان در آن آرام گرفت و امن بود.بکارگیری واژه ی \جنگجو\ می تواند در خدمت کارکردی استعاری برای اشاره به زندگی باشد که برای آدمی سراسر مبارزه است.حالا دلیل حضور واژه ی \زخمی\ را در بیت می توان در پراکندن حس غربت و اندوه به وضوح لمس کرد.از مکان امن دور شده ای راه های بازگشت مسدود است و اینها همه درد است اما درد مضاعف این است که این میان زخمی هم شده ای.این یعنی توانایی مؤلف در بکارگیری بجا و هدفمند از واژه ها در ساختار اثر. خوانش ادامه ی شعر به عهده ی شما عزیزان برای مولف اثر و خوانندگان این تفسیر و خوانش ، تمام خوبی ها را آرزومندم. بمانید به مهر. محمد افندیده/
برچسب ها: محمد افندیده