1398/7/16   شعر امروز   کدخبر: 456   نظر: 0   بازدید: 145   خبرنگار: چاپ

روايتي-متفاوت-از-جنگ-با-ديدگاه-هاي-گوناگون

نگاهی به شعری از محمد افندیده؛-روایتی متفاوت از جنگ با دیدگاه های گوناگون-اختصاصی تارنا

نگاهی به شعری از محمد افندیده؛-روایتی متفاوت از جنگ با دیدگاه های گوناگون-اختصاصی تارنا

متن
محمد افندیده شاعر سپید سرای روزگار ما با سرودن این شعر نظرات بسیاری از صاحب نظران عرصه ادب و منتقدان را به خود جلب کرده است. تا جایی که آنان را بر آن داشت تا یادداشت و سخنی بر آن بنویسند. در ادامه پس از خوانش این شعر به سراغ نظرات شاعران و منتقدان می‌رویم تا با دیدی بهتر به این شعر نظر کنیم:   باید نردبانی بیاورم تا محکوم اعدامی این کتیبه فرار کند و شاخه ای را کمی کنار بزنم پرستوها بال شان زود می شکند که مادر این ها را گفت که باید و بعدش آمد بامشت هایی به نجابت مریم ایمان را میان سینه هامان تقسیم کرد.   من بودم که آمدم روی خاکریز ایستاده رو به جنگ فریاد می زدم تو از خودت چه می دانی؟ و از من؟ که اگر به خانه بازنگردم از خانواده دو نفره ما یک سطر باید نقطه چین بگذارم و در سطر بعد دستم را روی صورتت چون فقط خانه ای می ماند که آجرهایش بعد از باران بوی نم خوشی می داد و دستم را اگر بردارم می بینی؟ مادرم است که دارد با دانه های تسبیح میان قلب اش برایم سنگری می چیند اما تفنگی که تو روبرویم گذاشته ای مرگ است که از لوله اش ماری ست که انگار به سمتم خیز بر می دارد   تفنگ آری تفنگ سرنگی ست که خون تازه ای به شریان های متورم جنگ تزریق خواهد کرد با صورت در خاک فرود می آیم بی آنکه بتوانم دستی ستون کنم.   گرد و خاک بود که می پیچید در هوا خاک نم خورده با خون بود که بوی خوشی داشت و بعد آن تسبیح بود که پاره شد و دانه هاش که متبرک بودند هرکدام لب های مادری بود که به درد گزیده می شد نگاه کن ! مادرم بود که از درد لب هایش را می گزید و نامم را میان دعا به زمزمه ای حزن آلود چنان رها می کرد که اسبی یال های سرخ اش را در دشتی سبز اما جنگ قلبی فلزی دارد* که به مویه های مادران به حزن پیچیده شده میان دعا به دانه های تسبیح متبرک و به آنچه میان سینه هامان تقسیم شده بود پوزخندی زد سیگاری به زمین انداخته و در شمایل مردی سیاه پوش پشت به تصویر بی اعتنا دور شد.   مادر ابراهیم داشت اسپند دود می کرد و نمی دانست گلوله ای که از قلبی فلزی روانه شود در مه غلیظ هم راه اش را گم نخواهد کرد ابراهیم بدون آنکه بتواند دستش را ستون کند با صورت در آغوش مادر فرود آمد.   هاااای که پشت به تصویر دور می شوی به مادرانی فکر کن که میان مه ای غلیظ انگار بخاری که از دهان مرگ بیرون زده زمستان با شیون و مویه به کردی یا فارسی یا ترکی یا ... ستون های فرو ریخته خانه هاشان را در پی اند و هیچ گاه پیدا نخواهند شد نه دانه ای های تسبیح در تاریکی نه سربازانی که میان مه مادرشان را در آغوش می کشند.   این ها را فریاد زدم ایستاده بودم و فریاد زدم افتاده بودم و باز فریاد زدم شما هم فریاد بزنید در قلب هاتان که ابراهیم گفته بود با آنچه میان قلب ماست که مادر بود و ایمان و گله ای اسب رمیده که یال های سرخ شان را در سبزدشتی به وسعت دعای مادرانمان به رقص وامی داشتند آری با همین ها و بوی خوش خاک نم خورده با خون ، روزی قلب های فلزی ذوب خواهند شد.   مردی سیاه پوش پشت به تصویر میان مه ای غلیظ پیش رفت پیش رفت و کم رنگ شد پیش رفت و تار شد و چند لحظه بعد میان مه میان بخاری که از دهان مرگ بیرون زده بود میان شیون هزاران مادر که هر کدام ابراهیمی را به آغوش کشیده بود محو شد و پس از آن هیچکس ابراهیم را ندید جز در آغوش مادرش آرام.   * یک سطر تضمین از #سید_رسول_پیره پی نوشت مولف : برای شهید ابراهیم همت که غرش هزار شیر در حنجره نهفته بود و برای تمام کسانی که جان به عشق مام وطن و ایمان تسلیم کردند و برای مادرانی که داغ مثل سایه همیشه با آنها خواهد ماند و قهرمانان واقعی اینانند که گفتم.     پرویز بیگی شاعر، منتقد ادبی و مدیر انتشارات فصل پنجم در خصوص این شعر می‌گوید: یاد کردن و سرودن برای مردانی که آسمانی بودند و آسمانی شدند آنهم در این روزگار قابل تقدیر و سپاس فراوان است و از آن جمله شهید حاج ابراهیم همت که در بیتی برای او سروده ام رها بود همت زمینی نبود در اندیشه خوشه چینی نبود شعر از هارمونی لازم بر خوردار است و شاعر با دایره واژگانی که مخاطب را به روزهای دفاع مقدس می برد سعی می کند حماسه و حس غمگنانه را در هم آمیزد و سپس با اشاره به اقوام مختلف همبستگی و دلبستگی ملتی را نسبت به شهدا نشان  دهد. تصاویر پی در پی مخاطب را برای خواندن شعر به دنبال می کشد و سپس با کلمه مادر و آغوش مادر که نشانه مهر و نستوه بودن مادران این سرزمین است،  تصویری از مام وطن را تداعی می کند تا شعر به آرامی در ضمیر مخاطب بنشیند.   \\   مرحوم سید احمد حسینی شاعر، منتقد ادبی و سردبیر نشر فراموشی نیز با اعلام دیدگاه خود در خصوص این شعر سپید می‌گوید: در ابتدا باید گفت: بی شک بعد از انقلاب سال 1357 مهم ترین رخدادی که تمام جنبه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتا زندگی فردی تمام اقشار جامعه را در سیطره ی خویش قرار داد، دوران هشت ساله جنگی ست که ناخواسته گریبان سرزمین عزیزمان ایران را گرفت. مهم ترین شاخصه ی این رخداد در حوزه‌ی فرهنگ پیدایش گفتاری ست که امروزه از آن به عنوان ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری نام برده می شود. ادبیاتی که به جنبه های موازی جنگ و جامعه‌ی جنگ‌زده می پردازد. ژاک دریدا می گوید: هر متن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتنها تفسیر و معنی. در شعر پیش رو ابراهیم علاوه بر محمدابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله) نماد مردمی‌ست که هرگز نخواستند در پیشگاه دشمن سر خم کنند. این ها را فریاد زدم/ ایستاده بودم و فریاد زدم/ افتاده بودم و باز فریاد زدم/ شما هم فریاد بزنید در قلب هاتان/ که ابراهیم گفته بود/ با آنچه میان قلب ماست/ که مادر بود و ایمان. ضمیر ناخودآگاه شاعر به واسطه‌ی درگیری ذهنی (که ناشی از سپری کردن دورانی از زندگی در زمان جنگ است) به شکلی خودآگاه وارد شعر می شود. به طوری که با ابراهیم شخصیت اصلی داستان شعرش همزادپنداری می کند. من بودم که آمدم/ روی خاکریز ایستاده/ رو به جنگ/ فریاد می زدم/ تو از خودت چه می دانی؟/ و از من؟ این من که به درستی گواه من های اجتماعی شاعر است هم می تواند خودش باشد و هم ابراهیم و هم دیگر اعضای جامعه، که با زیرکی خاص شاعر، غیر از به کار گرفتن نام ابراهیم که به مذکر بودن شخصیت شعر دلالت دارد اشاره‌ای دیگر به وجوه جنیست او ندارد. به عبارتی با هوشیاری عامدانه به مخاطب اجازه ی ورود به متن را می دهد. همان طور که لوسین گلدمن دراین مورد می گوید: «خالق اثر هنری جمع است». در خلق یک اثر، مؤلف می تواند یکی ازعوامل یا فاعلها باشد. این «من» در عین اینکه یک من آرمانگراست اما یک من فردی‌ست. در هم‌تنیده‌گی این کُنش بستری را در متن ایجاد می کند که ما به عنوان یک مخاطب بتوانیم در تمامی سطور متن و از هر کجا که دلمان خواست وارد یا خارج بشویم. مردی سیاه پوش/ پشت به تصویر/ میان مه ای غلیظ/ پیش رفت/ پیش رفت و کم رنگ شد/ پیش رفت و تار شد/ و چند لحظه بعد/ میان مه/ میان بخاری که از دهان مرگ بیرون زده بود. و در پایان باید به این نکته اشاره کرد که ژاک دریدا «خواندن متن» را نوعی ساخت شکنی می داند. دریدا به دو نوع خواندن معتقد است. خواندن به شیوه کلاسیک که به درک معنای ظاهری اثر می انجامد و خواندن به شیوه ساخت شکنانه که ما را به معنای پنهان اثر می رساند. و از این دیدگاه خواندن نوعی تأویل هرمنوتیک است. در حوزه هرمنوتیک هر معنایی نسبی است. معنای یگانه و تغییر ناپذیر وجود ندارد. و هر متن برحسب خوانش های متفاوت معانی گوناگون دارد که هیچ کدام معنای نهایی و قطعی نیستند. محمد افندیده به خوبی توانسته این تکنیک را در شعرش پیاده کند و مخاطب را با شعرش همراه سازد. میان شیون هزاران مادر/ که هر کدام ابراهیمی را به آغوش کشیده بود/ محو شد/ و پس از آن هیچکس/ ابراهیم را ندید/ جز در آغوش مادرش/ آرام.   \\   پیمان سلیمانی شاعر و منتقد ادبی  روزگار ما درباره شعر سپید محمد افندیده معتقد است که جنگ همواره با انسان است، او را رها نمی کند بخش بزرگی از زندگی اش را با جنگ گذرانده است این کابوس همواره با اوست  در افغانستان باشی یا لوگزامبورگ، یا سوسنگرد و قصرشیرین یا در پاریس جنگ مثل سایه ای  در کنار انسان است. و اما شعر \محمدافندیده\   در شعر او جنگ پدیده ای مثبت یا منفی نیست جدال حق و باطل نیست جنگ تشخص دارد که در نگاه مستقل افندیده به جنگ دیده می شود   چیزی که در زبان این شعردیده می شود  ، خط روایی اثر است که بیشتر مبتنی بر محتواست تا زبان ، او سعی می کند با داستان شعر یا یک روایت به ساختار برسد  ، یعنی برای القاء مفهوم نیاز نیست در شعر به روایت ساختی  پرداخت که یک خط روایی از اول کار تا انتهای کار ، کل مولفه ها و اجزا ر ا بهم  بدوزد افندیده مثل اغلب آثارش به جای  تفکری ساختی به تفکری ساختاری گرایش دارد  به آفرینش کنشهای جدید و مخلوقات جدید روی می آورد که این حاصل نگاه مدرن اون به شعر امروز است   در این شعر گاهی او  اسطوره زدایی می کند : وقتی که نجابت مریم را به چالش می کشد یا در جایی تصویری متفاوت از جنگ به مخاطب می دهد. آنجا که تفنگ به سرنگی تشبیه شده که خون تازه ای به جنگ تزریق می کند. شعر او دیالوگ دارد  و به نوعی چند صدایی ست. مادر در شعر او نقش ها و ویژگی های  متفاوتی دارد گاهی مادرِشاعر است با ویژگی های زادبومش، گاهی مادر ابراهیم است با لحن خاصش و در پایان شعر مادر همان وطن است که ابراهیم را با خود می برد در واقع مادر نقش کلیدی دارد در این شعر . استفاده از نشانه ها و پدیده ها (کتیبه ، اعدامی ،تفنگ، مردسیاه پوش سرنگ، و...)جهت ایجاد فضای معنایی برای دریافت های متفاوت مخاطب، هرمنوتیکال بودن ساختار  شعر او را می رساند یکی دیگر از ویژگی های این اثر خلق تصاویر تازه است مثال: دستی که روی چشم قرار می گیرد و برداشته می شود و چند سکانس مختلف را تصویر می کشد   اگر چه شخصا شعرهای بلند را مناسب وضعیت امروز شعر نمی بینم اما نوع روایتگری شاعر را مجاب کرده بود تا شعر را اینگونه طولانی کند اگر چه طولانی بودن این شعر را می توان به قدمت و همیشگی بودن جنگ مرتبط دانست که قرنهاست با انسان است شعر محمد افندیده یک شعر شهودی ست تا مضمون آفرین و یا صرفا تصویرگر که همین ویژگی شعر او را از دیگر هم نسلانش متمایز می کند.   \\   محمد رضا امیری شاعر و منتقد ادبی این روزها نیز دیدگاه خود را درخصوص این شعر، اینگونه بیان می‌کند:  شعری با قهرمان سنگر و پشت سنگر است. یکی ابراهیم که همت به شکستن بت ها کرده است و دیگری مادر که غمگین ترین امپراطوری عشق و محبت است. شروع شعر رویکردی مدرن دارد که محکومی با فرار کردن از نردبان وارد شعر شوی و راوی و دو قهرمانش را همراهی کنی .اما همه می دانیم که این جنگ نا مقدس،به قهرمان ما به عنوان سمبل ملت تحمیل شده و کار او فقط دفاعی مقدس است .شاعر در بندهایی تلاش،کرده مثل قهرمانش به جنگ نزدیک شود اما مراقب است که آنرا تایید نکند.هر چند قهرمان داستان مردی اسطوره ای در ذهن تک تک ماست اما شاعر تلاش دارد با پیوند زدن عاطفه مادری با قهرمان خویش او را فرزند میهن پرستی توصیف کند که غیرتش را نه از خدایان اسطوره ای که از مادرش میهن به ارث برده است .مام وطن که همت را پرورانده است .به خاطر روایتی بودن. و طولانی بودن شعر در جاهایی به زبان نثر نزدیک شده است که شاید توصیف قهرمانش را درگیر مسله ی زبانی نکند.استفاده از برخی باور مذهبی در این نمود چشم نوازی دارد و به ما می آموزد که حتی در غم انگیزترین شرایط از آن غافل نیستیم.خوب است که شاعر گرزی را به دست قهرمانش نداده تا همه رو تار و مار کند و طوری او توصیف کرده است که انگار از میان مردمی عادی برخاست است و مادری که می تواند مادر تمام فرزندان این سرزمین باشد.   \\   اشکان پناهی شاعر و منتقد ادبی معاصر نیز در رابطه با این شعر معتقد است که آنچه بر این شعر حاکم است، نوع سُرایش متفاوت  از شعرهای آئینی چیزی که امروز در جامعه ی ما به نحوی دیگری تعریف شده ، و شاعران فکر میکنند باید قهرمان پرورانه یا یک حکم اساطیری به اول شخص شعر بدهند در حالیکه در این اثر ما با نوع دیگری از این تعریف روبرویم ، شاعر قهرمانش در بطن اتفاقی ساده شکل می‌گیرد. با مخاطب ساده سخن می گوید و دردل همین تعریف تصویرسازی های شخصی اش شکل می‌گیرد طوری که باعث می‌شود مخاطب در فکر فرو برود و تامل کند. محمد افندیده در این اثر ، روایت متفاوتی را از جنگ تعریف کرده است و لمس واقعی این موضوع شاید یکی از دلایل آن باشد.    \\   محمد صابر شریفی شاعر صاحب نظر و برنده چندین جشنواره شعر کشوری نیز معتقد است که در دهه‌ هفتاد ما با شاعرانی بسیار دشوارنویس و پُراطناب مواجه‌ایم که از تکنیک‌های پیچیده استفاده می‌کنند و برعکس، در دهه‌های بعد با شاعران بسیار ساده‌نویس مواجه می‌شویم که گاهی در این میان ساده‌نویسی با گریز از شاعرانگی اشتباه گرفته می‌شود. افندیده  در این شعرحق شاعرانگی را ادا کرده، زبانش زبان ساده‌ای است، شروع و پایان خوبی دارد. شاعر با روایت شعری آشناست و دقیقاً می‌داند که از کجا باید شروع کند و کجا شعر را تمام کند.   قدرتِ تصویرسازی افندیده  در این شعر خیلی بالاست و این قدرت با شروع شعرمشخص می‌شود.  اما نقطه‌ ضعفی که می‌شود از آن حرف زد حذف حروف ربط و اضافه در شعر  است که گاهی باعث گم شدن ارتباط بین سطرها و درک دشوار تغییر فضای شعر برای مخاطب می‌شود. البته افندیده آنقدر روایت گر خوبی ست که باز هم بر می گردد و مخاطب را رها نمی کند و سطرها را بخوبی در ذهن جا می اندازد .محمد  از طریق نام‌ها با پیرامونش ارتباط برقرار کرده، تکرار در شعر محمد گاهی یک گریز و گاهی برای تاکید بیشتر آن سطرها ست و گاهی برای فریاد و خشم و عصبانیتش از این فضای درونی  جنگ . شعر بلند  مجموعه‌ای از هسته‌هاست، در این شعر کشف‌های زیادی پیداست ، افندیده  تخیل را جولان می‌دهد و از پیچیدگی‌های فُرمی دور می شود.   \\     محمد نیازی شاعر، صاحب نظر و نویسنده مقالات ادبی  می‌گوید: هر وقت انجیل به روایت متا را گوش می‌دهم حس می‌کنم باید چهارپایه ای را از زیر پایم خالی کنم و به سمت عدم بروم ، عدمی که خداوندگار بیدل می‌فرماید : به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی عدمی که سینه چاک تیغ شهادت باشد . در خوانش شعر ابراهیم همت به روایت محمد افندیده نیز چنین حسی به من دست داد. چهارپایه ی شهادتی که ایماژیست آرمانگرای ایدئولوژیک را که بیشتر در انیمیشن های طبیعتگرا میتوان دید از زیر پای مخاطب را خالی ، و او را درگیر شعر می‌کند . نگاه زیبای شاعر با سوژه ی اول شخص ماورایی که وضعیت را ماضی میبیند که تاثیر گذاری حسی و تصویر های نوستالژیکی را که نسل جدید هم حداقل با فیلم های سینما و تلویزیون با جنگ آشنا شده اند و شاعر هم به زیبایی و با حس برانگیزی خاص خودش مخاطب را با خودش همراه میکند و تمام مسیر را کنارش می جنگد.   \\   رسول پیره شاعر هم روزگار ما اعتقاد دارد که ورودیه این شعر یعنی بند اول و اعدامی محکوم کتیبه با شعر در ارتباط نیست. خب اصلا بحث اعدام نیست و محکومیتی در کار نیست!!! در بندهای بعد شاعر شروع می کند به تعریف مفاهیم چند تا مفهوم را تعریف کرده و بعد دوباره مادر که با دانه تسبیح و آغوش مادر و شهادت ابراهیم که گویا شهید محمد ابراهیم همت است و‌ما این را از پانویس شعر می فهمیم. شاعر سعی کرده مادر را در شعر بیاورد و گویی به این کار التزام داشته. البته ‌مادر در این شعر منادی «ایمان» و‌همه جا با «ایمان» آمده. است. نکته دیگر هم این است که مرد سیاهپوش که‌محو می شود هچشهید همت است و اینکه چرا انقدر شاعر توضیح داده نمی دانم. آن فریادها هم به نظر من لازم نیست. چون فریاد باید جایی داشته باشد. من مطمئنم محمد افندیده اگر این شعر را ویرایش کند نسخه ای بهتر از آن را ارائه خواهد داد کمااینکه او قبلا به زیبایی گفته است: ﻣﺎ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻣﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﺰﻧﯿﻢ  ﺟﻨﮓ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﺎﻡ ﮔﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ.   \\   اما در پایان تمامی نظرات، نقد ها و گفتگو ها در خصوص این شعر، محمد افندیده شاعر این شعر با سپاس از تمام دوستانی که در خصوص این شعر سپید بلند صحبت کردند، می‌گوید: در این شعر سعی و تلاشم بر این بود که نگاهی متفاوت تر از جنگ نشان دهم. جنگی که در شعر سپید بسیار به آن پرداخته شده و درون مایه ها ، روایت ها و محتواهای مختلفی را تجربه کرده است.از این رو سعی در وارد کردن عناصر داستانی در شعر کردم ، همچون ، پیش آگاهی (تصاویر ورودی شعر که تنها به نیت انتقال و القای تفکرات ضد جنگ در بطن و اخلاق جامعه ایران بوده است/ که با سطر تاکیدی_ /که مادر(وطن) اینها را گفته بود که باید _ هویتی چند وجهی به تصاویر ورودی شعر می دهد) کشمکش (هااااای که پشت به تصویر دور می شوی) و شخصیت پردازی (رفت و آمد های متعدد جنگ در هیئت مردی سیاهپوش و تاثیرش بر روایت ، تصاویر و محتوای کار) که پس از ورود این عناصر کار تمایل شدیدی به کنش و کشش به نثر از خود نشان می داد که با تقویت ایماژ و پیش برد هرمونوتیکال محتوا و روایت و کمک گیری از زبان گاها و تکنیک های دیگر شعری از این اتفاق جلوگیری کردم.   \\   در این شعر همانطور که مشخص است دریچه و زاویه نگاه و همچنین یکدستی روایت با تمام پیچیدگی ها (به جز تصاویر ورودی که به منظور پیش آگاهی بکار برده شده اند) مهمترین چالش و دغدغه من بود که خود را پیروز این میدان می دانم.نگاه از دریچه ای که در آن اسطوره ای ذهنی (ایمان) و عینی (مادر/وطن) ظهور می کنند و شخصیت اصلی داستان _که شهید ابراهیم همت مد نظر من بوده است_ با حفظ بزرگی و پایمردی اما این بار تمام تاثیر خود را مانند چاوش خوانی قهار با رسم خط مشی و شعارهایی که در آن نشانه هایی از مذهب و ملیت در هم آمیخته ، می گذارد.و مرگ شخصیت مرکزی درون مایه کاملا ساده همچون سربازی که در سطرهای فوق کشته می شود اتفاق می افتد.اما فریاد ها و بغض هایش با مخاطب همراه است و در نهایت در آغوش مام وطن به آرامش می رسد.ساده و به اختصار و ناقص توضیحی بود جهت تکمیل نقد و نظر اساتید که دست یکایکشان را می بوسم و از آنها بسیار آموخته و خواهم آموخت.   با سپاس از تحمل شما محمد افندیده   کد خبر: 585  

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شاعر هفته

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.