اميري-اسفندقه-سروده-هاي-اخوان-مانند-معجزه-است
به نظر شما کاری که اخوان در حوزه شعر نیمایی کرد، به مثابه کار کدام شاعر در حوزه شعر کلاسیک است؟ چندباری مقایسههایی درباره شاعر یا شاعرانی در حوزه شعر نیمایی با حافظ صورت گرفته است. اگر بخواهیم کاری را که اخوان در این زمینه انجام داد، با شاعری در حوزه کلاسیک مقایسه کنیم، شما به کدام شاعر اشاره خواهید کرد؟ هیچ شاعری را نمیتوان با حافظ مقایسه کرد. حافظ شاعر همه زمانها در همه دورانهاست. هیچ شاعری با حافظ تا این دورانی که ما هستیم، قابل مقایسه نبوده است. ما پاسدار حرمت او هستیم. الان حافظ 800 و چند ساله است و در این مدت، هیچ شاعری را نه در حوزه شعر کلاسیک و نه در حوزه شعر نو، نمیتوان با حافظ مقایسه کرد. مردمی که به این راحتی شاعران را با حافظ و فردوسی و بیدل و ... مقایسه میکنند، مردمی که شاعرانی را که صاحب متن نیستند با شاعرانی مقایسه میکنند که صاحب متن هستند، ظلمی است که بر خودشان روا میدارند؛ چرا که باید مراقب شاعرانی در زمانه خودشان و غیر آن باشند. فردوسی و حافظ شاعر معاصرند، اما عنصری و فرخی شاعر معاصر نیستند. خیلی از این شاعران، شاعر معاصر نیستند؛ حافظ شاعر معاصر است، حافظ هم نیمای ماست. اخوان نه خودش راضی است که با حافظ مقایسه شود و نه چنین ادعایی دارد که ما این کار را انجام میدهیم. انجام دادن این کار، هم اخوان را کوچک میکند و هم حافظ را. اما اگر قرار باشد از میان شاعران، به یک شاعر اشاره کرد که اخوان به راستی در مکتب او بالیده، برآمده، امتحانش را به خوبی پس داده و درک و دریافت صحیحی از درک و درایت او داشته، بیتردید حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی است؛ از باب چند منظر میتوان به او نگاه کرد و بهترین منظر روایت ایران توأم با یک صمیمیت، درد، شناخت و اعتقاد است. خیلیها دم از ایران، ایران میزنند، اما اگر به ریشهشان نگاه کنید، میبینید که ایرانی نیستند، اما ایران ایران میگویند. شعرشان هم سرانجام ایرانی نیست. خون اخوان ریشه در این خاک و خون شعرش هم ریشه در خاک ادبیات پارسی داشت. شاعری بود با احترام به سنت، نوآور و نوگرا. رو به جلو داشت، جلو را میدید، با اینکه به پشت سر هم اگر مینگریست هیچ تحقیر و هیچ ترفندی در باب بزرگان ادب پارسی نداشت، برخلاف بعضیها که وقتی میخواهند بگویند «نو چیست»، قادر نیستند و نمیتوانند بگویند، میگویند «گذشته و سنت بد است». اگر میخواهیم نیما را معرفی کنیم، باید بگوییم که نیما کیست، نه اینکه بگوییم نیما، حافظ نیست. اخوان در غزل، قطعه، رباعی و مستزاد کارهای خودش را انجام داده بود. نبوغ او در قالب نیمایی است. قالب نیمایی کشف اخوان نیست، کشف نیماست، اما اخوان این راه تازه ارائه داده شده را پیکوب و هموار و تابلوهای آن را نصب کرد و بهترین شعرها را در این قالب ارائه داد. او جسم شعر نیمایی را برای ما تشریح نکرد، جان خودش را در این قالب دمید. یک سؤال ذوقی هم از خدمت شما بپرسم. شما از کدامیک از سرودههای اخوان بیشترین لذت را بردهاید؟ من از تمام سرودههای او لذت بردم، اما برخی از شعرهای او به معجزه شبیه است؛ تابلوهای بینظیری است که نه بهترین شعر فارسی که در زمره بهترین شعرهای جهان است(این سخن بزرگان علم و ادب و هنر جهان معاصر است). مثل : «اما نمیدانی چه شبهایی سحر کردم بیآنکه یکدم مهربان باشند با هم پلکهای من در خلوت خواب گوارایی و آن گاهگه شبها که خوابم برد هرگز نشد کاید بسویم هالهای یا نیمتاجی گل از روشنا گلگشت رؤیایی در خوابهای من ...» این واقعاً یک معجزه است، یعنی دیگر شاعران از آوردن و سرودن چنین شعری عاجز هستند. چه کسی میتواند اینچنین شعر بگوید. و همچنین شعر «نماز» او: «باغ بود و دره چشمانداز پر مهتاب ذاتها با سایههای خود هم اندازه خیره در آفاق و اسرار عزیز شب چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب...» یا «شهریار شهر سنگستان» او. اخوان شاعر شعر فارسی است. در شعر او اجتماع و سیاست، دو جزو لاینفکی هستند که همواره نقل و نقد میشوند. اخوان شاعری نیست که شعر برای خود، برای شخصیات و من خودش گفته و آن را به خدمت خویش گرفته باشد، او سمفونی من ندارد. اگر هم جایی در شعرهای اصیل و اساسی او با «من» برخورد کنید، این «من»، شمایید، آن «من» همه آنهایی هستند که شعر او را میخوانند، برخلاف خیلیها که در واقع در شعر دنبال اثبات «من» و خودشان و طایفه و قبیله «من» هستند. اخوان اینگونه نبود، فروغ هم نبود. ضمن اینکه، اخوان پیرو چشم بسته نیما نبود، او از خودش در این حوزه اجتهاد داشت، مانند اجتهادهایی که در حوزه زحاف داشت؛ منظور بحثی است در زمینه عروض شعر نیمایی. اخوان منطبق با عروض نیمایی نبود، او منطبق با عروض اخوانی بود. زحاف اخوان با زحاف نیما در موسیقی بیرونی یکسان نیست. اخوان اینک 88 ساله است و بسیاری از شعرهای او با توجه به تاریخ سرایش آنها، بیش از 50 سال عمر کردهاند و این شعرها و اخوان نخواهند مرد از این پس که زندهاند و تخم سخن را پراکندهاند و به قول بیدل عزیز: «به عالم نه مرد و زن مانده است/ همه رفتهاند و سخن مانده است». یعنی همان که پیش از اینها شنیدهایم، «تنها صداست که میماند». و به قول خود اخوان : «تنها خدا، خداست که میماند». کد خبر: 287 منبع:
برچسب ها: شاعر هفته