عليرضا آذر در گفتگويي اختصاصي با تارنا:
اختصاصی تارنا
غم من اصالت من است. 50 درصد این قضیه به ژنتیک من برمیگردد. مادر من بسیار انسان غمگینی است و خواهر من ده ها برابر غمگین تر از من است.
اختصاصی تارنا / نمیدانم او را چگونه توصیف کنم. شاعری که مخاطب دوستش دارد یا شاعری که مخاطبش را دوست دارد. البته که هر دوی این جمله ها درست است. مردی است که عاشق زندگی است، عاشق عشق است و عاشق مرگ. خودش میگوید اگر از من عاشق تر پیدا کردید نشانم بدهید. در روزی که بیش از همیشه عشق را با خود داشت رو در روی علیرضا آذر نشستم و به کلامش گوش داد
عاشق شدید؟
شروع عجیبی ست. تمام زندگی من با عشق گذشته. شاید درست تر بود اگر میپرسیدید که فارغ شدی یا نه. عشق در وهله اول اهمیت زندگی من است . خدا آن روزی را نیاورد که بدون عشق زندگی کن
استفاده از تمثیل به نوعی رواج فرهنگ است
شما در اشعارتان از تمثیل ها و تضمین های بسیاری استفاده میکنید. فکر میکنید شاعران امروز چقدر میتوانند در رواج فرهنگ تاثیرگذار باشند؟
برایم بسیار جالب است که چنین سوالی پرسیدید و جالبتر پاسخی است که به شما میدهم. چون امروز برای اولین بار از مساله خواب هایم پرده برداری میکنم.
هیچ پیش بینی از قبل برای شعر گفتن ندارم. شعرهایم مانند خواب دیدنم است. درخواب هم بسیار آشفته و پریشان هستم. نقاط تیره و تاریکی در کودکی من وجود دارد که امروزه در خواب های من نمود پیدا میکند و شبیه شعر میشود. هیچگاه به نیت ترویج فرهنگ شعر نگفته ام. چراکه ضرب المثل ها و تضامین که همان شعر مادر است، سینه به سینه نقل میشود
من باید بفهمم که کدامیک به نفع شعر من است و در کجا مینشیند. مثلا در شعری که در اواخر آن بیت «هرکس بد ما به خلق گوید...» آمده یک شعر تضمین شده است. من برای یک دکمه کت ندوختم. این شعر از ابتدا تا انتها اتفاق افتاده و این بیت برای تضمین در لحظه به ذهنم خطور کرده و به خدمت شعر درآمده است.
از طرفی هم بد نیست که این مثل ها در دنیای مدرنیته امروز که همه چیز درحال فراموش شدن است، در شعرها باقی بماند. در خصوص تضمین هم به عنوان مثال بگویم که شعر تومور یک تمام شده بود و قصد اجرای دکلمه آن را نیز نداشتم. درحال خواندن کتاب محمدعلی بهمنی بودم و ضربآهنگ شعر خودم را نیز در ذهن داشتم. «با همه بی سروسامانی ام، باز به دنبال پریشانی ام»، در ذهنم آمد که ضرب این شعر با ضرب شعر من برابر است. تومور یک برای شعر نوشته شده و شعر مخاطب من است.
در این حالت من تومور یک را به مخمس تضمینی تبدیل کردم و یا در شعر دیگری که تضمینی به حافظ داشتم
من فکر میکنم یکی از نقاط قوت «لحد» تضمینی بود که به شعر اثرانگشت خودتان داشتید؟
بله. خاطرم هست مرحوم استاد اسحاقی به من میگفتند که اگر نمیتوانی یک پرده بالاتر از شاعر مرجع بزنی، اصلا تضمین نکن. من که نمیتوانم بالاتر از محمدعلی بهمنی یا حافظ تضمین کنم. ولی سعی میکنم محوطه شعر خودم را به ساحت شعر حافظ نزدیک کنم تا بتوانم استفاده ای بهینه ببرم. بنابراین یک امتیاز برای شعر من محسوب میشود
کمی در قضاوت کردن ها صبر پیشه کنیم
چرا مدار مربع دوبار دکلمه شد؟
همه دکلمه ها قرار است دوبار بازخوانی شود. آن هم به این دلیل که آلبوم صوتی از دکلمه ها در راه است و به زودی در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت. تمام قطعه ها به همراه سه قطعه جدید بازخوانی میشود. مدار مربع را آزمایشی انجام دادیم که محمد رشیدیان در ورژن دوم معجزه کرد. بهرحال امیدواریم برای عرضه در نمایشگاه کتاب در اردیبهشت ماه آماده شود
کتاب جدیدی هم در راه است؟
خیر. نمایشگاه کتاب 97 دو کتاب جدید خواهم داشت
نمایشگاه 94 هم دوکتاب باهم منتشر کردید؟
بله. چون میخواهم مخاطبم از دنیای ترانه و هم از دنیای کلاسیک دور نماند. به همین دلیل یک ترانه و یک کلاسیک منتشر کردم. خدا را چه دیدید. شاید مجموعه شعرهای سپیدم را نیز منتشر کردم و با سه کتاب در نمایشگاه حاضر شد
از آن جاییکه شما هم دنیای شاعری و هم دنیای ترانه را تجربه کردید، تفاوت شاعر و ترانه سرا را در چه می بینید؟
چراکه هر محاوره نویسی ترانه سرا نیست و هر غزل سرایی شاعر
هرکسی که میتواند محاوره بنویسد نمیتواند کسب درآمد کند.
آرین داودی یکی از بهترین محاوره نویس های کشور است، اما نمیتوان روی ترانه هایش موسیقی سوار کرد. ترانه نویسی زبانی سهل و ممتنع است. زبانی است که ورودی آن باید برای مخاطب عام قابل فهم باشد. اواسط کار مخاطب را به چالش بکشد و بعد دوباره در ترجیع بند مخاطب را همراه کند. اگر قرار باشد ثقل شعر کلاسیک را بر روی ترانه سوار کنیم، کار بسیار سخت میشود و اصولا مخاطب پسند نیست.
به نظر من مخاطب ترانه مانند مخاطب حوزه نمایش درجه بندی های مختلفی را از لحاظ کیفی میپسندد. مثلا ترانه های مبتذل داریم که اسم نمیبرم. بعد از آن زبان ترانه کمی پیچیده تر میشود مانند اشعار مهدی ایوبی یا امیرحسین کاکایی. سپس ترانه حالت سنگین تر و ملی تری به خود میگیرد. ترانه افرادی چون افشین یداللهی و عبدالجبار کاکایی از این دست است.
پس از آن خیال انگیزی ترانه بیشتر میشود که چیزی شبیه به ترانه های روزبه بمانی است که گاهی هم به شعر تنه میزند. من اگر از کلاسیک به محاوره حمله کردم سعی کردم ترانه هایم سهل و ممتنع بودن را رعایت کند، تا حدودی مخاطب پسند باشد و آبروی من شاعر را حفظ کند
بی پرده تر صحبت کنیم. حرف ها و صحبت هایی پشت سر شما وجود دارد که شاید خودتان هم شنیده باشید. جملاتی مانند اینکه علیرضا آذر به شدت در حال تکراری شدن است، علیرضا آذر شاعر فیسبوکی است، علیرضا آذر از خواننده هایی که ابتدای دکلمه ها را اجرا میکنند پول میگیرد و... . چه صحبتهایی در مورد آن ها دارید؟
خیلی چیزها. ای کاش این گفتگو مدتها پیش انجام میشد تا بدانم که از طریق دکلمه هم میتوان کسب درآمد کرد. این پیشنهاد من به میلاد بابایی بود که ابتدای دکلمه ها را اجرا کند.
من از میلاد بابایی نه برای دکلمه بلکه برای شعری به نام «نیلوفر» که به سفارش خود میلاد سروده شد 500 هزار تومان پول گرفتم. این اولین و آخرین پولی بود که من دریافت کردم. اما تاکنون پولی بابت خوانش ها از هیچ خواننده ای دریافت نکردم. اما از طریق ترانه بله. مانند همه ترانه سرایان از این راه کسب درآمد میکنم. من از صداهایی که برای خوانش به دستم میرسد یکی را انتخاب و چند تراک را با وی کار میکنم. در مورد تکراری شدن باید بگویم محمدرضا نیکفر تهیه کننده و مدیر برنامه های من و حق امتیاز دکلمه های من مربوط به کمپانی مزو و شخص نیکفر است.
اما اگر در مورد متنیت کار به تکرار افتاده باشم باید مخاطبانم نظر دهند. سعی من بر این بوده که در هر دکلمه حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم. شعر، از مصرع و واژه، مصرع و بیت تشکیل شده. من نمیتوانم در این قانون دخل و تصرف کنم. اگر بیتی به من الهام شود، یعنی آمده که باشد. هرگز چیزی که آمده را پس نمیزنم. در مورد شاعر فیسبوکی هم باید بگویم که بله. فیسبوک مرا معرفی کرد. راهکار دیگری هم جز این وجود نداشت. من انتخاب شدم. ذهنیتی پشت دکلمه تومور یک وجود نداشت.
تومور یک خیلی دلی و اتفاقی ضبط و در فیسبوک منتشر شد. پس از بارها به اشتراک گذاشتن توسط مردم، به لطف خدا مورد اقبال عمومی قرار گرفت و این کار تا امروز ادامه پیدا کرد. از عبارت شاعر فیسبوکی ناراحت نمیشوم همانطور که از شنیدن ناسزاهای دیگر ناراحتی به خود راه نمیدهم. اما ای کاش کمی در قضاوت کردن ها صبر پیشه کنیم. موزیک، تریبون و شعر در اختیار همه شاعران قرار دارد. مگر من کمپین یا گروهی تشکیل دادم تا بگویم فقط من و شعرم را ببینید؟
من هم مانند دیگران کار خودم را میکنم. هنوز هم مخاطب 50 درصد شعرهای خودم، خودم هستم. به هرحال در کنار تشویق های فراوان این گوشه کنایه ها را نیز به جان میخرم
یکی دیگر از صحبت هایی که بیش از همیشه وجود دارد این است که علیرضا آذر مدام درگیر دیده شدن و مطرح کردن خود است. حتی اگر جلسه شعری نداشته باشد سعی میکند با گرفتن جشن امضاهای گوناگون این خلا را پر کند.
(با تاسف میخندد!) اولین جشن امضای زندگی من بعد از انتشار چهار کتاب بود که مدیر نشر نیماژ آن را برگزار کرد. به شخصه به خاطر خلقیات روحی ام به شدت انسان انزواطلبی هستم و اتفاقا از دیده شدن و در چشم مردم بودن دوری میکنم. خوب است که مردم بدانند جشن امضا هیچ ربطی به شاعر ندارد. انتشارات است که برای شاعر تصمیم میگیرد. شرایط را مهیا، مراسم را برگزار و کتاب را ارسال میکند. من شاعر هیچ نقشی در گرفتن جشن امضا ندارم.
چرا جلسه شعرانه تعطیل شد؟
یکی از دلایلی که شعرانه را تعطیل کردم همین انزواطلبی بود. من بعد از خانه خودم تنها جایی که در آن راحت هستم استودیوی کارم است. « تا خودم با همه خود باشم و تنهایی خودم». شعرانه ملزم به حضور من در جمع بود که دیگر نمیتوانستم ادامه دهم. علاوه بر آن عدم همکاری فرهنگسرا با شرایط ما بود. توصیه هایی که در خصوص جلسه، شاعران و شعرها داشتند که واقعا به علی آذر مربوط نمیشد. شاید در سال 96 با شرایط جدید، شعرانه 2 دوباره شروع به کار کند
چرا علیرضا آذر اینقدر غمگین است؟
غم من اصالت من است. 50 درصد این قضیه به ژنتیک من برمیگردد. مادر من بسیار انسان غمگینی است و خواهر من ده ها برابر غمگین تر از من است. 50 درصد دیگر به نداشته هایی برمیگردد که برایش غصه میخورم. عمری که به سرعت میگذرد. چرا من باید با دیدن شادترین لحظه های زندگی ام گریه کنم؟ قلم من اگر سیاه و خاکستری است به درونیات من بر میگردد. قلم من انتسابی نیست. به غیر از تومور دو من شادترین کارهایم را برای دکلمه کردن انتخاب میکنم. تومور دو شعری بود که در دو ساعت نوشته بود و عینا اتفاق افتاده بود.
میتوانیم بگوییم که دکلمه تومور دو را از دیگر دکلمه هایتان بیشتر دوست دارید؟
خیر. «تومور یک» عزیزترین دکلمه من است. بعد از آن اثر انگشت را بسیار دوست دارم. تومور دو در مرحله سه و چهار قرار میگیرد و هم مرگ که لااقل امروز دیگر برایم اهمیت سابق را ندارد در رده های آخر قرار دارد.
در ابتدای گفتگو به خواب ها و شعرهایتان اشاره کردید. میتوانید بیشتر برایمان توضیح دهید؟
خواب دیدن به نوعی برای من شعر گفتن است. در یک شب چند خواب مختلف میبینم. حادثه، عروسی، پرواز و... که به شدت نسبت به آن فوبیا دارم. خواب های آشفته و لقمه لقمه. در شعر هم مرگ این اتفاق افتاد. بخشی از این شعر اتفاق افتاده و بخشی به آرزوها و بخشی به حوادث پیش بینی نشده برمیگردد. تومور دو قطع به یقین تماما خودنویسی است.
حتی یک بیت از این شعر دروغ نیست. تمام چیزهایی که در این شعر وجود دارد از هستی من آمده و من بدون تومور دو علیرضا نیستم. عنصر خیال انگیزی بخش اعظمی از هر شعر است. سه مورد از اشعار من که خیال انگیزی در آن هیچ نقشی نداشته «تومور دو»، «اتاق» و «اثرانگشت» است. با اینکه برای شنونده عناصر خیال بیش از همیشه به چشم میآید، اما باید اعتراف کنم که برای شاعر این آثار، خیال انگیزی اتفاق نیفتاده است. این سه شعر مشاهدات من هستند. اما اثر انگشت؛(پس از مکثی نسبتا طولانی)میلاد من برای پدر و مادرم انتظاری هشت ساله را به دنبال داشت.
هر نوزاد آینه تمام نمای آرزوهای پدرومادر، پس از ازدواج آینه تمام نمای آرزوهای همسر و پس از آن آینه تمام نمای آرزوهای فرزند است تا لحظه ای که زمان رفتن برسد. منی که سر از دامان مادر برداشتم و سر به دامان همسر گذاشتم، چه فاصله زمانی را طی کردم؟ چه زمانی لحظه استارت زندگی من است؟ پس کی خودم باشم و آقای خودم؟ من در زندگی ام برهه ای به نام جوانی را تجربه نکردم. این سوالی است که من از هستی علیرضا آذر داشتم. در اثرانگشت پرسیدم که علیرضا پس کی قرار است برای خودت زندگی کنی؟ این سوالات وقتی در برابر چیستی شعر قرار میگیرد ماحصل آن یک چیز خیال انگیز است که خیال دیگران را در تصرف خودش قرار میدهد. در صورتیکه من بسیار واقع گرایانه به این شعر نگاه کردم
اما تاثیر بسیار زیادی بر روی مخاطبان تان داشته است؟
بسیار خرسندم که به عنوان (شاید)
شاعر، در برهه ای از زمان تاثیری روی یک مخاطب داشته ام. اگر در صد سال آینده یک مصرع از علیرضا آذر بماند، من کار خود را کرده ام. اگرچه به تمامیت ها علاقه دارم. با وجود مرارت ها و رنج های زیاد، علیرضا یا مخاطب نمیخواهد یا اگر بخواهد مخاطب عام جامعه را میخواهد.
علیرضا آذر بزرگترین چالش زندگی شما چه بوده؟
پسر من بعد از پنج سال زندگی مشترک ما به دنیا آمد. دوره ای که نبود و فرزندی نداشتم، بزرگترین چالش زندگی من بود.
فضای شعر گفتنتان چگونه است؟
غالبا بیت اول الهام میشود. سریع ذخیره میکنم. در منزل درحالیکه تلویزیون در حالت بیصدا قرار دارد و روی شبکه خبر است، در فضایی آرام، با تمرکز بالا به صورت دمر خوابیده و مشغول نوشتن میشوم.
تارنا؟
مدتی است با تارنا آشنا هستم. بسیار سایت خوبی است و معتقدم به زودی به یکی از سایت های مرجع کشور تبدیل میشود. اتفاقی است که برای ادبیات لازم است. ما مدافع حقوق زن، مرد، حیوانات و ... داریم. اما مدافع حقوق شاعران نداریم. امیدوارم با تارنا این اتفاق بیافتد. چراکه معتقدم «دنیا به شاعرها بدهکار است». از شما و از سوالات بی پرده تان هم سپاسگزارم
و سوال آخر. «شعر یعنی تمام آدم ها، عشق یعنی علیرضا آذر»؟
این همان دکمه ای بود که برایش کت دوختم. این شعر در زمان خداحافظی من از انجمن شعر کرج به ذهنم رسید که عشق یعنی تمام آدم ها، شعر یعنی علیرضا آذر. در متن کتاب به اصل شعر وفادار ماندم. اما در دکلمه فکر کردم که خیلی ها از من شاعرتر هستند پس شاید گفتنش به نوعی از برج عاج نگاه کردن باشد. به همین دلیل باخود گفتم تو که همه عمرت با عشق زندگی کردی و شعر را هم از مردم داری پس: شعر یعنی تمام آدم ها، عشق یعنی علیرضا آذر
برچسب ها: تارنا ترانه غزل علیرضا آذر تومور شعر امروز گفتگو با علیرضا آذر علیرضا آذر شاعر