به-بهانه-دومين-سال-درگذشت-استاد-مشفق-کاشاني
استاد بعد از پیروزی انقلاب نیز در شمار شاعرانی بود که به ندای معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) لبیک گفت و به کاروان شاعران انقلاب که خود را با آنان هم قبله و هم قبیله میدانست، پیوست. وی در طول سالهای بعد از انقلاب با تمام توش و توان در کنار ملت ایران بود، به خصوص در دوران 8 سال دفاع مقدس که با همراهی رفیق شفیقش زنده یاد محمود شاهرخی، با گردآوری چندین مجموعه شعر با موضوع دفاع مقدس، به مجاهدت فرهنگی پرداخت. این تلاش پر برکت موجب شد که شاعران دیگر نیز برای حضور در این عرصه انگیزه پیدا کنند. زنده یاد سید حسن حسینی از شاعران شاخص و نام آور انقلاب در کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» که در سال 81 منتشر شده است، داستان همراهی و همدلی استاد مشفق با انقلاب را چنین روایت میکند: «در میان پیشکسوتان شعر و بزرگانی که حضورشان برای جوانان انقلاب مایه برکت و حرکت بوده و هست - پس از مرحوم مهرداد اوستا - باید نام مشفق کاشانی را با احترام بر زبان آورد.» **پر تلاش و خستگی ناپذیر استاد علاوه بر شعر و شاعری، دستی نیز در تحقیق و پژوهش داشت و در کنار چاپ مجموعه اشعار مختلف، هر از گاهی نیز با نگارش مقالات ادبی و فرهنگی دیدگاههای خود را بیان میکرد. در مسئولیتهای اجرایی نیز فرد توانایی بود. گرچه در دهه نُهم زندگی خود به سر میبرد، ولی کهولت سن و ضعفهای ناشی از آن، هیچ گاه مانع پذیرش مسولیتهای اجتماعی او نشد. استاد مشفق اسوه نظم و انضباط کاری و فردی پر انرژی و خستگی ناپذیر بود. بعد از پیروزی انقلاب تا آخرین روزهای زندگی، به عنوان دبیر شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد فعالیت داشت. حضور با انگیزه و پر نشاط او در مسند دبیری شورای شعر ارشاد، باعث قوت قلب و دلگرمی سایر اعضا بود. البته، استاد همزمان عضو هیات مدیره انجمن شاعران ایران نیز بود. حضور پر برکت او در کنار مرحوم قیصر امینپور فراموش نشدنی است. آن زنده یاد همچنین از اولین کسانی بود که هنگام تأسیس انجمن قلم ایران، به همراه شاعرانی چون طاهره صفارزاده، نصرالله مردانی و حمید سبزواری عضویت در این انجمن را پذیرفت و فعالیت خود را برای ساماندهی و انسجام بخشی به جامعه ادبی آغاز کرد. **سجایای اخلاقی از فضایل و سجایای اخلاقی استاد، تواضع و فروتنی مثال زدنی ایشان بود. به طوری که در اکثر جلسات ادبی، شاعران جوان را با نام «استاد» خطاب میکرد. البته نه به این معنا که آنها واقعاً جایگاه استادی داشتند، بلکه بیشتر به نیت تکریم و احترام این کار را میکردند. استاد تجسم مهر و مردمی و فروتنی، و اسوه «ادب» و «اخلاق» بود. به یاد دارم در مراسم بزرگداشتی که در موسسه اوج برای ایشان برگزار شده بود، با این که به دلیل کهولت سن به سختی قادر به ایستادن و راه رفتن بود، ولی هر بار که سخنرانی پشت تریبون قرار میگرفت، استاد با ریاضت فراوان به احترام سخنران از جا برمیخاست، ادای احترام میکرد و دوباره مینشست. گاهی ضعف ایشان به حدی بود که در این برخاستنها و نشستنها نزدیک بود که بیفتد، ولی استاد خود را مُقید میکرد که به همه احترام بگذارد. استاد به بزرگ منشی و جوانمردی شهره بود و مناعت طبع و عزت نفس عجیبی داشت. به خاطر برخورداری از این ویژگی، هر چند از دوستانش جز دوستی انتظار و توقعی نداشت، ولی با کرامت و سخاوت ذاتی خویش همه را مینواخت و همواره به دنبال دستگیری از نیازمندان و گره گشایی از مشکلات دوستان بود. به همین خاطر از حال همه شاعران خبر داشت و برای آنان پیری و پدری میکرد. در این اواخر شنیده بود که یکی از شاعران دچار تنگنای مالی شده است. در جلسهای مرا دید و گفت: موافق هستی که من شش ماه حقوقی را که از شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد طلب دارم، بعد از دریافت - به صورت پنهانی - برای ایشان بفرستم تا از این وضعیت خارج شود؟ بارها دیده بودم که به مسئولین سفارش میکرد که حتماً شاعرانی را که در زندگی دچار تنگنای مالیاند، دریابند. خلاصه آن که، اگر کسی یک قدم برای ایشان برمیداشت، استاد با بزرگواری بارها و بارها محبت او را جبران میکرد. **خاطرهای از استاد داستان آشنایی من با استاد به دهه اول انقلاب بر میگردد. در آن سالها استاد دبیر شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند و من به شوق دیدار ایشان، مرتب به جلسات شورا رفت و آمد داشتم و به نوعی خودم را عضو افتخاری شورا میدانستم. به خاطر حضور پیوسته من در جلسات، حتی استاد چند بار اسم مرا به عنوان عضو رسمی شورا پیشنهاد داده بود که به هر علت این اتفاق نیفتاد. ایشان تا آخرین روزهای حیات خویش نیز همچنان این مسئولیت را به عهده داشتند. من این سعادت و افتخار را داشتم تا در نگارش و تدوین تذکره ادبی «خلوت انس» در کنار استاد باشم و گاه و بی گاه برای سامان بخشیدن به این مجموعه به منزل استاد رفت و آمد کنم. از دوران هم قدمی و هم قلمی با استاد خاطرات فراوانی برایم به یادگار مانده است که خیلی دوست دارم روزی فرصت مکتوب کردن آنها را پیدا کنم. تذکره ادبی خلوت انس که سه مجلد آن در زمان حیات استاد چاپ و منتشر شد، در بر دارنده زندگی بیش از 119 شاعر است. بعد از اتمام کار و چاپ کتاب، استاد بیش از صد جلد از کتاب را به هزینه شخصی خرید و در اختیار من گذاشت و سفارش کرد که برای تک تک شاعرانی که نامشان در این تذکره آمده است، به رسم ادب و احترام، دو نسخه از کتاب را بفرستم و از آنها تشکر و قدردانی کنم. هر بار هم که مرا میدید به صورت جدی پیگیر ماجرا میشد و با اشتیاقی زاید الوصف میپرسید: «امروز برای چه کسانی کتاب فرستادی؟ چند نفر از لیست هنوز کتاب نگرفتهاند؟ دلم میخواهد کتاب به دست همه برسد و نام کسی از قلم نیفتد.» **سرشار از «شور زندگی» حضور فعال و با نشاط استاد در تشکلها و نهادهای فرهنگی و ادبی، مُبیّن این نکته بود که برای خدمت به فرهنگ - به خصوص شعر و ادبیات - نباید هیچ فرصتی را از دست داد. نشانه تلاش مندی ایشان همین بس که هنگام حضور در یک مراسم ادبی و در حال قرائت شعر دعوت حق را لبیک گفت. استاد از «شور زندگی» سرشار بود و به راستی برای «مُردن» وقت نداشت، و تا آخرین نفس همچنان مشغول مشقِ روشن زندگی و سازندگی بود. به همین خاطر ملک الموت ناگزیر شد در حالی که او به مرگ پشت کرده بود و چشم در چشم زندگی آواز میخواند، با او ملاقات کند، و این یعنی: مرگی شاعرانه، زیبا و با شکوه. من خوشحالم از این که استادم مرگی چنین زیبا و باشکوه داشت و تا آخرین لحظه در خدمت مردم و شعر و ادبیات بود. او در راه اعتلا و ارتقای شعر و ادبیات جان به جان آفرین تسلیم کرد. ما باید از استاد مشفق حتی در این زمینه نیز الگوپذیری کنیم و تا آخرین لحظه برای خدمت آماده باشیم. با آرزوی آمرزش و رستگاری برای استاد عزیزم مشفق کاشانی که به معنای واقعی کلمه شاعری آزاده، اهل درد و انسان اندیش بود، سخن را با تقدیم دو رباعی به آن جان وارسته و به حق پیوسته به پایان میبرم. این رباعیها را در زمان حیات ایشان سرودهام: 1 در کالبدش به جز غزل جانی نیست سهمش ز جهان، به جز غزلخوانی نیست در شهر تمام شاعران میدانند در شعر، کسی «مشفق کاشانی» نیست 2 تو فخر ادب، شکوه شعر و غزلی در کامِ کلام و واژه، طعم عسلی پیر غزلی و کسب و کارت عشق است در شهر ادب، به عشق ضرب المثلی یاد و خاطرهاش گرامی و راهش مستدام باد. کد خبر: 242 منبع: فارس
برچسب ها: شاعر هفته