استاد به بزرگ منشی و جوانمردی شهره بود و مناعت طبع و عزت نفس عجیبی داشت. از حال همه شاعران خبر داشت و برای آنان پیری و پدری میکرد. رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به انگیزه فرا رسیدن 28 دی ماه، دومین سالگشت درگذشت استاد مشفق کاشانی یادداشتی نوشته است: شال و کلاه کرد و رفت دنیا دستش از او کوتاه شد. دو سال از تولد دوباره هنرمندی انسان دوست، و شاعری عاشق و صادق گذشت. شاعر روشنی به نام «مشفق کاشانی» که بیش از نیم قرن، با لهجه غزل، ستایش گر عشق و زیبایی بود و به راستی نیز مگر جز این است که «مرگ» در چشم و دل عارفانِ جان آگاه، نام دیگر «زندگی» است؟ از این منظر، به زعم من «آن غزل - مرد» با مرگ، زندگی دوبارهای یافت. هم چنان که حضرت حافظ میفرماید: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق» **شاعری روشن اندیش و دین آگاه عباس کی منش متخلص به «مشفق کاشانی»، از غزل سرایان سرآمد روزگار ما بود. شاعر روشن اندیش و دین آگاهی که در 19 سالگی ترکیب بند عاشورایی محتشم کاشانی را هنرمندانه تضمین کرد. این ترکیب بند فاخر علاوه بر این که از نبوغ ادبی استاد خبر میداد، نشانه عشق و ارادت خالصانه او به خاندان رسالت (علیهم السلام) بود. آن ادیب فرهیخته، حقیقت دین را «انسان کیشی» و «آزاد اندیشی» میدانست و از تزویر و نفاق و مقدس مآبی بیزار بود. او بر این اعتقاد و باور بود که انسان طرازِ اسلام در همه امور زندگی توازن و تعادل دارد و در سلوک فردی و اجتماعی خویش از افراط و تفریط به دور است. چنان که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی میفرماید: دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش از دیگر نشانههای دین آگاهی او، سعه صدر بود. از همین رو، همیشه جاذبهاش بر دافعهاش غالب بود و با همه طیفهای فرهنگی و ادبی و همه شاعران تعامل مثبت و سازنده داشت. **سبک و شیوه ادبی برای شناخت عمیقتر و کاملتر استاد مشفق، باید زندگی او را در دو مقطع - پیش از انقلاب و بعد از انقلاب - مورد بررسی قرار داد. ایشان پیش از انقلاب هم از شاعران برجسته و پر آوازه بود. به طوری که غزلهایش همواره مورد استقبال و توجه دیگر شاعران قرار میگرفت. برای مثال بسیاری از شاعران به اقتضای غزل معروفش با مطلع «بر این کبود غریبانه زیستم چون ابر» غزل گفتهاند. همچنین بسیاری از بزرگان شعر و ادب مانند استاد شهریار، اخوان ثالث، سهراب سپهری، مهرداد اوستا، موسوی گرمارودی، امیری فیروزکوهی، حمید سبزواری، علی معلم، و ... برای استاد اخوانیه سروده و با تکریم شأن والای او، از ایشان به بزرگی یاد کردهاند. تمام این موارد از جایگاه بلند و برجسته استاد در عرصه شعر و ادبیات حکایت میکند. ناگفته نماند که شاعر بزرگی چون سهراب سپهری با تشویقهای مشفقانه او پا به وادی ادبیات گذاشت و در مسیر باروری و بالندگی گام برداشت. بنابراین اغراق نیست اگر بگوییم سهراب سپهری را برای اولین بار استاد مشفق کشف و به جامعه ادبی معرفی کرد. **شاعری نادره کار و شیرین گفتار استاد مشفق از نسل غزل سرایان نئوکلاسیک بود، و غزلش آمیزه و تلفیقی از سبک عراقی و هندی، با غلظت لهجه عراقی. مشفق را میتوان پل پیوند غزل سنتی و مدرن - غزل دیروز و امروز- دانست که امروز از این غزل با عنوان غزل «میانه» یا «مفصل» نیز نام میبرند. محمود شاهرخی در مقدمهای که بر مجموعه شعر «آیینه خیال» نوشته است، در باره مشفق کاشانی میگوید: «هنر او و مرتبت و منزلت ادبیاش از سوی نامورانی چون فرخ خراسانی، شهریار، اوستا، اخوان ثالث، حسینعلی منشی، محمود منشی، حمید سبزواری و امثال آن مورد ستایش قرار گرفته و همگان او را شاعری نادره کار و شیرین گفتار قلمداد کردهاند…او بی هیچ مبالغه و به شهادت صاحب نظران و ارباب ادب، یکی از درخشانترین چهرههای شعر معاصر و از ممتازترین غزل سرایان این دوران به شمار است. سخنش زلال، دلکش و شورانگیز و روشن است و دارای مضامین و معانی رنگین و ظریف و احساس برانگیز. شیوه سخن او التقاط و اختلاطی است از سبک عراقی و سبک هندی که روشنی و شیوایی عراقی را واجد است. بی آن که برای مضمونیابیهای دور از ذهن، در پیچ و خم مضامین نادر و خیال بافیها گام نهد که البته گاهی یکی از کفهها بر دیگری میچربد. سرودههای آغازین او یعنی آثار دوران جوانی، بیشتر به سبک عراقی نزدیک، نه بلکه عراقی است و گاهی رایحه و شمیمی از سخن خداوندگار قول و غزل، سعدی از خلال آن به مشام میرسد و برخی از غزلهای دوران حاضر او تمایل بیشتری به شیوه هندی سرایان دارد، با همان توضیح که هرگز دچار عدم اعتدال نمیشود.» **همراهی و همدلی با انقلاب
استاد بعد از پیروزی انقلاب نیز در شمار شاعرانی بود که به ندای معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) لبیک گفت و به کاروان شاعران انقلاب که خود را با آنان هم قبله و هم قبیله میدانست، پیوست. وی در طول سالهای بعد از انقلاب با تمام توش و توان در کنار ملت ایران بود، به خصوص در دوران 8 سال دفاع مقدس که با همراهی رفیق شفیقش زنده یاد محمود شاهرخی، با گردآوری چندین مجموعه شعر با موضوع دفاع مقدس، به مجاهدت فرهنگی پرداخت. این تلاش پر برکت موجب شد که شاعران دیگر نیز برای حضور در این عرصه انگیزه پیدا کنند. زنده یاد سید حسن حسینی از شاعران شاخص و نام آور انقلاب در کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» که در سال 81 منتشر شده است، داستان همراهی و همدلی استاد مشفق با انقلاب را چنین روایت میکند: «در میان پیشکسوتان شعر و بزرگانی که حضورشان برای جوانان انقلاب مایه برکت و حرکت بوده و هست - پس از مرحوم مهرداد اوستا - باید نام مشفق کاشانی را با احترام بر زبان آورد.» **پر تلاش و خستگی ناپذیر استاد علاوه بر شعر و شاعری، دستی نیز در تحقیق و پژوهش داشت و در کنار چاپ مجموعه اشعار مختلف، هر از گاهی نیز با نگارش مقالات ادبی و فرهنگی دیدگاههای خود را بیان میکرد. در مسئولیتهای اجرایی نیز فرد توانایی بود. گرچه در دهه نُهم زندگی خود به سر میبرد، ولی کهولت سن و ضعفهای ناشی از آن، هیچ گاه مانع پذیرش مسولیتهای اجتماعی او نشد. استاد مشفق اسوه نظم و انضباط کاری و فردی پر انرژی و خستگی ناپذیر بود. بعد از پیروزی انقلاب تا آخرین روزهای زندگی، به عنوان دبیر شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد فعالیت داشت. حضور با انگیزه و پر نشاط او در مسند دبیری شورای شعر ارشاد، باعث قوت قلب و دلگرمی سایر اعضا بود. البته، استاد همزمان عضو هیات مدیره انجمن شاعران ایران نیز بود. حضور پر برکت او در کنار مرحوم قیصر امینپور فراموش نشدنی است. آن زنده یاد همچنین از اولین کسانی بود که هنگام تأسیس انجمن قلم ایران، به همراه شاعرانی چون طاهره صفارزاده، نصرالله مردانی و حمید سبزواری عضویت در این انجمن را پذیرفت و فعالیت خود را برای ساماندهی و انسجام بخشی به جامعه ادبی آغاز کرد. **سجایای اخلاقی از فضایل و سجایای اخلاقی استاد، تواضع و فروتنی مثال زدنی ایشان بود. به طوری که در اکثر جلسات ادبی، شاعران جوان را با نام «استاد» خطاب میکرد. البته نه به این معنا که آنها واقعاً جایگاه استادی داشتند، بلکه بیشتر به نیت تکریم و احترام این کار را میکردند. استاد تجسم مهر و مردمی و فروتنی، و اسوه «ادب» و «اخلاق» بود. به یاد دارم در مراسم بزرگداشتی که در موسسه اوج برای ایشان برگزار شده بود، با این که به دلیل کهولت سن به سختی قادر به ایستادن و راه رفتن بود، ولی هر بار که سخنرانی پشت تریبون قرار میگرفت، استاد با ریاضت فراوان به احترام سخنران از جا برمیخاست، ادای احترام میکرد و دوباره مینشست. گاهی ضعف ایشان به حدی بود که در این برخاستنها و نشستنها نزدیک بود که بیفتد، ولی استاد خود را مُقید میکرد که به همه احترام بگذارد. استاد به بزرگ منشی و جوانمردی شهره بود و مناعت طبع و عزت نفس عجیبی داشت. به خاطر برخورداری از این ویژگی، هر چند از دوستانش جز دوستی انتظار و توقعی نداشت، ولی با کرامت و سخاوت ذاتی خویش همه را مینواخت و همواره به دنبال دستگیری از نیازمندان و گره گشایی از مشکلات دوستان بود. به همین خاطر از حال همه شاعران خبر داشت و برای آنان پیری و پدری میکرد. در این اواخر شنیده بود که یکی از شاعران دچار تنگنای مالی شده است. در جلسهای مرا دید و گفت: موافق هستی که من شش ماه حقوقی را که از شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد طلب دارم، بعد از دریافت - به صورت پنهانی - برای ایشان بفرستم تا از این وضعیت خارج شود؟ بارها دیده بودم که به مسئولین سفارش میکرد که حتماً شاعرانی را که در زندگی دچار تنگنای مالیاند، دریابند. خلاصه آن که، اگر کسی یک قدم برای ایشان برمیداشت، استاد با بزرگواری بارها و بارها محبت او را جبران میکرد. **خاطرهای از استاد داستان آشنایی من با استاد به دهه اول انقلاب بر میگردد. در آن سالها استاد دبیر شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند و من به شوق دیدار ایشان، مرتب به جلسات شورا رفت و آمد داشتم و به نوعی خودم را عضو افتخاری شورا میدانستم. به خاطر حضور پیوسته من در جلسات، حتی استاد چند بار اسم مرا به عنوان عضو رسمی شورا پیشنهاد داده بود که به هر علت این اتفاق نیفتاد. ایشان تا آخرین روزهای حیات خویش نیز همچنان این مسئولیت را به عهده داشتند. من این سعادت و افتخار را داشتم تا در نگارش و تدوین تذکره ادبی «خلوت انس» در کنار استاد باشم و گاه و بی گاه برای سامان بخشیدن به این مجموعه به منزل استاد رفت و آمد کنم. از دوران هم قدمی و هم قلمی با استاد خاطرات فراوانی برایم به یادگار مانده است که خیلی دوست دارم روزی فرصت مکتوب کردن آنها را پیدا کنم. تذکره ادبی خلوت انس که سه مجلد آن در زمان حیات استاد چاپ و منتشر شد، در بر دارنده زندگی بیش از 119 شاعر است. بعد از اتمام کار و چاپ کتاب، استاد بیش از صد جلد از کتاب را به هزینه شخصی خرید و در اختیار من گذاشت و سفارش کرد که برای تک تک شاعرانی که نامشان در این تذکره آمده است، به رسم ادب و احترام، دو نسخه از کتاب را بفرستم و از آنها تشکر و قدردانی کنم. هر بار هم که مرا میدید به صورت جدی پیگیر ماجرا میشد و با اشتیاقی زاید الوصف میپرسید: «امروز برای چه کسانی کتاب فرستادی؟ چند نفر از لیست هنوز کتاب نگرفتهاند؟ دلم میخواهد کتاب به دست همه برسد و نام کسی از قلم نیفتد.» **سرشار از «شور زندگی» حضور فعال و با نشاط استاد در تشکلها و نهادهای فرهنگی و ادبی، مُبیّن این نکته بود که برای خدمت به فرهنگ - به خصوص شعر و ادبیات - نباید هیچ فرصتی را از دست داد. نشانه تلاش مندی ایشان همین بس که هنگام حضور در یک مراسم ادبی و در حال قرائت شعر دعوت حق را لبیک گفت. استاد از «شور زندگی» سرشار بود و به راستی برای «مُردن» وقت نداشت، و تا آخرین نفس همچنان مشغول مشقِ روشن زندگی و سازندگی بود. به همین خاطر ملک الموت ناگزیر شد در حالی که او به مرگ پشت کرده بود و چشم در چشم زندگی آواز میخواند، با او ملاقات کند، و این یعنی: مرگی شاعرانه، زیبا و با شکوه. من خوشحالم از این که استادم مرگی چنین زیبا و باشکوه داشت و تا آخرین لحظه در خدمت مردم و شعر و ادبیات بود. او در راه اعتلا و ارتقای شعر و ادبیات جان به جان آفرین تسلیم کرد. ما باید از استاد مشفق حتی در این زمینه نیز الگوپذیری کنیم و تا آخرین لحظه برای خدمت آماده باشیم. با آرزوی آمرزش و رستگاری برای استاد عزیزم مشفق کاشانی که به معنای واقعی کلمه شاعری آزاده، اهل درد و انسان اندیش بود، سخن را با تقدیم دو رباعی به آن جان وارسته و به حق پیوسته به پایان میبرم. این رباعیها را در زمان حیات ایشان سرودهام: 1 در کالبدش به جز غزل جانی نیست سهمش ز جهان، به جز غزلخوانی نیست در شهر تمام شاعران میدانند در شعر، کسی «مشفق کاشانی» نیست 2 تو فخر ادب، شکوه شعر و غزلی در کامِ کلام و واژه، طعم عسلی پیر غزلی و کسب و کارت عشق است در شهر ادب، به عشق ضرب المثلی یاد و خاطرهاش گرامی و راهش مستدام باد. کد خبر: 242 منبع: فارس