نخلبند-شعرا-يا-اعجوبهاي-تباهشده؟
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی نیز در سخنانی گفت: خواجو نقش بسیاری در پاسداری از ادبیات کهن داشته است و در دورانی حضور داشته که سرشار از گرفتاریها بوده است. کسانی همچون فردوسی، مولوی، سعدی و خواجو مانند کوههایی استوار هستند که موجب دوام فرهنگی ملت ما شدند و این بزرگان مانع از ریزش و زیر و زبر شدن فرهنگ و هویت کهنسال ایران شدند و در چهارراه حوادث قرار گرفتند و پناهگاه مردم مظلومی بودند که هر روز در تاخت و تاز قرار داشتند. چقدر فردوسی به ما پایداری و ثبات بخشید، چقدر سعدی به ما درس داده، تعلیم و تربیت کرده و چقدر مولوی از تنگنای زمین ما را به آسمان برده و چقدر حافظ به ما روحیه داده و آرامش بخشیده و چقدر خواجو ما را بر خوان ادب و عرفان میهمان کرده است. مدیر موسسه اطاعات اظهار کرد: ما چون غرق نعمتیم قدردان این بزرگان نیستیم و اگر آنها را نداشتیم مجبور بودیم که هر روز به هر بهانهای ناخنکی به گنجینه دیگران بزنیم و دانشمندان، شاعران و هنرمندان کشورهای همجوار و ناهمجوار را به خود ببندیم. آن زمان میفهمیدیم که ناصرخسرو چه گنجی است، عطار چه معدنی است و شیخ محمود شبستری چه دریایی است و چقدر وجودشان برای هویتبخشی یک ملت ضروری است. اگر رشته مدنیت ایران از هم نگسسته و هویت ایرانی برجای مانده آنهم پس از هزاران هجوم ریز و درشت که بنیانکن بوده به مدد این شاعران بوده و خواجو یکی از آنهاست، باید بدانیم که او در چه روزگاری میزیسته و برابر با ایلخانی مغول بوده است و مردم در آن روزگار باید تن به اقسام بلایا میدادند اما رشته اصلی پاره نشد و ایرانی و مسلمان ماندیم، زبان فارسی ماند و هویت خود را در میان مغولان و تیموریان حفظ کردیم. در این روزگار پرهیاهو است که خواجو «سامنامه» را میسراید در شرح احوال سام نریمان، پدربزرگ رستم و قهرمان ملی ایران در تمام روزگار. سرانجام کردم بدین نامه ختم / که فردوسیاش است شهنامه ختم به نزدیک خورشید او ذرهام / به دریای گفتار او قطـرهام دعایی گفت: این شمهای از رفتار قدرتمندان بوده و سعدی و حافظ در این عصر میزیستهاند. چه آبی گواراتر از شعر ناب خواجه و خواجو که به نوعی نسبت شاگردی و استادی داشتهاند، از این آب گوارا بنوشید و بنوشانید. درد من دلخسته به درمان که رساند/ کار من بیچاره به سامان که رساند از ذره حدیثی برخورشید که گوید/ وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند دل را نظری از رخ دلدار که بخشد/ جان را شکری از لب جانان که رساند شد سوخته از آتش دوری دل خواجو/ این قصه دلسـوز به کرمان که رساند آیا خواجو طرز سخن ویژای داشته است؟ همچنین کوروش کمالیسروستانی، رئیس مرکز اسناد و کتابخانه ملی استان فارس و مرکز سعدیشناسی، گفت: خواجوی کرمانی تقریبا شاعری ناشناختهای به غیر از اصحاب فرهنگ و ادب است. در سال ۶۸ طرحی در کرمان از طرف دانشگاه شهید باهنر و مرکز کرمانشناسی سامان پیدا کرد و در شیراز نیز برای احیای مجموعه اطراف آرامگاه خواجو شکل گرفت، همچنین در طرح توسعه دروازه قرآن شیراز شهرداری کار میکرد. در جلسه مشترکی قرار شد کنگرهای در کرمان و شیراز برگزار شود. بعد از سال ۱۳۳۶ که نخستین تصحیح درباره خواجو چاپ شده بود، کتاب دیگری در این زمینه نبود. بزرگان فرهنگ و ادب ایران در آن کنگره حضور داشتند از جمله دکتر دادبه و دکترعابدی که امروز نیز در این جلسه هستند اما استادانی نظیر عبدالحسین زرینکوب، باستانیپاریزی، بهروز ثروتیان و بسیاری دیگر امروز در میان ما نیستند و آن مجموعه منجر به چاپ کتابها و منابع دیگر از خواجوی کرمانی شد. او افزود: روزگار خواجو در شیراز در قرن هشتم و دهه پایانی عمر خواجو فضایی فراهم شد که عبید زاکانی از قزوین و خواجو از کرمان و حافظ سه ادبایی بودند که در آن مجموعه زیست میکردند و هر سه آنها شیخ ابواسحاق را مدح میکردند. به طنز میگویند خواجو به این دلیل دیده نشده است که بین حافظ و سعدی بوده است. تاثیر سعدی بر خواجو بسیار بوده و سپس خواجو بر اشعار حافظ تاثیر گذاشته است. باید بدانیم که آیا واقعا خواجو طرز سخن ویژای داشته است و دارای چه شاخصههایی بوده است. ژانر و سبک خاصی در تاریخ ادبیات ایران درباره خواجو مطرح نشده و باید به این مساله بیشتر پرداخته شود. خواجوی کرمانی اعجوبهای تباهشده
سپس دکتر محمود عابدی، خواجوشناس و مصحح خواجو که مدخل خواجوی کرمانی را در دانشنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی نوشته است، گفت: خواجوی کرمانی یک اعجوبه تباهشده است. اعجوبه یعنی آدم بسیار شگفتانگیز و اینجا مراد انسان شگفتانگیز و عجیب است. یک انسان چه خصلتها و صفات شاخصهای دارد که میتواند شگفتانگیز شود. خواجو همچنان که از تخلص وی معلوم است از خواجگان کرمان است و در آثار خود به خواجگی خود تصریح کرده است. این شاعری که از خواجگان کرمان و از مهاجران شرق خراسان است در شعرش گاهی چنان خودش را به کسانی که بسیار نازل و پایین هستند نزدیک کرده که آدم تعجب میکند. وی با شخصیتهای بسیار فرودست و پایین ارتباط میگیرد. خواجو به هنرهایی واقف است و آگاهی دارد که کمتر شاعری به این هنرها نزدیک شده است. خواجو از جمله هنرهایی که دارد نقاشی است و در آثارش از اصطلاحات نقاشی، رنگهای نقاشان در کتیبهها و بناها سخن گفته است. خواجو بیش از هر شاعر دیگر با موسیقی ارتباط دارد و کتاب او پر از واژههای موسیقی و فرهنگ اصطلاحات موسیقی است و غزلیاتش سرشار از موسیقی است. او افزود: خواجو در رباعیاتش بارها و بارها این واژههای ناب را بهکار برده است. در شعر به اندازهای تنوع و تعدد وزن بهکار برده که در کل قلمرو زبان فارسی بعد از مولوی دومین شاعری است که اینقدر اوزان وزنهای غزلهای او متعدد است. خواجو تنها شاعری است که در شعرش کلمه «مطرب» و «مطربه» را بهکار برده است. به همین دلیل هم غزلهای خود را برای مطربان ساخته است. در شعر هیچ شاعری در زبان فارسی اینقدر نام شهرها و روستاها و مراکز فرهنگی نیست. جامعه فرهنگی ایران برحسب نیاز خود با یک اثر ادبی و فرهنگی ارتباط میگیرد. نسلهای گذشته با شاهنامه فردوسی و بوستان سعدی و حافظ گفتوگو کردند و در این سالهای اخیر نسل ما به شعر حافظ گرایش پیدا کرده است به شعر پرابهام و سایهدار حافظ . در این روزها از شعر سعدی و زلال او دور میشویم زیرا در این روزگار ما با ابهام زندگی میکنیم و نمیخواهیم با شعر آفتابی مثل سعدی زندگی کنیم. خواجو در تقلید شاعری نمونه عالی مقلدان است عابدی در ادامه بیان کرد: در آن روزگار خواجو این نقاش، شاعر و موسیقیدان اسیر و گرفتار صله بوده و شاعری پریشاناحوال بوده و کدام هنر است که بی تمرکز به اوج برسد. این اعجوبه تباهشده برای ابواسحاق شعر میگفته همانطور امیر مبارز را هم میستوده اما در خدمت هیچ کدام نبوده است. خواجو همواره در سفر بوده و در تقلید شاعری نمونه عالی مقلدان است اما از هیچ شاعری به تمام معنا تقلید نکرده است. وی در مثنوی و روضهالانوار از زبان سنایی بهره میگیرد. شعر خواجو پر از شکایت است از کرمان، فقر و ناخوشی احوال روزگار و عرفان در حوزه شعر خواجو جایی ندارد و آنچه از تصوف است در قرن هشتم است که در شعر عبید زاکانی، سلمان ساوجی، کمال خجندی و ابن یمین هم تعابیر و اصطلاحات تصوف زیاد میتوان دید. خواجو از سنایی و نظامی پیروی کرد. یکی از مقلدان «پنج گنج» نظامی، خواجوی کرمانی است. وی از تقلید از امیرخسرو دهلوی هم بازنمیماند و منظومهای به نام گوهرنامه دارد که در یک موضوع استثنایی است درباره فرزندان خواجه نظامالملک.خواجو از شاهنامه هم تقلید میکند اما حقوق فردوسی را چندان رعایت نمیکند. فردوسی از زبان فارسی نمیگوید بلکه راز و درد دل فارسیزبانها را به هم میریزد و آنها را میشوراند. آنچه در همای و همایون آمده قابل قیاس با شاهنامه نیست و نمیتواند دنبالهرو شاهنامه باشد. این پژوهشگر گفت: خواجو در عالم تقلید و پیروی کردن هم چندان موفق نیست تنها شاعری است که در شعر او اشعاری با عنوان سرود به کار رفته است مانند آنچه امروز میخوانند. خواجو ظاهرا شیعه است و برای ائمه شعر سروده است اما در جاهایی خودش را از عالم شیعی بودن بیرون برده است. هیچ کلمه ایهامسازی از دست خواجو در امان نمانده است. خواجو آیینه عبرت حافظ است و حافظ زیباسخنی و فراوانی مضمون را از خواجو آموخته است. خواجو کسی است که از مکتب او حافظ برخاسته است، برای کسی که میخواهد حافظ را بشناسد ناگزیر است که آثار خواجو را به دقت مطالعه کند. به قول آقای دادبه کسی که هنر را به کمال میبرد صاحب آن مضمون است و حافظ عناصر هنری را به کمال رسانده است. اشعار خواجو میتوانست انقلابی در غزل بهوجود آورد علیاصغر دادبه نیز که مدخل خواجوی کرمانی را در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نوشته شده است در سخنانی گفت: ما کوتهقامتانی هستیم که بر دوش غولانی سترگ ایستادیم. گمان نکنیم که افق ما اینقدر گسترده است به دلیل قدبلندی ماست. یک سیر تاریخی صورت میگیرد و ما با میوه رسیدهای مواجه میشویم اما باید زمینهسازیها صورت بگیرد. بعد از حمله مغول که مرکز فرهنگی آن خراسان بزرگ بود آن مرکز متلاشی شد و دانشمندان و هنرمندان پراکنده شدند و مانند پدر مولانا به رم رفتند و در دهلی محلههایی به نام شاهزادههای خوارزمشاه ثبت شده است اما برخی نیز ماندند و کشته شدند. مکتبهای مهم تشکیل شد، بخش علم، فلسفه، ادب و هنر، مکتب فلسفی فارسی و خاندانهای دوانی و نتیجه نهایی آن ملاصدرا بود. او افزود: سعدی بنیانگذار و پیشرو مکتب ادبی شیراز بود و دکتر حمیدی شیرازی حیرت میکند که چگونه پیش از سعدی شعر دری در فارس گفته نشده اما او شعر دری گفته است. گلستان عصاره و خلاصه فعالیتهایی است که در حوزه نثر صورت گرفته است و تمام شاعرانی که در فاصله سعدی و حافظ میزیستند نیز ادامه همان مکتب را پیش گرفتند. نباید غزل جامی را در کنار غزل سعدی گذاشت باید جامی را در همان هفت اورنگ دید. باید نگاهی دیگر به خواجو و مثنویهایش کرد زیرا هرگز تاریخ و روزگار نگذاشته بخشهایی از اشعار خواجو دیده شود. بحث غزل که پیش میآید این طرف سعدی و آن طرف حافظ است که تحولی در غزل صورت گرفته است. مرکزیت فرهنگی شیراز باعث شده که در واقع نگاهها به آنجا باشد و در شیراز مرکزیت داشته است. نزدیکترین شاعر به حافظ خواجو است. دادبه متذکر شد: در هنر، ابداع مطرح نیست بلکه کمال مطرح است. در جریان مکتب شیراز این مساله مهم است. مواد، ابزار و مصالح هنری به دست حافظ رسیده و فهمیده چگونه باید از آنها استفاده کند. جریانی هم در غزلهای خواجو هست که به گمان من اگر خواجو ۳۰ غزل اینگونه میداشت جریان جدیدی در غزل ابداع کرده بود. شاید فقط چند غزل پیدا کردم که نامش را سنتی نو و نوِ نو گذاشتم که اگر بیش از این داشت انقلابی را در غزل بهوجود میآورد. کد خبر: 205 منبع:
برچسب ها: شاعر هفته