اشعاري-که-در-عين-سادگي،-معرف-توانمندي-شاعري-هستند
شعرهای «همین گنجشکها» در عین سادگی، معرف توانمندی شاعری هستند که هرگاه اراده کند، با به کارگیری استعداد و ظرفیتهای ذهنی، عاطفی و تجربی خود، میتواند نمونۀ یک شاعر خلاق و اثرگذار باشد. فریبا یوسفی در یادداشتی به بررسی کتاب «همین گنجشکها» اثر ندا هدایتیفرد که انتشارات شهرستان ادب منتشر شده، پرداخته است. شاید وسواس تلقی شود اما، سختگیری در شعر از سهلگیری پسندیدهتر است. سهولت بیان، بیشک با تمرینها و تکرار حاصل میشود و خود را به طور طبیعی در اثری که خلق میشود، متجلی میسازد. این طبیعی بودن و سادهنویسی، با سادهانگاری و سهلگزاری تفاوت اساسی دارد. به میزانی که شاعر در حالات شاعرانۀ خود آزاد و به ریشههای اصیل انسانی نزدیکتر باشد، چنانچه در به کارگیری ابزار شاعرانه، مهارتی ممتاز کسب کرده باشد، شعری سادهتر، سالمتر و نافذتر خلق خواهد کرد. در نهایت، هر اثر هنری بنایش بر اثرگذاری نهاده شده است، اعم از حضور یا عدم حضورِ پیامی اخلاقی یا آموزشی در اثر. حتی در صورت ابلاغ و اعلام زیبایی صرف نیز، بنا بر این است که این ابلاغ، هرچه کاملتر و اثرگذارتر صورت پذیرد. پس خالق هر اثر هنری، ناگزیر است از به کارگرفتن هنرسازههایی که بر قدرت برانگیزانندگی اثر و در نتیجه قدرت تاثیر در مخاطب، بیفزایند. این بخشی از کار است که برمیگردد به ساخت و آفرینش اثر هنری، اما بخش دیگر ـ که همین قدر اهمیت دارد ـ نحوۀ ارائۀ آن است که دربارۀ شعر، عموما با چاپ کتاب صورت میپذیرد. سختگیری اگر در هنگام سرودن رخ نداده باشد، دست کم در انتخاب اثر برای انتشار باید به کار رود و اگر خود شاعر به این وسواس معتقد باشد و در مرحلۀ انتخاب شعرها از صاحبنظران، نظرخواهی کند، بیتردید به رشد موقعیت خود سرعت بخشیده است. کم نیستند شاعرانی که مدت کوتاهی پس از چاپ کتاب، به نگاه و دریافتهای تازهتری میرسند و از آن چاپ، اظهار پشیمانی میکنند. این، علاوه بر نشانهبودن بر رشد فکری شاعر، دریافتهای تازۀ اجتماعی و وسعتیافتن دید شاعر را نیز میرساند و این وضعیت در شاعران جوانتر، بیشتر اتفاق میافتد. center; از آنجا که شعر هنری است که با سایر هنرها، تفاوتهایی دارد، و از آنجا که در حوزۀ علوم انسانی، حکم قطعی نمیتوان صادر کرد و هرگونه احتمالی برای نقض سخن یا رخداد غیرقابل پیشبینی وجود دارد، تعیین قطعیِ درست یا نادرست بودن یک شیوه یا رفتار سختتر است. بنابراین با اتکاء به بسامدها و تجربهها، پیشنهادهایی طرح میشود که احتمال موفقیت در آنها بیشتر است. «همین گنجشکها» با نامی ساده و خوشلفظ، طرح جلدی ساده و چشمنواز، و پانزده شعر در قالب غزل، یک چارپاره و سی و چهار رباعی، سرودههای ندا هدایتیفرد را در قالب چهل و یکمین کتاب از سری عناوین شعر ما، از سوی انتشارات شهرستان ادب به دست مخاطبان شعر کلاسیک امروز رسانده است: پرندهها که بدون تو پر نمیگیرند
خدا کند که بیایی وگرنه میمیرند
برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
تمام قافیهها بی تو دست و پا گیرند
تمام حادثه یعنی من و تو و این شعر
و روزهای غریبی که دست تقدیرند
چقدر آمدنت را بخوانم و نرسی؟
نگو تمام دعاها بدون تأثیرند
کنار دفتر شعرم کبوتری مرده ست
پرندهها که بدون تو پر نمیگیرند (غزل 6/ ص 18) این شعر، یکی از پانزده غزلِ «همین گنجشکها» است که میتوان آن را به عنوان نمونهای از شعرهای این کتاب، از حیثِ دارا بودن اغلب ویژگیهای شعریِ سایر شعرهای کتاب، بازخوانی و معرفی کرد. حتی میتوان به بهانۀ این غزل، نیمنگاهی به تولید انبوه غزلهایی داشت که مدتی است دفتر شعر روزگار ما را از حضور خود، پربرگ کردهاند. در حیطۀ شعرهای کلاسیک که محدودیتی برای ورود همگانی به حوزۀ آن وجود دارد، شاعران توانمندی که از پسِ رعایت وزن برمیآیند، پس از عبور از این مرز، به دستههای گوناگونی تقسیم میشوند. گروهی وزن شعر را مانعی میدانند و عبور از این مانع را ورود به دنیای شعر میپندارند. از نظر آنان، همین که وزن رعایت شود و کلمات منتخب، و حرف شاعر در یکی از قالبهای شعر سنتی بگنجد، کار سرایش شعر به انجام رسیده است. البته قطعا بر اساس تجربه و مطالعه، به بهرهگیری از صور خیال نیز معتقدند و عموما هر شعر را به چندین آرایه میآرایند. اما کار شعر، از کجا شروع و به چه صورتی کامل میشود. این سختترین و در عین حال، اصلیترین بخش سرایش است و درک آن، درک معیاری است که شعر و کلام غیرشعری را جدا میکند. این معیار؛ جمعِ به کارگیری روزآمدترین و موثرترین عناصر شعر، و اصالت حال شاعر و تیزهوشی اوست. ضربه و تلنگری که هر شعر به ذهن مخاطب وارد میکند، بخصوص ضربۀ موثرتر بر ذهن مخاطب حرفهایتر، نشانهای میتواند باشد بر توفیق شاعر؛ به ویژه اگر این ضربه، طنینی طولانیتر در بعد زمان داشته باشد. شعری که خواندیم و سایر شعرهای تغزلی این کتاب، مخاطب را کمتر دچار تلنگرهای فکری و عاطفی میکنند و شور و تکاپوی کمی دارند. آنجا که در تنها چارپارۀ کتاب، تاحدودی شاعر را از قید وزن و قافیه آزاد احساس میکنیم، در شعر پرواز و رهایی بیشتری حس میشود. شاعر به همان میزان که از حصارهای سرودن رها میشود، به جهان حقیقی ذهن و دل خود، و بیان صریح و روان درونیاتش نزدیکتر شده است: چه شبها که سوی تو پر میزدم
به خواب غریب تو سر میزدم
رها کرده بودی مرا در قفس
در بسته را بیشتر میزدم (شعر 16/ صفحه 38) و نیز در شعر هفتم کتاب که تجلی آمیختگی عاطفی و تعهد اجتماعی است، شاعر توانسته است نفوذ بهتری در ذهن مخاطب داشته باشد و بر قدرت اثرگذاری شعرش بیفزاید: از زیر قرآن آه رد میشد جوانی که
دارد دلش پر میکشد تا آسمانی که
هر لحظه شاید بال را از او بگیرند، آه
مثل همین گنجشکهای بیزبانی که...
داری مرا پر میدهی از سرنوشتت، آی!
داری تمامم میکنی در داستانی که ـ
...
لیلا اگرچه محکم اما لحظهای ترسید
حس کرد مردش میرود تا بینشانی که... (غزل 7/ صفحه 20) همین جا خوب است درباره غزل شماره هفت به این نکته نیز اشاره شود که شعری مثل این غزل، نمونۀ «گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است» در واقع با تعریف استاد شفیعی کدکنی از شعر، مطابقت دارد. هرچند معمولا بهرهگیری از حرف ربط در جایگاه ردیف، کار را بر شاعر دشوار میکند، در این شعر، شاعر با پیوند دادن این بهرهگیری، با موضوع شعر و مضمونهای به کار رفته در شعر، توانسته است این ردیف را از قرارگرفتن در ورطههای تصنع دور کند. البته لیلا بودن در این نوع شعرها، به کارگیری عنصری تکراری است و لازم است با نوآوری، شعر را از بیاثر شدن نجات داد؛ همچنانکه خانم هدایتیفرد در شعر بعدی یعنی شعر شماره هشت، نام مریم را با توجه به موضوع شعر، هوشیارانه انتخاب کرد: مریم همین که روبهروی دوربین نشست
بغضش گرفت و تازه به خود آمد و شکست (شعر 8/ صفحه22) بعد از این گریزها، باز به همان غزل شماره شش برمیگردیم تا به نکات دیگری توجه کنیم. هرکس با سلیقه و انتخاب مطالعاتی خود، در واقع «خود» را میسازد و میل و ذوق هر انسان، آگاهانه یا ناخودآگاه، او را به سمتی میکشاند. تردیدى نیست که انتخاب یک یا چند الگوی ارزشمند و بزرگ، مسیر حرکت و منتهای خواست ما را شکل میدهد. راضی نشدن به گامهای کوچک برای رسیدن به الگوهای کمقدر و ناپایدار، سطح توقع ما را از حرکتها و اهدافمان تعیین خواهد کرد. انتخاب مخاطب نیز همانقدر مهم است که انتخاب الگو. اگر به مخاطبان غیرحرفهای و عام بسنده شود و رضایت خاطر عدۀ زیادی از افراد که حتی نسبتی با شعر ندارند، ملاک سرودن قرار گیرد، حاصل، کاری میشود در سطحی متوسط و پایین. اما اگر مخاطب شعر از میان طیفی از خواص با سطح دریافت ویژه برگزیده شود، بیشک مصداق «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» خواهد بود و عامه نیز از آن شعر، دریافتی درخور خواهند داشت و بهره و لذتی خواهند برد. آنچه مسلم است، شعر باید با کلام معمول فاصله داشته باشد. غزل شمارۀ شش که به عنوان نمونه ذکر شد، نشان کمرنگی از مشکلپسندی شاعر در انتخاب الگو و بخصوص انتخاب مخاطب دارد. در بیت اول و دوم نشانههایی از این دقت و سختگیری دیده میشود اما در سایر بیتها با مسامحه روبه رو هستیم، بخصوص در این بیت: تمام حادثه یعنی من و تو و این شعر
و روزهای غریبی که دست تقدیرند و از این نوع، در شعرهای دیگر نیز نمونههایی هست که با نگاهی جزء نگرانهتر، توجه ما را به کمتوقعی شاعر از کلمات و نحوۀ همنشینی آن معطوف میکند و نیز به کمتوقعی او از ظرفیتها و طیف معنایی کلمات: اشک مرا از گونهات بردار بابایی
من را پس از خود دست او بسپار بابایی
...
اصلا نمیدانم چه بنویسم برایت، هان؟
من را فراموشیدهای سردار بابایی (شعر 10/ صفحه 26) هر شعر به اندازهای که در رسایی و روان بودن، توفیق یافته باشد، از دست و پا گیر بودن قیدها و عناصر موسیقایی شعر، رهایی بیشتری دارد و برعکس. و این نشان از تسلط شاعری دارد که ذوقش به سرودن شعر موزون راغب است. آنجا که توجه مخاطب از خواندن شعری کلاسیک، به عناصر شعری جلب نمیشود؛ وزن، قافیه، ردیف، زبان و صور خیال، با نشانههایی بارز به ذهن مخاطب راهی باز نمیکنند و معنا و کلام، بدون یادآوری هریک از این وجوه و ابزارهای شعری، مستقیم به جان مخاطب مینشینند، میتوان ادعا کرد که شعری روان و سالم، ساخته و پرداخته شده و تیر شاعر به هدف خورده است. در غزل ششم، بیرون زدن عناصر شعرى از متن، نسبت به سایر شعرهاى کتاب، کمتر به چشم میآید. وزن روان است و قافیهها چندان جلب توجه نمیکنند. درگیر بودن ذهن شاعر با قافیه، در بعضی شعرهای دیگر از جمله در اولین شعر کتاب، نشانهای بیشتری دارد: برگشتهای کبود ولی سربلندتر
مثل هوای شرجی و تبدار جنگلی
که زخمی تبر شده و مانده در خزان
مسموم شعلههای پر از اشک خردلی
آه ای درخت زرد تناور، نگاه کن
لبریز از شکوفۀ نمدار تاولی
کم کم تو را هوای پر از شیمیایی ... آه!
مثل غروب ماهی تالاب انزلی (غزل 1/ صفحه 8) این بیتها در پی چندین بیت دیگر، حاصل تفکر شاعرى است که با این بیت: بغضم گرفت و داد زدم نه، نرو علی!
آخر چرا تو؟ ها؟ تو که شاگرد اولی شعرش را آغاز کرده است. همین وضعیت را در غزل چهارم کتاب با قافیههای ماشینی، تمرینی، سینى، دینی، تزیینی و ... هم میتوان دید. مقایسه این بیتها با این چند بیت از قیصر امینپور نکاتی را به وضوح بیان خواهد کرد: خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری قیصر گفته بود: فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیش تر در عین حال نیما یوشیج به ما یادآوری میکند که «قافیه زنگ کلام است»، پس حضور آن باید نقش مهمی ایفا کند. ندا هدایتیفرد، فکرهای خوبی دارد و ذهنی خلاق. ذوق او بخصوص در رباعیها رهاتر و مسلطتر ظاهر شده است. پیداست که دوست ندارد شعری شبیه دیگر شعرها بسراید و هر شعرش نشانی از تازگی و تلاش او برای نوجویی دارد. او این توجه و خلاقیت را بیش از آنکه صرف سرودن شعری ساختارمند کند، صرف رعایت ملزمات پایهای و زیربنایی شعر کرده است؛ رعایت نحو صحیح بر مبنای وزن منتخب، رعایت وزن، قافیه و ... او با معطوف ساختن توانایی خود بر پرداختِ هوشیارانه و رها از قیدها و در عین حال متعهد به اصول اساسی شعر، میتواند بر شمار بیتهایی از این دست بیفزاید: پشت تمام شعرهایم رد پای توست
پررنگ کردم با مدادم رد پاها را (غزل 15/ صفحه 36) کبوتر کبوتر دلم پر زده ست
ولی بازهم در قفس ماندهام (شعر 16/ صفحه 39) شعرهای «همین گنجشکها» در عین سادگی، معرف توانمندی شاعری هستند که هرگاه اراده کند، با به کارگیری استعداد و ظرفیتهای ذهنی، عاطفی و تجربی خود، میتواند نمونۀ یک شاعر خلاق و اثرگذار باشد. کد خبر: 190 منبع:
برچسب ها: شاعر هفته