منتقد-نگاهبان-متن-و-بطن-است
در همین ایام من در حوزه خودم با بسیاری کتاب بیشناسه و بیشناسنامه برخورد کردم. اینقدر کتاب دیدم که افسوس خوردم و از شما چه پنهان که گاهی هم گریه کردم که ای وای این کتاب، در تیراژ چهار هزار نسخه چند اصله نهال را نابود کرده است؟ چند درخت نهال شکن شدند تا این کتاب بیشناسه، بیشناسنامه و بیریشه منتشر شود و به دست که بیفتد؟ کتابی که نه سایهای دارد، نه اکسیژنی و نه جنبشی. ورق به ورق برگهای این کتاب مانند ستون قبرستان کنار هم جمع شده است. کتابِ اینچنینی مانند ستون قبرستانی است که برگ درختان را قتل عام کرده است. از هر برگی که عبور کردم یک فاتحه خواندم. کتاب را نتوانستم تمام کنم، آن را گذاشتم کنار و یک فاتحه جمعی خواندم: رحم الله من یقرأ فاتحه مع الصلوات. چرا باید این کتابها با این جرأت و جسارت چاپ شود. باید جلوی این کار را گرفت. اینهایی که قلم به دست میگیرند و کتاب اینچنینی چاپ میکنند، آبپاش به دست بگیرند و نهالها را آب دهند. به جای قلم به دست گرفتن و شعر نوشتن، درختان را آب دهند تا این درختان هوای آلوده را پاکیزه کند. هرجا خواستند شعر چاپ کنند، از یک درخت اجازه بگیرند که آیا این شعر ارزش دارد یا خیر؟ اسامی این کتابها را نیز میتوانم بیاورم، اما کار من آلوده کردن فضا و ایجاد موج نیست. من معلم هستم و کارم تذکر و یادآوری است. اگر این تذکر اثر کرد، که اثر کرد و اگر نه، کار من ادامه دادن نیست، کار من ترک کردن است. اگر گروهی که تذکر دادم، جدی نگرفتند، آنها را ترک میکنم. چنانکه در این سالها خیلی از دوستانم را به این دلیل ترک کردم؛ چون ما میخواهیم کتاب چاپ کنیم نه اینکه طبیعت را چپاول کنیم. ما میخواهیم شعر منتشر کنیم، نمیخواهیم درخت را بچاپیم. منتقدان منتظر آنها منتقد نیستند، آنها منتظرند. منتظرند که یک تغاری بشکند، ماستی بر زمین بریزد و آنها این ماست را بلیسند: «تغاری بشکند، دوغی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان». منتقد واقعی آن نیست که از شعر یک نفر تعریف کند. منتقد در یک دستش تیغ جراحی دارد، در دست دیگرش نخ بخیه. اول تیغ میزند و بعد جراحی میکند و میدوزد. در حوزه شعر، شاعران از منتقدی که بهبه نگوید خوششان نمیآید؛ چون شاعر نیستند. به اعتقاد من، منتقدان_ به لهجه جیرفتی_ «ماراگ» هستند؛ یعنی نگاهبان. منتقد نگاهبان متن و بطن است. شاعر خوب در واکنش به نظرات منتقد میگوید متشکرم، دست شما درد نکند که باعث اصلاح کار من شدید. اما منتقدان واقعی تعدادشان کم است و این تعداد هم منزوی هستند، آنها مجیزگوی شاعران نیستند، عیب کار را برای پیشرفت شاعر و درستی متن، به رخ آنها میکشند؛ لاجرم صدایشان در صدای این دست از شاعران گم میشود. منتقد، دلسوز طریقت، طبیعت و حقیقت هنر است، اما غریب میماند. ما منتقد اصیل و با اصالت خیلی کم داریم. اغلب منتقدان و شاعران نان به هم قرض میدهند و برای همدیگر دست میزنند. الکی دست زدن برای همدیگر، به معنای دست انداختن همدیگر است. منتقد دست نمیاندازد، بلکه دستاندازها را نشان میدهد. منتقد دستگیری میکند. کد خبر: 178 منبع:
برچسب ها: شاعر هفته