نگاهي-جامعه-شناختي-به-اشعار-نيما
نیما از یک سو جامعهی پوسیده مبتنی بر ستمگری، بهرهکشی، تزویر و ریا را با هنرمندی و چیرهدستی کمنظیر توصیف میکند و از سوی دیگر جنبشی که آن را دگرگون خواهد ساخت و تازه پدید آمده است، شرح میدهد و آینده امید بخش را پیشبینی میکند. شعر نیما از بنیاد مردم دوست و رهاییگراست. موضوع بیشتر اشعار او شرح رنج و بینوایی مردمان زحمتکش و مصائب گوناگون آنها مانند فقر، گرسنگی، بیکاری و محرومیت از حقوق طبیعی خویش با انتقاد از ظلم، ستمگری، بیدادگری و بهرهکشی از کار آنهاست. قهرمانان شعر او یا افرادی کارگر یا رنجبرند و یا هنرمندانی تهیدست و ستمدیده. در هیچیک از اشعار او ستایش از شاهی، امیری، خانی، کارفرمایی، ثروتمندی و سرمایهداری دیده نمیشود. نیما از شرح زشتیها و بیعدالتیهای جامعه در تمامی اشکال آن فراتر میرود و بنیاد این جامعه را با شلاق انتقادی سخت میکوبد. در بسیاری از آثار خود آرزوی ویرانی و نابودی آن را میکند و حتی در برخی اشعار خود نوید زوال و دگرگونی آنرا میدهد و در پشت تمامی نوسانات اندیشه نقاد و روحیهی ستیزهجوی او نسبت به این جامعه و بیعدالتیهای آن همواره دوام دارد و این نشانۀ حقگرایی نیما و بیزاری او از جامعه ای است که در آن بیدادگری، زورگویی، حقکشی، فساد و مفتخوری حکمفرماست. در شعر «همسایگان آتش»، آتش مظهر نیروی انقلابی و رهاییبخش و پیشرونده جامعه است اما دو نیروی ویرانگر و پلید میکوشند او را از پیشروی باز دارند؛ یکی مرداب که سمبل عقبماندگی، واپسگرایی، رکود و خمودگی است و دیگری باد تندی است که نشانهی دیکتاتوری و خشونت طبقات فرمانروا است. مرداب میخواهد با آب گندیدهی خود، آتش را خاموش کند و جلوی پیشرفت جامعه را بگیرد. با وجود این نمیتواند راه پیشروی آتش را بگیرد، باد تند با تازیانههای هردم کشیده خود میکوشد آتش را خاموش کند. اما برعکس برگسترش شعلههای آن میافزاید و سرانجام روی فلک از آتش تند تابناک میگردد. او باز میکند بالی به رنگ خون و افسرده مینشیند بر سنگ واژگون خاکستر هوا بنشانده جغد را زیر شاخههای خشک و آویخته به سقف سیه عنکبوت رنگ شعر «امید پلید» نیز با آوای سحر که مژده آمدن صبح خنده بر لب را میدهد، آغاز میشود. لیکن با بیان توطئه سودا گر شب که امید زوال صبحگه را به دل میپرورد، پایان مییابد. با این حال گاهی در همین تمثیلها نیز عنان احتیاط از کف نیما بدر میرود و آشکارا اندیشهی خود را میگوید: بانگ بلند دلکش ناقوس در خلوت سحر بشکافته است خرمن خاکستر هوا در راه هر شکافته با زخمههای خود دیوارهای سرد سحر را هر لحظه میدرد center; نیما، ناقوس را به عنوان مظهر اندیشهی انقلابی برگزیده است. ناقوس مردم را بیدار میکند و به آنان هشدار میدهد، اندیشهی انقلابی نیز همین کار را انجام میدهد. ناقوس، مردم شهر را از آنچه روی داده آگاه و آنها را به سوی وظیفه ای که دارند راهنمایی میکند، اندیشهی انقلابی نیز همینطور طنین ناقوس در هر گوشه و کنار شهر منعکس میشود و بازتاب آن و آهنگ نخستین را نیرومندتر میسازد، اندیشه انقلابی نیز با منعکس شدن در افکار مردم رشد و نمو میکند و قویتر میگردد. او با نوای گرمش دارد حرفی که میدهد همه را با همه نشان تا با هم آورند دلهای خسته را دل برده است و هوش ز مردم کشاکشان و اندر نهاد آنان جان میدمد به قوت جان نوای خود تا بی خبر ننمایند بر یاس بیثمر نفزایند بسیاری از اشعار دیگر نیما با آنکه حاکی از آرمان رهایی جویانهی اوست. اما رنگ نومیدی و بدبینی دارد و مانند : ای آدمها، خرمنها، ناروایی به راه، بخوان ای همسفر با من، رفت تمام، که میخندد که گریان است .... در چنین وحشت نما پاییز کارغوان از بیم هرگز گل نیاوردن در فراق رفتهی امیدهایش خسته میماند میشکافد او بهار خندهی امید را ز امید و اندر او گل میدواند center; معلوم است که پاییز وحشت نما نشان اختناق و بهار، مظهر آزادی است. به همین سان وقتی نیما میگوید گرم میآید اجاق سرد، نوید رهایی از جامعه فرتوت را میدهد صبح، آتش و آوای خروس نیز مانند بهار، خنده، شعله و انفجار سمبلهای رهایی و آزادی از جامعهی فرتوتاند، معانی کلماتی مانند جهانخوار، کارفرما، پاسبان شب دیرین و شب گردان آشکارتر از آن است که نیازی به تفسیر داشته باشد و منظور نیما از جهان افسا مجموع دستگاه تبلیغاتی است که وظیفه آن تخدیر اقشار محروم و فریب دادن و بازداشتن آنها از تلاش برای رهایی است. و آن جهان افسا نهفته در فسون خود از پی خواب درون تو میدهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو وز ره چشمان به خون تو پادشاه فتح بر تختش لمیده است پس شب دوشین بر او سنگین و بزم آشوب بگذشته لحظه ای چند استراحت را مست بر جا آرمیده است منظور نیما از پادشاه فتح، نیروهای رهاییبخش است که در نهاد جامعه فرتوت وجود دارد و آن نیرویی است که باید سرانجام این جامعه را دگرگون سازد و بر روی ویرانههای آن جامعهای آزاد و رها از ستمگری، بهرهکشی، تنگدستی و محرومیت بنا کند. نیما از یک سو جامعهی پوسیده مبتنی بر ستمگری، بهرهکشی، تزویر و ریا را با هنرمندی و چیرهدستی کمنظیر توصیف میکند و از سوی دیگر جنبشی که آن را دگرگون خواهد ساخت و تازه پدید آمده است، شرح میدهد و آینده امید بخش را پیشبینی میکند. در شعر «شهر خاموش» منظور شهری است که سالها به خواب رفته و همه چیز در آن خشک و متروک و سنگ شده است. سمبل جامعهی پوسیده استعمار زده و اختناق گرفته است و قافلهای که به سوی این شهر نزدیک میشود و بانگ حرس او مردم خواب زده شهر را بیدار خواهد ساخت مظهر جنبش رهاییبخش است که در حال پیدایش است. center; شهر دیری است که رفته است به خواب شهر خاموش پرورد شهر منکوب بجا و از او نیست که نیست نفسی نیز آوا مانده با مقصد متروکش او مرده را میماند که در او نیست که نیست نه بلایی با جان نه تکانی در تن و به هم ریختهی پیکرهی لاغر اوست بر تنش پیراهن کد خبر: 140 منبع:
برچسب ها: شاعر هفته