اختصاصی تارنا
به گزارش خبرگزاری شعر ایران: تارنا - پس از دوازده سال حضور در عرصه شعر، اولین مجموعه خود را به چاپ رساند و امروز که یازده مجموعه شعر منتشر شده دارد، با دریایی از دردودل ها دعوت ما را قبول کرد تا در فضایی کاملا شاد و دوستانه به گفتگو بنشینیم:
با توجه به اینکه «عشق» نماد بارز شعر های شماست، به عنوان اولین سوال بفرمایید که آیا شکست عشقی در شاعر شدن تاثیر دارد؟
من مطمئنم که اگر این سوال را از شاعران دیگر هم پرسیده باشید جواب های کاملا کلیشه ای گرفتید.
بله کاملا. به همین دلیل فکر کردم که اگر از شما بپرسم چنین جوابی نخواهم گرفت؟
برای پاسخ دادن به چنین سوالی اول باید ببینیم که اساس شعر چست. به نظر من زمانی که شعر بدست بشر اختراع شد، قرار بود مفاهیمی چون عشق، صلح، دوستی، رفاقت و مهربانی را گسترش دهد. وقتی میگوییم که شکست عشقی باعث شاعر شدن یک نفر میشود، در واقع قضیه ضد مهربانی مطرح میشود. یعنی اتفاقی غیر منتظره برای شاعر افتاده که با توجه به پیشینه و حساسیت هایی که در قشر هنرمند وجود دارد، شعر به سراغش آمده است. شعر خودش دو حالت دارد. میتواند حس لحظه ای خود شاعر باشد یا همذات پنداری و حرف دل فرد دیگری باشد که در شعر شاعر تبلور یافته است. شکست عشقی هم جزو اتفاق های غیر منتظره است که در هر دو حالت بالا قرار بگیرد صد در صد تاثیر گذار خواهد بود.
شعر قالب خودش را انتخاب میکند یا شاعر قالب را؟
من به این معتقد نیستم که شاعر قالب را انتخاب میکند. گاهی اوقات حال شاعر مساعد شعر گفتن است. پس قلم را برداشته و شروع به نوشتن آنچه از درونش جوشیده است میکند. در این مسیر ممکن است به ترانه، غزل یا حتی سپید تبدیل شود. پس شعر خودش قالب را انتخاب میکند. در هر حال اگر شعر در ذات خودش شعر باشد فرقی ندارد که چه قالبی داشته باشد. چون ممکن است حسی در یک شعر سپید باشد که هرگز امکان نمود آن در غزل وجود نداشته باشد.
اشعار شما بیشتر جوششی هستند یا کوششی؟
دو حالت دارد. گاهی موضوع خاصی پیش می آید که شاعر مجاب شود در مورد آن شعر بگوید، در این حالت اندیشه بر احساس غالب میشود و این موضوع در قالب شعر بیان می شود. اینجا بیشتر با شعر کوششی طرف خواهیم بود. اما جایی قضیه به احساس شاعر برمیگردد. آن قدری که شعر جوششی تاثیرگذار است شعر کوششی نیست. برخی دوستان شاعر وقتی شعر میخوانند، به دلیل تصنعی بودن، شعرشان به دل نمینشیند. اگرچه ممکن است همه ی اصول اولیه را نیز رعایت کرده باشند.در اصل باید دردی را کشیده باشید تا بتوانید در شعر بیانش کنید. به قول دوست شاعرم حامد عسکری، شاعران امروز همه از روی دست یکدیگر عاشقی میکنند. هرکسی باید تجربه های خودش را بسراید .
اگر کسی بخواهد خود را در چارچوب خاصی جا بدهد، قطعا جایی کم میآورد. ضمن اینکه همین موضوع باعث شده خیلی از شعرهای امروز شبیه هم شده باشند.
کما اینکه ممکن است همین قضیه باعث وفور شاعر در زمانه ما شده باشد. قطعا همین گونه است. ما یک طبع شعر داریم و یک تب شعر. طبع شعر یعنی یک نفر ناخواسته شاعر شده و این به جوهره درونی آن شخص برمیگردد. تب شعر یعنی شخص دلش میخواهد شاعر شود! چیزی که عملا تاثیرگذار نخواهد بود. هستند افرادی که یکسال یا دوسال است به شعر گفتن روی آورده اند و به ما مراجعه میکنند و میخواهند کتاب چاپ کنند. چون شهوت شهرت دارند. اما ما با این کار مخالفت میکنیم. چون پس از مدتی که کتاب چاپ شد، تازه میخواهند شروع به شناساندن خود به جامعه هنری کنند. شاعر اول باید مخاطب خودش را پیدا کند بعد به فکر چاپ کتاب باشد. چون در آن صورت اتفاقی نخواهد افتاد که اگر هم بیفتد مقطعی است و باعث کمرنگ شدن یا حذف آن شاعر در مدت زمان کوتاهی میشود.
این روزها ناشران کتاب های شعر بیش از حد زیاد شدند و به وضوح شاهد چاپ تعداد بیشماری از کتاب های شعری هستیم که از نظر ادبی و علمی مشکلات زیادی دارند. در این رابطه چه صحبتی دارید؟
امروزه بیشتر انتشاراتی ها به چاپخانه تبدیل شدند و تنها کاری که میکنند این است که کتاب را چاپ میکنند. در گذشته وظیفه انتشارات این بود که اثر را از مولف میگرفت و بر اساس شناختی که روی مولف یا اثر داشت چاپ آن را قبول و پس از انتشار آن را معرفی و توزیع میکرد. متاسفانه امروزه ناشران از تب شعری که به در اجتماع وجود دارد نهایت استفاده را میبرند. البته ناشر با ناشر فرق دارد. یک دسته از این ناشران به این موضوع فکر نمیکنند که ممکن است این اتفاق آفت باشد و در آینده مولف های خوب و شناخته شده ی خود را از دست بدهند.
اگر من به عنوان مثال به نشرx کتاب بدهم، با تمام وجود راضی ام. چون انتشارات خوب و شناخته شده ای است. اما اگر انتشارات خوب نباشد و حتی اگر بخواهد با رضایت خودش کتاب را چاپ کند، عملا کتاب فدا میشود. چرا که انتشارات میخواهد از کنار اسم تو به شهرت برسد. تعدادی از انتشاراتی ها این موضوع را نادیده گرفتند و متضرر شدند. برخی دیگر از این انتشاراتی ها نشرهای زیرمجموعه هم دارند و کتاب های درجه دو به بعد را به آن جا منتقل میکنند. وقتی کتاب ها منتشر و مولف شناخته شد، آن اثر را به نشر اصلی انتقال میدهند. به همین دلیل است که میگویم مولف اول باید خود را تثبیت و بعد به فکر چاپ کتاب باشد. در این آشفته بازار نشر، تنها کسانی که سود میکنند بعضی ناشران منتظر وقت هستند و قشر ضعیفی که تب چاپ کتاب دارد، تنها هزینه می کنند و متضرر میشوند.
شعر خوب چه ویژگی هایی دارد؟
استاد سلمانی همیشه میگوید اگر شعر خوب را داخل صندوق بگذارید و درش را قفل کنید و کلید آن را دور بیندازید، این شعر خودبه خود از جایی بیرون میآید و به دست مخاطب میرسد. ما با مخاطب خاص سروکار داریم. اگر شاعری باشد که مخاطبش یک بیت از شعرهای او را حفظ نباشد بدون شک عملکرد ضعیفی داشته است. شعر تو باعث اثبات خودت میشود. منم منم کردن در شعر هیچ نتیجه ای ندارد. چرا محمدعلی بهمنی، محمد سلمانی و امثالهم در بالای صفحات خود واژه شاعر را درج نکرده اند؟ چون با اثر خود به ثبات رسیده اند. رسالت شعر، دوستی، مهربانی و عشق است.
اگر شعر آیینی هم می گوییم عشق در شعرمان جاری باشد. ریشه شعر احساس است. قرار نیست من شعر مثلا آقای فلانی را بخوانم و با استفاده از همان وزن و ردیف و تصویری که گرفتم، اثر جدید خلق کنم! چون در این حالت اثر جدیدی خلق نکرده ام بلکه احساس یک نفر دیگر را دزدیده ام! متاسفانه این اتفاقی است که امروزه به وفور دیده می شود و به همین دلیل است که خیلی از شعرهای روزگار ما شبیه هم می شوند. ضمنا من کاری برای مخاطب نمیکنم که در آینده بخواهم از بالا به وی نگاه کنم! چون اگر مخاطب من نبود، طبیعتا جایی در این حوزه نداشتم. در کل شاعران جوان و میانسال امروز در دوره گذار به سر میبرند که در ادامه صحبت های مفصلی در مورد آن خواهم داشت.
از راه شعر میتوان کسب درآمد کرد؟
اگر بخواهی با آن زندگی کنی خیر! اما میتواند کمک خرج باشد. درآمد از شعر فقط کتاب نیست. حضور در جلسات شعرخوانی و برنامه های جنبی هم ممکن است بار مالی داشته باشد. اما شاعرانی که بخواهند تنها از طریق کسب درآمد کنند، گاه از مسیر اصلی منحرف می شوند! ضمنا باید به این مساله هم توجه داشته که اگر بخواهی از طریق شعر امرار معاش کنی در مکان هایی نظیر فرهنگسراهای زیر نظر سازمان فرهنگی هنری شهرداری یا وزارت ارشاد، رسانه ها، دانشگاه ها و اماکنی ازین دست اجرای برنامه می کنی. مکان هایی است که هرکسی مجوز و صلاحیت حضور و شعرخوانی در آن ها را ندارد. پس باید به این قضیه هم فکر کنی که اگر بر فرض مثال یک ماه به هیچ جلسه شعری دعوت نشدی خرج ماهیانه خود را از کجا خواهی آورد؟! به همین دلیل است که میگویم تنها میتوان به عنوان یک کمک خرج بر روی شعر حساب کرد. وگرنه مجبور می شوی کارهایی را بکنی که نباید!
ما حق رنگسازی و اسم گذاشتن روی شعر نداریم
میخواهیم در مورد فضای مجازی صحبت کنیم و اینکه از نظر خیلی از افراد در حال وارد کردن ضربه ای اساسی به بدنه ادبیات است. شما چه نظری دارید؟
صحبت ها در این مورد بسیار است.
در گذشته من نوعی، دلنوشته هایی داشتم که از نظر خودم خوب بود. با روی کار آمدن فضاهای مجازی چون وبلاگ، فیسبوک، وایبر و این اواخر تلگرام و اینستاگرام این امکان فراهم شد تا این دلنوشته ها دیده شود و طی همذات پنداری عده ای با این دلنوشته ها مخاطبانی پید ا کنم. البته به نظر من روی این عده نمیتوان نام مخاطب گذاشت. چراکه اگر من بتوانم سبک جدیدی در ادبیات پایه گذاری کنم و در این سبک دنباله رو هایی داشته باشم آن زمان است که میتوانم بگویم من مخاطب دارم.
اگر نتوانم ثابت کنم که غزل من تفاوتی اساسی با غزلسراهای دیگر دارد، تنها در حال جریان سازی و جوسازی هستم. به همین دلیل با توجه به بحثی که از رسالت شعر کردیم شاعر در شعر از دوری از منیت حرف میزند اما خودش در منیت تمام به سر میبرد که همین باعث ناملموس بودن شعر وی میشود. فالوور(افراد پیگیر)های زیاد ملاک محبوبیت شاعر نیست!
خاصیت فضای مجازی فراموشی زود هنگام است و دلخوش بودن به تعداد فالوورها اشتباه محض است.
فضای مجازی آدم های مجازی دارد. حتی کانال ها نمیتواند مسیر درستی برای ارتباط با مخاطب باشد. با اینکه خودم کانال دارم اما علاقه چندانی به آن ندارم. چرا که ارتباطی یکسویه ایجاد کرده است. ما در روزگاری زندگی میکنیم که به هزاران دلیل وفور شاعر داریم که به نظر من از این تعداد، در دهه بعد 50 شاعر، در دهه بعد 20 شاعر، در 10 سال بعدش 5 شاعر میماند که در دهه پس از آن دیگر نامی از هیچ کدام از ما باقی نمیماند. غزل ما غزل تاثیرگذاری نیست چون چیز جدیدی به ادبیات اضافه نکردیم! اما حسین منزوی این کار را کرد و سالهای سال است که ماندگار شده. شاعرانی که امروز ادعای سرایش شعر فاخر دارند، چیزی بر این پیکره عظیم نیفزوده اند. اگر من امید صباغ نو از شنیدن این اتهامات و آماج حمله همین دوستان «فاخرسرا» ناراحت نمیشوم و درواقع سکوت کردم، برای این است که شاید بتوانم رفتار متفاوتی داشته باشم. تا زمانی که جاده یکطرفه باشد قطعا ترافیک ایجاد میشود. مشکلی نیست. هرکس هرچیزی که میخواهد به صباغ نو بگوید. حداقل من به دور از همه منیت ها در شعر بیخودم ، خودم هستم!
اینطور که مشخص است درد دل های بسیاری دارید. من ماه هاست که سکوت کردم و امروز میخواهم چیزهایی را بگویم که ممکن است خوشایند عده ای نباشد. فضای مجازی خیلی از رفاقت ها و حرمت ها را از بین برد و بسیاری از رابطه ها سر همین فضای بی رحم مجازی از هم پاشیده شد. آنقدر این گسست عمیق بود که باعث شد چند دستگی ایجاد شود که طبق آن رنگین کمان سازی در شعر به وجود آید و عده ای خود را برتر از دیگران و در جایگاهی بالاتر از شاعران دیگر بدانند.
به خودشان اجازه دهند که به شاعران دیگر توهین کنند، تهمت بزنند و به این موضوع توجه نکنند که تو نه تنها به این شاعر بلکه به افرادی که دنبال کننده های وی هم محسوب میشوند توهین کردی و این کار شخصیت خودت را هم زیر سوال میبرد! چرا که ممکن است کسی که از غزل تو خوشش میآید به اشعار طرف مقابل هم علاقمند باشد. اگر مدعی هستی که شعر فاخر میگویی، پس باید چیزی به ادبیات اضافه کنی. به خدا قسم اگر حافظ و سعدی و دیگر بزرگانی که شما قبولشان دارید، در زمانه ما زندگی میکردند، المان های روزگار خود نظیر تلفن همراه و فوتبال و واژه های روزمره در شعرشان دیده می شد. آن ها از تمام ظرفیت های موجود در اطرافشان بهره بردند.
ما حق اسم گذاشتن روی چیزی نداریم. از نظر گروهی که اسم «شعر زرد» را بر روی آثار برخی شاعران امروز گذاشتند، شعر زرد شعری است که در زمان حال سیر میکند. از دید این افراد نگاه این دسته از شاعران سطحی ست و به مسائل زودگذر می پردازند. باشد! قبول! ما بعد از یک مدت حذف می شویم و شما می مانید و حوض تان. اگر فکر می کنید شعر این شاعران تاریخ مصرف دارد کار خودتان را بکیند و بگذارید زمانه به شخصه این افراد را از گردونه خارج کند. چرا خودتان را ناراحت می کنید؟! قرار نیست همه چیز همیشه در حد کمال باشد. به قضایا نه مطلق بلکه نسبی نگاه کنیم.
بهرحال حریم توسط همین فضاها و اندیشه ها از بین رفت و آنقدر فراموش شد که عده ای در یک بازی قرار گرفتند و از آنها به عنوان ابزار استفاده شد. میخواهم به آن ها بگویم که اگر حساب شده رفتار میکردید میدیدید که بیراهه ای بیش نیست و تنها اعتماد به نفس کاذب شما را افزایش داد. چرا هوشنگ ابتهاج، محمدعلی بهمنی، شفیعی کدکنی و یا محمد سلمانی در مورد فنا شدن غزل امروز صحبت نمیکنند؟! آیا واقعا شعر امروز به جایی رسیده که افرادی چون من و شما بخواهیم برای آن دل بسوزانیم و تصمیم بگیریم؟! پیشتر گفتم که ما در دوره گذار به سر میبریم. پس لزومی ندارد که حرفی بزنیم و سالها بعد در پی جبران آن باشیم. شما با آثار خوبی که ارائه میدهید مخاطب را به سمت خود جذب کنید تا خودش به سمت شما بیاید. نه با جوسازی و تخریب دیگران!
کمی از این فضا دور شویم و به آثار شما برگردیم. اسم کتاب هایتان را چگونه انتخاب میکنید؟
چرا که مشخص است کاملا هوشمندانه انتخاب میشوند. خیلی سخت و معمولا مدت زیادی برای انتخاب اسم وقت میگذارم. روایت سه تم یک مجموعه آیینی بود که از سه تم تشکیل میشد. تم اول شعر انتظار که 12 مورد، تم دوم شعر عاشورایی 10 مورد و تم سوم شعر جنگ که 8 مورد را شامل میشد. در هر سه حوزه من معتقد بودم که ظلم و ستمی اتفاق افتاده و به همین دلیل اسم کتاب را روایت سه تم گذاشتم که ستم هم خوانده شود. اثر بعدی «جنگ میان ما دو نفر کشته میدهد» هم به همین شکل است. جنگ میان ما دو نفر، کشته میدهد و یا جنگ میان ما، دو نفر کشته میدهد به هر شکلی که خوانده شود معنی متفاوتی میدهد. «خودزنی» و «مهرابان» هم دلیل های شخصی داشت که ترجیح میدهم در موردشان صحبت نکنم. کتاب های «تاریخ بیحضور تو یعنی دروغ محض» و «میمیرم اگر روی دلم پا بگذاری» و آثار دیگر هم طبق همین حساسیت های همیشگی انتخاب شدند.
آیا اثر جدید هم در دست انتشار دارید؟
در حال جمع بندی جلد دوم «69 حس مشترک» هستم. در جلد اول، از 69 شاعر گزیده غزل جمع کردم. در جلد دوم اما از آن افراد خبری نیست و از 69 شاعردیگر شعر انتخاب کردم تا از این طریق رسالت شعری خود را انجام دهم و معرف آثار خوب این دوستان در حوزه شعر باشم. چون معتقدم اگر پیشکسوت های ما کمی بیشتر از ما حمایت و پشتیبانی میکردند هم جایگاه های بهتری داشتیم هم حواشی عجیب و غریب این روزها رخ نمی داد.
ما خودمان رشد کردیم. بدون اینکه به کسی تکیه کنیم و یا با پاگذاشتن بر شانه های کسی به جایگاهی برسیم! اگرچه معتقدم به هیچ جایی نرسیده ام و هنوز در ابتدای راهم و تنها زمانی که حرف هایی پشت سرم می شنوم احساس می کنم راه را درست آمده ام! یکی از بزرگترین افتخارات زندگی من این است که هیچ گاه شاگرد مستقیم کسی نبودم و به کسی تکیه نکردم و هیچ زمانی پشت اسم کسی قایم نشدم و نگفتم که من شاگرد فلان استاد بودم.
اگرچه از شعر خیلی از بزرگان بسیار خوانده و آموخته ام و حق استادی شان را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
حرف آخر امید صباغ نو؟
گفتنی ها گفته شد اما به عنوان آخرین کلام، به جای رنگین کمان درست کردن و رنگ بازی در شعر، شعر خوب بگوییم تا مخاطب خودش به سمت ما بیاید. از انسان ها نردبان نسازیم. بزرگ شدن به رنجاندن دیگران نیست بلکه به رفتار و منش انسانی است. تو در شعرت از انسانیت سخن می گویی پس دست کم اولین مخاطب شعرت باش. خودت باش....
برچسب ها: خبرگزاری شعر امید صباغ نو غزل محمد سلمانی