بهروز آورزمان:
اختصاصی تارنا
در دورانی زندگی میکنیم که بسیاری از مردم از شعر استقبال میکنند، اما شعر دغدغهی همهی مردم نیست.
در دورانی زندگی میکنیم که بسیاری از مردم از شعر استقبال میکنند، اما شعر دغدغهی همهی مردم نیست. در هیاهوی همین دوران، کسانی هم هستند که شعر با وجودشان آمیخته شده و با شعر خو گرفتهاند و حتی در رویایشان هم شعر میبینند. تارنا اینبار با شاعری به گفتگو مینشیند که معلم عشق است. بهروز آورزمان، متولد ۲۵ شهریور ۱۳۵۰، کارشناس ارشد و دبیر ادبیات است و حدود ۲۵ سال است معلم رسمی آموزش و پرورش و ادبیات تدریس میکند و به گفتهی او، تقریبا ده سال است که به شکل جدی به معقولهی شعر و سرودن شعر پرداخته است.
تا کنون چند مجموعه به چاپ رساندهاید و این مجموعههای در کدام نشر منتشر شدهاند؟
من سه مجموعهی شعر منتشر کردهام. اولین مجموعه غزل من به نام «چشمهایت دلیل جاذبهاند»، در سال ۹۱ توسط نشر هزارهی ققنوس منتشر شد. دو سال بعد با همان نشر یک مجموعهی رباعی کار کردم که «دریا ربایی» نام دارد و مجموعهای از هشتاد رباعی است. هردو مجموعه به چاپ سوم رسیدند. سال گذشته، جدیدترین مجموعهی غزل من با نام «عشق همیشهی من است» توسط نشر فصل پنجم منتشر شد. این مجموعه در نمایشگاه کتاب سال گذشته، برای اولین بار وارد بازار کتاب شد. به جز غزل و رباعی، در کدام قالبها تجربهی سرایش دارید؟
من بیشتر غزل کار می کنم و در کنار آن یک مجموعه رباعی هم تا کنون چاپ کردهام. به جز آن گاهی شعرهای نیمایی هم سرودهام اما تا به حال منتشر نشدهاند. به شعر سپید هم علاقمند هستم و شعر سپید هم دارم و اتفاقا یکی از شعرهای سپیدم در جشنوارهی رضوی برگزیده شد.
علت گرایش شما به سبک هندی چیست؟
شاید نشود گفت که کاملا به سبک هندی تمایل دارم. سبک کارهای من نئوکلاسیک یا نوقدمایی محسوب میشود. سبک نئوکلاسیک همانطور که مستحضرید، ترکیبی از سبک کلاسیک و سبک امروزی است. در واقع غزل نئو کلاسیک در عین حال که به اصول غزل کلاسیک پایبند است، ویژگیهای شعر امروز را نیز داراست. من در ادبیات کلاسیک به سبک هندی علاقمند هستم و اگر قرار باشد که برای بخش کلاسیک غزل نئو کلاسیکی که میسرایم، سبکی از ادبیات کلاسیک را انتخاب کنم، سبک هندی را انتخاب میکنم. علت این انتخاب تصاویر و ایماژهای نابی است که در سبک هندی به چشم میخورد و من را علاقمند این سبک میکند. در واقع میتوان گفت که رگههایی از سبک هندی در کارهای من وجود دارد. البته تصاویر موجود در غزل من به آن غلظت نیست و اصل سبک هندی بر پایهی تصویرگرایی است و در غزلهای من به به طور کامل به همان سبک نیست. به هر حال دورهی سبک هندی تمام شده است. اما من به آن نوع تصویر پردازی علاقمندم و سعی میکنم در غزل نئوکلاسیک خودم از اینگونه ایماژها استفاده کنم و آن را با زبان و اندیشهی امروز و دغدغههای عشق امروزی تلفیق کنم.
تعریف شما از ادبیات کلاسیک و نئو کلاسیک چیست؟
ادبیات ما تا کنون دورههایی را گذرانده است. از حدود قرن چهارم تا قرن ششم دورهی سبک خراسانی یا ترکستانی بوده است. از قرن ششم تا حدود قرن نهم سبک عراقی وجود داشته که بیشتین زمان را در بین این سبکها به خودش اختصاص داده و بعد از سبک عراقی، حدود دویست سال سبک هندی را داریم و بعد از این دوره سبک جدیدی نداریم و شاعران ما پس از این دوره به سبکهای کهن بازگشت داشتهاند. بعضی از شاعران در سرودن قصیده به سبک خراسانی روی آوردند و در غزل هم از سبک عراقی تبعیت کردهاند. در واقع در دورهی بازگشت ادبی سبک خاصی وجود نداشته و سبکهای تکراری دنبال میشدند. اگر بخواهیم برای سبک کلاسیک مقطعی را در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم آنچه از قرن چهارم که با خراسانی شروع میشود تا پایان قرن نهم (سبک هندی) در تاریخ ادبیات مشهود است، از آن با عنوان ادبیات کلاسیک یاد میشود. بعد از دورهی بازگشت، دورهی راکدی در ادبیات داشتیم هرچند که در همین دورهی بازگشت نیز چهرههای شاخص فراوانی داشتهایم اما انتظاری که از رشد ادبیات داریم، در این دوره به طور کامل برآورده نشد. دورهی بازگشت، مقارن با دورهی قاجار بود و از آن به بعد، یعنی در دورهی مشروطه، زبان به سمت به روز شدن، کارآمد شدن و دغدغههای روز را پیدا کردن پیش میرود و تا دورهی معاصر ادامه پیدا میکند و بزرگ مردی مانند نیما ظهور میکند که نه تنها زبان، بلکه اندیشهی شعر را هم متحول میکند. در آن دوره فکر میکردند که با ظهور نیما و شعر نیمایی و به هم ریختن ارکان عروضی، غزل از بین خواهد رفت اما این اتفاق نیافتاد. نیما زبان و اندیشه را نو کرد و آنچه نیما میخواست اتفاق افتاد. تعدادی از غزل سرایان به مسالهی زبان و اندیشه پرداختند، یعنی زبان و اندیشه را نو کردند و در عین حال که اسلوبهای کهن را حفظ کردند، سعی کردند زبان و اندیشه به روز باشد؛ به طوری که به عنوان مثال وقتی شاعر امروزی از عشق سخن میگوید، این عشق، با عشقی که در سبک خراسانی و عراقی دیده میشود متفاوت است. اینگونه بود که شعرای امروز سبک نوقدمایی یا همان نئوکلاسیک را به وجود آوردند که در عین پایبند بودن به آموختههای پیشین، اندیشه و زبان امروز را در خود دارد و آن را در شعر جاری میکند و در واقع زبانی که به سمت سادگی میرود را به کار میبرد.
علت علاقهی شما به ادبیات کلاسیک و نئوکلاسیک چیست؟
در ادبیات ما افرادی ظهور کردند که انصافا جای آنها بر تارک ادبیات جهان است. این را من نمیگویم که یک ایرانی هستم و ارادت خاصی به فرهنگ و ادبیات کشورم دارم، بلکه این را بزرگانی گفتهاند که خودشان شخصیت والا و ارجمندی در جهان دارند. مثلا گوته که از بزرگان ادبیات اروپا است و از شاعران بزرگ آلمان است، از حافظ و ادبیات ایران با شوق سخن میگوید و مجموعهای دارد که به حافظ و ادبیات ایران میپردازد و آنچنان حافظ را بالا میبرد که منتقدان تعجب میکنند. گوته حافظ را به یک کشتی در دریای مواج ادبیات تشبیه میکند و خودش را در برابر حافظ مانند یک تخته پاره میپندارد که سیلیخور امواج است. گوته میگوید کسی که خودش را با حافظ مقایسه کند مصداق دیوانگی است و در عین حال به خودش جرات میدهد و خودش را از مریدان حافظ میشمارد. ما بزرگانی مانند فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا و نظامی و بسیاری از بزرگان دیگر را در این عرصه داریم که مایهی افتخار ما هستند. شعری که در جهان جایگاهش اینگونه است، مگر میشود که به آن ارادت نداشت؟
آیا در زمینهی ادبیات کار پژوهشی نیز انجام دادهاید؟
به شکلی که مورد نظر شماست خیر. من معلم هستم و در حوزهی درسی فعالیتهای بسیاری داشتهام و کتابهای پژوهشی زیادی برای دانش آموزان دبیرستان نوشتهام. کتابهای کمک آموزشی بسیاری در تمام زمینههای ادبیات و از پایهی اول تا چهارم دبیرستان، تالیف نمودهام. اما به شکل تخصصی که مد نظر شماست کار پژوهشی در حوزهی ادبیات انجام ندادهام.
مجموعه جدیدی در دست چاپ دارید؟
مجموعهی آخر بنده، تازه چاپ شدهاست و در واقع یک سال هم از انتشار آن نگذشته است و مجموعهی «عشق همیشهی من است» بسیار جوان است. فکر میکنم برای سال آینده یک مجموعهی غزل را برای چاپ گردآوری کنم. اما هنوز برای مجموعه اسمی مشخص نکردهام و مشخص نیست که کدام ناشر مجموعه را منتشر خواهد کرد. به احتمال قوی مجموعهی بعدی برای نمایشگاه بین المللی کتاب سال ۹۷ منتشر خواهد شد.
از نشستهای هفتگی نیاوران و اشراق بگویید.
من در نشست شعر سهشنبههای نیاوران که از ساعت ۵ الی ۸ و با دبیری محمد سلمانی برگزار میشود حضور دارم و در کنار محمد سلمانی اجرا میکنم. نشست شعر نیاوران با این که قدمت کمی دارد، بین مردم از جایگاه خاصی برخوردار است. بخشی از جلسات شعر نیاوران را به نقد شعر میپردازیم و بعد از آن شعرخوانی انجام میشود. فرهنگسرای نیاوران، دوسال پیاپی است که جشنوارهای برگزار میکند و در هر دو سال استقبال خوبی از جشنواره به عمل آمد. داوران این جشنواره، در سطح ایران و شعر معاصر، داوران معتبری بودند و از این جشنواره نتیجهی خوبی گرفتیم. من در جلسهی دیگری در فرهنگسرای اشراق هم حضور دارم که در شرق تهران است، اما به شکل متمرکز در فرهنگسرای نیاوران حضور دارم.
بهروز آورزمان، بیشتر معلم است یا شاعر؟
سوال بسیار جالبی است. من حدود ۲۵ سال است که تدریس میکنم. شاید تا حدود ۱۰ سال پیش من بیشتر معلم بودم و شاید به شکل خیلی حرفهای و تخصصی به شعر نمیپرداختم و در کنار کارهای دیگرم به شعر میپرداختم و سعی میکردم که در سایر رشتههای هنری مانند خط و آواز، به شعر هم فکر کنم. اما از حدود ۱۰ سال پیش تا به حال انگار من تماما شاعر هستم تا معلم و شاعر بودن مرا تحت الشعاع خودش قرار داده است. من تمام وقت در خدمت شعر هستم و از این کار لذت میبرم حتی رویاهای من به شعر مربوط است. من به صورت تمام وقت با شعر زندگی میکنم. در این سالها بیشتر شاعر هستم. البته در کنار نامدارانی که اسم بردم نمیدانم میتوانم نام شاعر را روی خودم بگذارم یا خیر. شاید اگر در کشور دیگری بودیم جایگاه من در شعر بهتر از این بود اما در ایران با وجود قلههایی که داریم، شعر سرودن کار بسیار دشواری است.
از شما ممنون و متشکریم آقای آورزمان.
من هم لازم میدانم که به تارنا تبریک بگویم. این حرکتی زیباست که در فضای مجازی شکل گرفته است. با این که تارنا نوپاست، توانسته برای خودش جایی در فضای مجازی باز کند و شهرت به سزایی دست پیدا کند.
در پایان اگر بخواهید دو اثر به مخاطبان هدیه دهید کدام آثار را انتخاب میکنید؟
یک غزل و یک رباعی تقدیم میکنم: من خود تجسم جگر پارهپاره ام اما هنوز در پی زخمی دوبارهام در سینه ام نباشد اگر حسرت کسی بیدرد در قبیلهی مردان چه کارهام ؟! هر چند نیست حرفی از او بر زبان من سر تا به پا نگاه کنیدم اشارهام افتاده است هر که در این ره ز اسب و اصل تنها منم همیشهی راهم سواره ام اندازه نیستی به تن ناکسان چه باک ای عشق ناب! پیرهن خوش قواره ام! تقدیم تو تمامت من ترجمان من این پاره های تن: غزلم دردوارهام تنها دو راه مانده مرا:عشق یا که عشق! این طالع من است و جز این نیست چاره ام ***** ای موج ! تو با که می ستیزی؟ دریاست خونش را هم اگر بریزی ، دریاست از آغوشش فرار؟ نه ممکن نیست از هر سویی که میگریزی دریاست
برچسب ها: بهروز آورزمان شاعر