حمیدرضا بصیرت مطرح کرد:
حمیدرضا بصیرت عنوان کرد شعر آزاد نماینده ادبیات روشنفکری و مدرنیته از نوع ادراکی شناختی آن است که دارای ابعاد گسترده ای ست که تاکنون بطور کامل و دقیق کشف نشده است
به گزارش خبرگزاری شعر ایران - تارنا: حمیدرضا بصیرت دانش آموخته رشته مدیریت و روانشناسی، فعالیت های هنری خود را از دوران دبستان با خوشنویسی در انجمن خوشنویشان ایران آغاز کرد و از دوران دبیرستان وارد عرصه نویسندگی و شعر گردید. همزمان نیز به صورت آکادمیک دوره موسیقی و آواز را فراگرفت و از محضر استادان بزرگی مانند محمود مخدوم، شاپور رحیمی و کریم صالح عظیمی در آواز و حسن ناهید، جمشید عندلیبی و بهزاد فروهری در نی بهرهمند شد. وی ضمن تدریس ساز و آواز به هنرجویان، با گروه های مختلفی مبادرت به اجرا و ضبط قطعات موسیقی نموده است گفتنی است در اواسط دهه هشتاد گروه موسیقی ماهور را پایه ریزی کرد و چندسالی نیز عمده فعالیت های حرفه ای خود را معطوف به خوانندگی کرده است.
او شعر را در قالب کلاسیک شروع کرد و با نیمایی ادامه داد تا در نهایت در قالب آزاد گمشده خود را پیدا نمود. در سال 1390 انجمن ادبی راز را تاسیس نمود که تا کنون فعالیت های آن کم و بیش ادامه دارد.
لطفا از فعالیت های ادبی خود برای خوانندگان بگویید؟
به دلیل پرداختن به خوشنویسی از دوران دبستان طبیعتا با شعر و ادبیات آشنا و مانوس بودم و از دوران دبیرستان کم کم جرات پیدا کردم دوبیتی و رباعی بگویم و سپس با غزل و مثنوی ادامه دادم و در دوران دانشگاه با شعر نیمایی بیشتر آشنا شدم و چون فضای طبیعت منطقه یوش بلده که پدری ما اهل آنجا هستند تاثیرات زیادی روی من داشت، دراین دوران بیشتر شعر نیمایی می نوشتم و تقریبا از اوایل دهه هشتاد با شعر آزاد آشنا شدم و از آن به بعد بیشترین سروده هایم شعر آزاد شد.
کمتر در انجمن ها شرکت می کردم و چند سالی هم که به خاطر تحصیلات خارج از کشور در رفت و آمد بودم با شعر و ادبیات جهان بیشتر آشنا شدم و این یکی از دلایل مهم پرداختن به شعر آزاد بود. از اوایل دهه نود انجمنی را در فضای مجازی راه اندازی کردم که در نهایت نامش انجمن ادبی راز گردید و اکنون بصورت جدی و حرفه ای چندسالی است که فعالیت می کنیم. خوشبختانه هنوز کتاب چاپ نکرده ام و در این مورد عجله ای هم ندارم.
آسیب های اصلی شعر و ادبیات معاصر در ایران چیست؟
شعر و ادبیات ما از دو نقطه در طی سالیان گذشته آسیب جدی خورد. یکی سنت گرایان متعصب و عموما ناآگاه به تغییر و تحولات ادبی که سرعت پیشرفت شعر و ادبیات ما کند کردند و دیگر، ورود ناشاعران و نویسندگان پرمدعا و پرسرو صدا که تا حدودی مسیر درست شعر و ادبیات ما را منحرف کردند. البته ادبیات با اتکا به وجود شاعران و نویسندگان اندیشمند و با هویت، هرگز متوقف و تضعیف نمی شود اما به هر حال آسیب هایی وجود دارد.
لازمه ساختار ویژه برای پیشرفت ادبیات معاصر را در چه می دانید؟
شاخص های زیادی وجود دارد تا برای رشد و اعتلای ادبیات ایران گفته شود و قبلا بزرگان ما بارها تاکید کرده اند ولی کمتر توجه شده است. به نظرم بجای شاعرپروری اول می بایست شعرپروری می کردیم که نکردیم و امروز ببینید چند ده هزار شاعر و نویسنده کتابدار در کشور وجود دارند که واقعا بسیاری از آثار آنها قابل خواندن و نقد نیست و بیشتر واگویه پیشینیان و تکرار گذشته با فرم و زبان ضعیف تر است که بویژه این موضوع در شعر کلاسیک بسیار دیده می شود.
ما نیاز به درک و فهم بهتر و بیشتری نسبت به شعر داریم. شاعران تازه وارد ابتدا می بایست فلسفه شعر و چون و چرایی آنرا درک کنند و در کنار آموختن فنون، دایره آگاهی و گسترده مطالعاتی خود را بیشتر کنند در حالیکه شعر امروز، بسیار دم دستی و سطحی شده و با بروز نحله ها و جریان سازی های تصنعی و انحرافی تحت عنواوین مثلا فرا و پسا و چه و چه، در واقع ادبیات ما وارد دوران قهقرایی خود شد و این شد که می بینید چند دهه است که ما شاعران بزرگ نداریم و اشعار درجه یک کمتر می خوانیم. گویی نسل بزرگان منقرض شده است. که البته این مقطعی ست و حتما رجعت به دوران باشکوه شعر را دوباره شاهد خواهیم بود.
و مورد دیگر را باید در محیط های ادبی و انجمن ها جستجو کرد. وقتی به وضعیت اسفناک بسیاری از گروه ها و انجمن ها نگاه می کنیم متوجه می شویم که عمده فعالیت ها پرداختن به حواشی و شهرت طلبی است تا خود شعر و ادبیات. هیچ زمانی مثل اکنون، شاهد چنین هرج و مرج و آشفتگی در ادبیات نبوده ایم و این دوران گذر خیلی کند و تلخ می گذرد و متاسفانه باعث دوری و عزلت نشینی شاعران خوب و اساتید واقعی شده که قطعا ادبیات ما تاوان سنگینی خواهد داد. ضرب المثلی هست که می گوید در شهر بی کلانتر قورباغه هفت تیر کش است و این دقیقا شرح حال شعر و ادبیات امروز ماست.
در شعر امروز چه میزان فلسفه و اندیشه نمایان است؟ اصلا می توانیم بگوییم شاعران اشعار فلسفی با جهان بینی اندیشمندانه دارند یا بیشتر کپی است؟
ببینید موضوع شعر به خودی خودی در وادی فلسفه و عرفان جای دارد و اصلا شعر با اندیشه و حکمت عجین است و ما اینرا در ادبیات کلاسیک خودمان و در آثار بزرگانی چون فردوسی و خیام و بعدها با مولوی و حافظ و سعدی دیده ایم و حتی در ادبیات کلاسیک جهان هم فلسفه و حکمت موج می زند. اما ما وقتی صحبت از فلسفه و جهان بینی می کنیم در واقع نوعی کنش گری عقلی و ذهنی را آغاز می کنیم. این کنش گری اگر در شعر بخواهد متبلور شود، در هر دوره ای شاعر مکلف است برای دستیابی به ریشه های فلسفی و روانشناختی باور و نگرش های خود و در نهایت ظهور و بروز آن در سطرها و ابیات، فکر کند و باز فکر کند. این توالی تفکر، کم کم شاعر متفکررا مجاب می کند که سراغ گزاره های تاریخی و فلسفی برود. در واقع کار علمی و پژوهشی بکند تا بهتر بتواند نگرش و تفکرات خود را با انتخاب واژه ها در قالب جملات و سطرها منعکس نماید.
حال این سوال پیش می آید که آیا همه شاعران صاحب چنین منظومه فکری و فلسفی اند؟ خیر به هیچ وجه. دلیل این نقیصه را باید در آثارشان جستجو کرد. وقتی نقد آثار را می خوانیم یا می شنویم به راحتی متوجه این خلاء بزرگ می شویم که بسیاری از شاعران ما چه در گذشته و چه حال، دچار این ضعف اند و در واقع کسانی هستند که فقط یاد گرفته اند شعر بسازند ولی واقعا شاعر به معنای دقیق کلمه نیستند. نه زیست شاعرانه دارند و نه فکر شاعرانه. گویی شغلشان شاعری است و کارخانه تولید شعر با قیمت ارزان و کیفیت پایین دارند که این را امروز به وضوح می بینیم.
آیا مکاتبی مثل اگزیستانسیالیست که نشان از جهان بینی و نماینده جریان یک اندیشه خاص باشد در شعر معاصر وجود دارد؟
بله وجود دارد اما کم و ناقص و گاها انحرافی. اگزیستانسیالیسم به مفهوم پذیرفته شده اصالت وجود به نحوهی خاص هستی انسان اطلاق میشود که از آراء کانت و پاسکال شروع شد و به هایدگر و سارتر و ادبیات آلبر کامو رسید. در واقع نوعی انسان انگاری محض که انسان را هسته اصلی خلقت می داند و انسان در طرح الهی را به کل مردود می داند. حالا تصور کنید که چند درصد از شاعران با این مباحث بصورت علمی و حرفه ای آشنا هستند؟ بسیار اندک. با این بیان و سبک نگرش، جریان سازی هایی تحت عناوین شعر پسامدرن یا مثلا بالاتراز گفتار انجام گرفت که وقتی بررسی می کنیم در می یابیم که فقط ژست و سرگرم کردن شاعر و مخاطب با مفاهیم است و هیچ پایه و اساسی ندارد. چرا؟ به این دلیل که مروجین آن در ایران که عجبا اکثرا از کمترین توان شاعری هم برخوردار نیستند، به دلیل عدم اشراف کافی به اصول فلسفه و روانشناسی و در کل علوم انسانی و ضعف مفرط شاعری، راه را به بیراهه کشاندند و شد آنچه نباید میشد. اما وقتی با آثار شاعران تراز اول جهان برخورد می کنید اینچنین نیست چون آنها ابتدا شعرپروری می کنند و سپس شاعری. توجه به فرم و ساختار در کنار زبان و زیباشناسی و تصویرسازی ها با مولفه های مکاتبی چون رئالیسم و سورئالیسم تا فتوریسم و دادائیسم که نشان از اشراف آنهاست باعث خلق آثار ماندگار فرامرزی شد در حالیکه شعر کلاسیک ما هنوز در گیر و دار جور کردن ردیف و قافیه و تعداد اختیارات شاعری است و شاعران آزاد ما هم اغلب فاقد دانش کافی و جهان بینی فلسفی اند.
نگرش ها و مکتب های متفاوتی که این روزها تاثیر زیادی بر رویکرد نوشتاری شاعران امروز دارد بیشتر در شعر آزاد سپید و نیمایی وجود دارد یا در شعر کلاسیک هم دیده می شود؟ نظرتان را در مورد شعر آزاد و کلاسیک برای خوانندگان بیان نمایید؟
در سوال قبل عرض کردم که بطورعمومی شاعران ایران فاقد منظومه فکری و فلسفی کافی هستند. البته این به معنای نفی تلاش های بزرگان و ظهور آثار خوب و فاخر آنها نیست. توجه داشته باشید که ما یک بحث عموم داریم و یک اخص. حتما درآثار برخی شاعران خوب معاصر ما ردپای مکاتب فلسفی به وضوح نمایان است. شاعران تحصیلکرده با منظومه فکری منسجم که خالق آثار بسیار فاخری بودند. از نیما تا اخوان و از فروغ تا سهراب ردپای اندیشه و جهان بینی ساختاری و پیروی از نگرش ها و باورمندی شاعران به اصول فلسفه فردی و اجتماعی دیده می شود. اما بحث در خصوص جریان غالب و موجود شعر است که در حال حاضر کمتر شاهد چنین رویکردهایی هستیم و در تمام قالب ها هم وجود دارد که البته این مساله در شعر کلاسیک وضعیت بدتری دارد. این را کسی می گوید که هم شاعر کلاسیک است و هم آزاد و بدون سوگیری و صرفا بر اساس اجتهاد فردی خود می گوید چراکه بعد از ظهور نیما که انصافا اگر قالب نیمایی ظهور و بروز پیدا نمی کرد معلوم نبود چه بر سر شعر ما چه می آمد. شما ببنید پس از آغاز دوره نیمایی تا امروز اکثر جریان سازی های ادبی و شعری همگی توسط شاعران نیمایی و سپس آزاد اتفاق افتاد و شاعران کلاسیک به دلایلی که عرض خواهم کرد از قافله عقب ماندند. در واقع در شعر معاصر ابتدا این شاعران نیمایی بودند که جریان شعر را در اختیار گرفتند و سپس شاعران آزاد و این نشان می دهد که اندیشه های نو و مدرن و جامعه شناختی دقیق در شاعران نیمایی و آزاد بیشتر از شاعران کلاسیک بوده و گویی سنت گرایی و گرفتار شدن در دام تعصبات و عدم درک لازم از جریانات روز، شعر کلاسیک را متوقف کرد و پس از مدتی برخی از بزرگان بویژه در غزل و رباعی تلاش کردند تحولاتی ایجاد کنند اما این تلاش ها تا کنون نتوانسته است شعر کلاسیک را از سیر قهقرایی خود نجات دهد. اگر درخشش مقطعی سایه و منزوی و تا حدودی سیمین را کنار بگذاریم می بینیم اتفاق خاص و درخور اعتنایی در شعر کلاسیک نیفتاده است که بخواهیم از آن صحبت کنیم. معتقدم امروز شعر درون مرزی کلاسیک که صرفا مصرف داخلی پیدا کرده با تنفس مصنوعی سرپاست و با وام گرفتن از مولفه های شعر آزاد فعلا خودش را حفظ کرده است و به همین دلیل شاعران کلاسیک به خوبی دریافته اند که تا تحولی بزرگ در فرم و ساختار و محتوا صورت نگیرد عملا کاری از پیش نخواهند برد. شعر کلاسیک به انقلابی همچون انقلاب نیما در شعر نیازمند است و شاعران کلاسیک هم به شدت نیازمند بروزرسانی منظومه فکری و اندیشه خود و فرار از تله های پر پیچ و خم ذهنی خود هستند. تغییر ابتدا در مغز رخ می دهد و آنگاه بر قلم جاری می شود. از طرفی شعر آزاد که امروز جریان قالب شعر جهان است، در ایران به سرعت پس از پشت سر گذاشتن دوره کوتاه نیمایی و سپید، و کنار رفتن شعر کلاسیک از جریان اصلی شعر، می رود تا توسط شاعران خوبی که در حال بروز و ظهور هستند وارد عرصه شعر جهانی شود و به نظرم نهایتا تا یک دهه دیگر شعر ایران با قالب آزاد بار دیگر بعد از قرن ها جهانی خواهد شد و با اتکا به پیشینه های فرهنگی و غنای ادبی خود، حتی جریان سازی هم خواهد کرد. البته این تحلیل نیست بلکه حقیقتی است که در حال رخ دادن است و باز این بدین معنا نیست که در حال حاضر شعر آزاد در وضعیت عالی قرار دارد خیر، دو خطر بزرگ شعرآزاد ما را تهدید می کند. اولا بروز ناشاعران زبان باز که با هجمه های سنگین و با فرقه سازی و جریان سازی های انحرافی سعی می کنند جای پایی برای خود در شعر ایران باز کنند که تجربه تاریخی نشان داده که این تلاش های بیهوده راه بجایی نخواهد برد اما به هرحال تاثیرات منفی را به همراه خواهد داشت و دوم ترویج متون انشایی و سطحی در برخی شاعران آزاد که تحت عناوین ساده نویسی و مخاطب محوری می کوشند تا آثاری ضعیف تولید کنند که باید بدانند دوامی نخواهند داشت و خیلی زود کنار خواهند رفت. در واقع غیر شعر را جای شعر جا می زنند که باید توجه کرد که رسالت شاعر مولف بودن است. شاعران پیشران های ارتقای فرهنگی و اندیشه اند نه پیروی کننده از هر خواسته مخاطب که متاسفانه این ضعف در حال حاضر وجود دارد.
در خصوص بخش دوم سوال باید بگویم شعر کلاسیک ایران آنچنان غنا و اثرگذاری بالایی داشته که توانسته تاکنون دوام بیاورد و هنوز هم عموم ایرانیان با حافظ و سعدی و مولوی مانوس اند و هنوز هم در آثار موسیقایی ما از اشعار قدما استفاده می شود و انصافا ادبیات کهن ایران یک گنجینه تمام ناشدنی ست و افسوس که در دوران معاصر شاعران تاکنون نتوانستند به اقتضائات روز و با ژرف نگری لازم این راه به خوبی ادامه دهند و جا ماندند. و شعر آزاد ما اگرچه مسیر درستی را طی می کند و به سرعت در حال اوج گرفتن است اما تا رسیدن به قله ها هنوز راه زیادی مانده که اگر طی شود شعر ایران می تواند کانون توجهات جهانی گردد.
فکر می کنید با پیشرفت روزافزون اندیشه های بشری و تغییر رویکردهای شناختی از جهان، در مقوله های ادبی سیاسی اجتماعی هنوز هم شعر کلاسیک توان ارجاع و پوشش این مقوله ها را در خود دارد یا با محدودیت مواجه است؟
حتما قالب و ساختار شعر کلاسیک در خصوص مواردی که اشاره شد با محدودیت های فراوان مواجه است. محدودیت وزن و قوافی و آرایه ها و از طرف دیگر محدودیت های زبانی و محتوایی. اصولا شعر کلاسیک در گذشته کارکردهای خاصی داشت. اشعار عاشقانه و عارفانه و یا حماسی و پند و اندرز و... که به وفور در طی هزارسال شاعران فراوانی با سطوح مختلف ظهور و بروز داشتند و انصافا چه آثار زیبا و فاخری هم خلق شد اما ما نمی توانیم انکار کنیم که شعر کلاسیک امروز ازعاشقانه عارفانه و حکمت از آن مفهوم سنتی خود فاصله گرفته و رو به دستمایه های اجتماعی انتقادی آورده و حتی سعی می کند ژانر طنز را به گونه ای حفظ کند که مخاطب اقنا شود ولی می بینیم بر خلاف فرم و ساختار و زبان شعر آزاد که تماما شعر روشنفکری با رویکرد مدرنیزه کردن فکر با درون مایه های روانشناسی و فلسفه است، شعر کلاسیک پاسخگوی مخاطب به شدت فلسفه زده و متفاوت با مخاطب گذشته نیست و هنوز در گیر و دار قواعد وزنی و عروضی است و هرچه تلاش می کند به تنش لباس تجدد و روشنفکری یپوشانند در نهایت می بیند که به اندامش گشاد است. چون کارکرد شعر کلاسیک محدود به ظرفیت های زبانی و ساختاری آن است. توجه داشته باشید که ما وقتی صحبت از محدودیت می کنیم در واقع در مقایسه با قالب آزاد است وگرنه بر هیچ کس پوشیده نیست که شعر کلاسیک با همین اندازه توان و ظرفیتی که دارد اتفاقا بسیار توانمند و گردن کلفت است اما در مقایسه با قالب آزاد توان و ظرفیت کمتری دارد. شاعری که هر دو قالب را تجربه کرده باشد به خوبی متوجه عرایض بنده می شود.
همیشه خواستم بدانم شعر خوب چگونه شعری است و شاعر خوب چه شاعری است؟
به اعتقاد برخی از بزرگان، هنوز معیار مشخص و دقیقی برای تمیزدادن یک قطعه شعر و غیر شعر وجود ندارد و آنرا به منتقد و مخاطب واگذار می کنند در حالیکه این دیدگاه درستی نیست. بطور کلی و به غیر از قواعد ادبی که بسیار لازم است، باید گفت ترکیب موسیقی درونی و بیرونی در شعر و تصویرسازی های بکر همراه با تکنیک های زبانی و ترکیب ها و استفاده از سوژه های بدیع، یک شعر را می سازد. و از همین منظر تفاوت یک شعر خوب و بد معلوم می شود، عیار یک شاعر خوب و ضعیف نمایان می شود. شعر خوب شعری است که با بهره گیری از المان های بالا، بطور روان و گویا و با حس آمیزی و زیباشناختی لازم، مفهومی را بدون توضیح و اضافات رایج گفتاری به جامعه هدف منتقل کند و جریان سازی فکری کند و تاثیرات بلندمدت را در پی داشته باشد. به آثار خیام و مولوی نگاه کنید و تاثیرات شگفت انگیز فکری و اندیشه ای را بعد از قرن ها ببینید که همچنان ادامه دارد.
در واقع شعر خوب متعلق به زمان و مکان خاصی نیست و مصرف بلندمت دارد. در آثار دوره نیمایی نگاه کنید به عنوان مثال چه سروده هایی از فروغ و سهراب و دیگران بجا مانده که هنوز تازه و بکر است. وظیفه شاعر امروز این است که به این نکات توجه خاص کند. و شاعر خوب شاعری است که فرزند زمان خود بوده و درک درستی از جریانات و وقایع روز داشته باشد و با اتکا به المان های شعری، حرف تازه بزند نه اینکه به تکرار و کپی بپردازد و دستپخت گذشتگان را نشخوار کند. شاعر خوب اول به یک خودشناسی و سپس دیگر شناسی و جامعه شناسی بدیعی می رسد و بعد در سایه اعتماد و اعتقاد به کلمات و جمله ها، یک مفهوم را بصورت حرف تازه و شاعرانه منعکس می کند.
اگر بخواهیم از موسیقی صحبت کنیم اولین موضوعی که برای شما بیش از همه چیز مهم و در اولویت است چیست؟
باید عرض کنم موضوعات مربوط به موسیقی امروز ایران هم بیشتر و هم فراگیرتر از شعر است. به مانند شعر، موسیقی هم موج ها و جریاناتی دارد که در دوره های مختلف ظهور می کند. موسیقی دهه سی تا پنجاه کاملا متفاوت است با موسیقی بعد از انقلاب که هر کدام ویژگی ها و مختصات خود را دارند و در سه ژانر کلاسیک و پاپ و تلفیقی فیوژن قابل نقد و تحلیل است. و آنچه برای من اهمیت دارد همراهی موزیسین حالا چه آهنگساز چه نوازنده و چه خواننده با جریان روز موسیقی است. و اگر تغییر ذائقه مخاطب و سلیقه را لحاظ کنیم باید بگویم آنچه که در موسیقی مهم است، تولید آثاری است که سلیقه و ذائقه عمومی را به گونه ای در بربگیرد که هم موجب رشد فکری و نشاط مخاطب شود و هم به موسیقی اضافه کند. وقتی به آثار موسیقایی دهه های گذشته گوش می کنیم به خوبی می فهمیم که این اتفاق کم و بیش افتاده و انصافا موسیقی ایران در حال حاضر پیشرفت های شگفت انگیزی داشته است.
شرایط موسیقی را در حال حاضر چگونه ارزیابی می کنید؟
در موسیقی کلاسیک و ملی کیفیت آثار در حد بالایی است و نوآوری های هنرمندان در سایه تلاش های علمی و آکادمیک و بهره گیری از اساتید مجرب قابل ستایش است اما به دلایلی حجم تولیدات کاهش پیدا کرده و یک دلیل مهم آن کمبود مخاطب و به دنبال نبود صرفه اقتصادی برای تهیه کنندگان است و از طرفی چون ضبط آثار فاخر موسیقی کلاسیک چون بصورت آکوستیک و عموما ارکستری است به همین دلیل تواید چنین آثاری گران است و برای عوامل تواید توجیه اقتصادی ندارد اما در ژانر موسیقی پاپ مساله متفاوت است و تولید آثار چون عموما بصورت سمپل و نرم افزاری است همین امر موجب شده بهای تمام شده یک قطعه و یا یک آلبوم پاپ به مراتب ارزان تر باشد.
در حال حاضر موسیقی ایران در تمام ژانرها از نظر آهنگساز و نوازنده و خواننده هیچ چیز کم ندارد و به لطف تلاش ها و خلق آثار خوبی که توسط اساتید و هنرمندان متعهد صورت گرفته باید گفت علی رغم برخی مشکلات و کاستی ها، و وجود و ظهور ناهنرمندان تاجر مآب و بی سواد، وضعیت به مراتب بهتری را نسبت به گذشته دارد و ما را نسبت به آینده امیدوارتر می کند و از آنجا که موسیقی همواره بیشترین مخاطب را در بین دیگر هنرها دارد، طبیعتا این امر باعث رشد و ارتقاء موسیقی می شود و انگیزه های هنرمندان را برای کار و تولید بیشتر می کند.
چه دلایلی را باعث ابتذال در موسیقی ایران می دانید؟
ابتدا باید در مورد مفهوم ابتذال شفاف سازی کنیم. ابتذال در ذات هیچ رشته هنری وجود ندارد که برعکس، ذات هنر رشد فکری و روحی انسان است اما همین انسان گاهی با وارد کردن عناصری به هنر، بدست خود یک مسیر درست و متعالی را به انحراف کشانده و ابتذال را موجب می شود. ابتذال به مفهوم بی بندوباری و بدون ارج نهادن به اخلاقیات و هویت فرهنگی و ملی در هرملتی همواره در طی دوره های تاریخی وجود داشته و هم اکنون هم هست که دلایل فرهنگی دارد. موسیقی ایران در دوران قبل از انقلاب با تولید آثار بی هویت برای سینمای فیلم فارسی و بدنبال آن ترویج موسیقی کاباره ای، متاسفانه در مقطعی دچار صدمات جدی شد که خوشبختانه مقطع کوتاهی بود اما کاملا هدفمند و آگاهانه این اقدامات صورت می گرفت تا جایی که موسیقی و ترانه را به پائین ترین سطح خود رساند اما بعد از انقلاب و ظهور و اوج گرفتن بزرگانی چون شجریان و ناظری و امثال لطفی ها و مشکاتیان ما شاهد موج نو موسیقی بودیم که در ادامه موجب شد موسیقی ایرانی وارد عرصه های جهانی شود. اگرچه امروز هم به دلایل فرهنگی و سیاسی، ابتذال را در موسیقی به شکل دیگری مشاهده می کنیم که بسیار تاسف برانگیز است.
من دلایل به ابتذال کشاندن موسیقی را درسودجویی افراد و سومدیریت مدیران فرهنگی کشور می دانم که هیچ دغدغه ای ظاهرا از این بابت ندارند. وقتی شجریان ها حذف شوند، تتلوها بالا می آیند! البته فراموش نکنیم وقتی از ابتذال در موسیقی صحبت می کنیم قطعا موسیقی پاپ بیشترین صدمه را از این ابتذال دریافت کرده و متاسفانه وضعیت موسیقی پاپ در ایران وضعیت دردناکی دارد و شاهد یک نوع هرج و مرج و آشفتگی هستیم تا جایی که با کاهش مخاطب هم روبرو شده است.
به تازگی دیده می شود که برخی از خواننده ها برای صرفه جویی در هزینه های تواید آهنگ یا دلایل دیگر، ترانه سرایی می کنند که به دلیل ضعف سرایش و عدم تسلط کافی به شعر، موجب می شود که با شنیدن آثار، یک نوع دلزدگی و تاسف مخاطب را در بر بگیرد. این روند تا چه حد به ضرر موسیقی تمام خواهد شد؟
البنه حتما مضراتی خواهد داشت اما اینطور نیست که این موضوع رایج و جنبه عمومی داشته باشد. حتی برخی ها که ترانه و کلام آهنگ خود را می نویسند، همیشه شامل آن گروهی که اشاره کردید نمی شوند و ترانه های خوبی هم می نویسند اما به هر حال ترانه سرایی به مانند سایر قالب هاش شعری، یک تخصص است و بهتر است خوانندگان به هر دلیل، این کار را نکنند.
بالاترین ضرر این کار، دلزدگی و دور شدن مخاطب از محیط موسیقی است. حتی بزرگان این دست کارها را توهین به شعور مخاطب می دانند و اگر کمی واقع بین باشیم خواهیم فهمید که امروز عموم مردم و مخاطبین تا حدی بین آثار موسیقی با کیفیت و ضعیف تمیز قائل می شوند و اینگونه نیست که هر چه به خورد مخاطب داده شود بپذیرد. و ضر بعدی متوجه خود هنرمند و خواننده است که عمر هنری خود را کوتاه می کند و مطمئنا در بازار حرفه ای موسیقی مانایی و ماندگاری نخواهد داشت و مخاطبین خود را از دست می دهد. در تاریخ موسیقی ایران چه بسیار خوانندگانی آمدند که دارای صدای خوبی بودند اما عدم توجه به این نکات باعث تباه شدن عمر هنری آنها شد.
پایان گفتوگو/
برچسب ها: شعر نو خبرگزاری شعر تارنا موسیقی شعر کلاسیک گروه موسیقی ماهور انجمن ادبی راز نی حمید رضا بصیرت شاعر حمید رضا بصیرت