1402/02/15   هنر   کدخبر: 1643   نظر: 0   بازدید: 2191   خبرنگار: کیوان گلزارنیا چاپ

کارخانه دیکتاتور سازی؛

نقد و بررسی فیلم جنگ جهانی سوم

نقد و بررسی فیلم جنگ جهانی سوم

جنگ جهانی سوم قصه ی شکل گیری دیکتاتورها با روایتی ساده و دراماتیک است.

به گزارش خبرنگار تارنا - فیلم جنگ جهانی سوم، تازه‌ترین و شاید مهمترین ساخته‌ی هومن سیدی است، که توانست در جشنواره‌ی ونیز سال ۲۰۲۲ جوایز بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد را در بخش افق‌های نو کسب کند،

جنگ جهانی سوم روایت ساخت و پرداخته شدن دیکتاتور ها است که با نمایش گذاشتن شخصیتی  به نام شکیب در سیر تحولی او شکل میگیرد . این فیلم به جای نقد ظاهری دیکتاتور ها بر چگونگی هسته ی شخصیت استبداد تمرکز دارد و با قصه ای ساده و روان آن را نمایش گذاشته است. روایت فردی که مورد آزار قرار میگیرد و در انتها خود نیز یک آزار گر میشود، قصه ای که با درخشش تنابنده  توانست در جشنواره‌ی ونیز جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد را در بخش افق‌های نو کسب کند.


کارخانه دیکتاتورسازی


قرار گرفتن شکیب (تنابنده) در موقعیتی که پیش‌تر برای آن آمادگی نداشته و از آن فرار میکند به دلیل شخصیت درونگرای او و همچنین ساختن موقعیت اجتماعی که تابحال تجربه نکرده است پذیرای قرار گرفتن در مسیری میشود که در انتها شخصیت سیاه و پلیدش بر او مستولی میگردد.

این فیلم سعی دارد با نماد ها و دیالوگ ها قصه ی همیشگی دیکتاتور ها را به نمایش بگذارد.شکیب که نه میداند هیتلر کیست و نه میداند جنگ جهانی دوم چیست بر حسب اتفاق لباس هیتلر میپوشد و جلوی دوربین میرود.از همان ابتدا نماد ها را میتوان فهمید و تحلیل کرد.

او ابتدا که جهت کارگری بر حسب اتفاق در یک گروه سینمای سر در میاورد ابتدا پایین ترین و پست تری نقطه را برای زندگی به او میدهند اتاقی سیاه، نمور و خیس و فردای آن روز لباس زندانی بر تن او میکنند و جلوی دوربین میبرند.از همان ابتدا درگیر این مفاهیم میشویم، قرار است اتفاقی بیوفتد قرار است شخصیت ساخته شود بدون آنکه خودش بداند. برای او نوشته اند جای او تصمیم میگیرند و او بازی میکند و ساخته میشود.

در اتفاقی شخصیت اصلی فیلم که قرار است نقش هیتلر را بازی کند دچار صانحه میشود و کارگردان شکیب را برای این نقش میپسندد. اما جمله اصلی این فیلم که شاید مهم ترین آن است.


نقد فیلم جنگ جهانی سوم



اقا من بازیگری بلد نیستم!!

به او میگویند نیاز نیست حرف بزند نیاز نیست چیزی بداند فقط باید برود و بازی کند، کاری که شکیب از آن فرار میکند و شرایط مانع از ترک شخصیت جدید او میشود.

قصه ای نمادین، همه دیکتاتور ها که از پستوی جامعه می آیند برای آنها مینویسند جای آنها حرف میزنند و حتی گاه خودشان در ابتدا نمیخواهند اما شرایط آنها را به سمتی میبرد که در صندلی استبداد تکیه بزنند. از اینرو استهاله شخصیت اصلی را میبینیم. شرایط رفته‌رفته او را در جایگاهی قرار می‌دهد که وجه سیاه درونی‌اش را آشکار میکند.

هر دو کاراکتر در هر دو فیلم نیز از طبقاتِ پایین‌تر جامعه‌اند که انتقام‌شان را از بالاتری‌ها و بالاسری‌ها می‌گیرند. البته این نوع سینما و این تم همواره مورد توجه هومن سیدی بوده است. آفریقا، سیزده، مغزها... و قورباغه همگی روایت‌گر انسان‌هایی بودند که زیست گذشته‌شان باعث طغیانی می‌شود برای آسیب‌زدن یا انتقام‌گرفتن از محیط یا آدم‌های اطراف‌شان که غالبا هم در جایگاهی بالاتر نسبت‌به آن‌ها قرار دارند.






من سیلی نمیزنم من میکشم

در ابتدایی که شکیب قرار است نقش هیتلر را بازی کند او باید برود و چند تنی که به او خیانت کرده اند و قصاص کند ابتدا با یک سیلی و سپس حکم اعدام اما او خوب از پس این کار بر نمی آید تا اینکه کارگردان او را صدا میکند و دلیلی که هیتلر میخواهد این تصمیم را بگیرد را توضیح میدهد.

اگر کسی به عزیز ترین فرد زندگیت حمله کنه  اون و بکشه تو چی جوری سیلی میزنی؟

آقا ما سیلی نمیزنیم...

و سپس او با تمام خشم به جلو دوربین میرود و شلیک میکند.از همینجا میتوان فهمید خشم درونی شکیب میتواند نقش هیتلر را در یک فیلم در بیاورد او هیتلر نبود که شلیک میکرد او شکیبی بود که به آن خیانت شده بود.

در ادامه روایت اصلی فیلم این اتفاق برای خود او میوفتد، شکیب پس از اینکه معشوقه اش را  زیر خانه ای دکوری پنهان کرده و بی آنکه بداند قرار است این خانه در بخشی از این فیلم دچار حریق شود به عوامل کمک میکند تا سوخت را به صحنه فیلمبرداری بیاورند و پس از آنکه از شهر بر میگردد به تماشای خانه ای آتش گرفته می ایستد که خود معشوقه اش را در آن پنهان کرده بود.

او مقصر است،پنهان کار است و آشنایی با شرایط جدید خود ندارد اما دیگران را مقصر این کار میپندارد و برای انتقام به ستیز می ایستد.

بر خلاف نقش های فرعی که به شدت در این فیلم ضعیف هستند نقش شکیب به درستی شکل گرفته است او پس از ماجراهایی در لحظه لحظه فیلم نزدیک شدن دو نقش را باهم بیشتر لمس درک میکنیم .شکیب-هیتلر


انگار هر دو یکی هستند تفاوت آن دو سخت میشود.کسی که توانایی گرفتن حق خود را نداشت حال از تماشای اتاق گاز لذت میبرد، انتقام میخواهد و برای کسانی که او را ساخته اند،پرورش داده اند به ستیزه می ایستد.


نمادی از شاه بخشان تاریخ که پس از ایجاد جایگاه دیکتاتور ها قربانی همان فرد میشوند و در آخر سکانسی که شبیه تابلوی شام آخر است شکیب با لباس هیتلر به آشپزخانه میرود و به دلیل سمی که به غذای عوامل ریخته به تماشای مرگ همه مینشیند و لذت میبرد.


البته در میانه های فیلم نماد های واضح تری نیز قرار گرفته است زمانی که شکیب قبل از نقشه اش برای قتل عام عوامل به اتاق گریم میرود تا برای آخرین بار هیتلر شود فردی با لباس صدام نشسته است و جمله ای تکراری میگود: آقا من بازیگری بلد نیستم و در جواب میگویند تو لب بزن ما صدا میگذاریم. اینجاست که کارگردان قصد دارد آشکارا بگوید این قصه ی تمام دیکتاتور هاست.







اتمام گزارش/

گالری خبر

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: خبرگزاری شعر تارنا کیوان گلزارنیا نقد فیلم جنگ جهانی سوم فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی محسن تنابنده

اشتراک گذاری :

مطالب مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به زبان فارسی بنویسید و از نوشتن آن با الفبای لاتین خودداری کنید.